تاریخ انتشارسه شنبه ۲۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۳
کد مطلب : ۴۷۶۸۲۴
مشهورترین منبعی که به این تاریخ به عنوان روز شهادت امام رضا(ع) اشاره دارد، کتاب «جُنَّةُ الأمانِ الْواقیَة وَ جَنَّةُ الإیمان الباقیَة» یا «المصباح»، اثر شیخ ابراهیم بن علی کفعمی عاملی، مشهور به «کفعمی» (درگذشته سال 905ق)، از علمای نامدار شیعه در قرن نُهُم هجری است.
۳
plusresetminus
شهادت‌نامه غریب توس(ع)
به گزارش بلاغ؛ روایتی تاریخی از چرایی و چگونگی شهادت مظلومانه امام رضا(ع) به مناسبت 17 صفر که به روایتی، روز به شهادت رسیدن آن‌حضرت دانسته شده‌است
میان محدثان و مورخان مشهور است که ولی‌نعمت ما، سلطان سریر ارتضاء، حضرت ابوالحسن علی بن موسی‌الرّضا(ع)، در آخرین روز ماه صفر به شهادت رسید؛ اما گزارش‌های دیگری نیز درباره روز شهادت امام هشتم(ع) وجود دارد که از باب بزرگ داشتن مقام آن‌حضرت و نیز احتیاط درباره تواریخ شهادت، مورد توجه قرار می‌گیرد؛ مانند روز 23 ماه ذی‌القعده که بر اساس گزارش سید بن طاووس – که رضوان خداوند بر او باد – در کتاب «اقبال الاعمال»، طبق روایتی روز شهادت و نیز روز مخصوص زیارتی امام رضا(ع) دانسته شده‌است و ما با تأسی به این روایت، هر ساله در آن روز، عزم زیارت داریم و در صورت فراهم شدن امکانات، به حرم مطهر مشرّف می‌شویم. امروز، یعنی روز 17 ماه صفر نیز، طبق روایتی، روز شهادت ثامن‌الحجج(ع) است.
مشهورترین منبعی که به این تاریخ به عنوان روز شهادت امام رضا(ع) اشاره دارد، کتاب «جُنَّةُ الأمانِ الْواقیَة وَ جَنَّةُ الإیمان الباقیَة» یا «المصباح»، اثر شیخ ابراهیم بن علی کفعمی عاملی، مشهور به «کفعمی» (درگذشته سال 905ق)، از علمای نامدار شیعه در قرن نُهُم هجری است.
کفعمی از اهالی روستای «کَفَرعیما» در منطقه جبل‌عامل لبنان بود و در همان روستا نیز، درگذشت. از او، به جز «المصباح»، آثار فاخر دیگری همچون «بلدالامین» و نسخه‌ای ویژه و قابل اعتنا از «صحیفه سجادیه» (با خط خودش) در دسترس است.

کفعمی در «المصباح» که محتوایی عبادی دارد، ذیل وقایع و رویدادهای ماه صفر می‌نویسد: «وَ فِی سَابعَ عَشَرِهِ تُوُفِّیَ الرِّضَا(ع)». هرچند که کفعمی، سند خود را درباره این تاریخ ارائه نکرده‌است، اما اعتبار وی در میان علمای شیعه، این امر را قابل پذیرش می‌کند که او، نقل مذکور را به استناد روایتی قابل اعتنا در کتاب خویش آورده‌است. همین اعتبار، علامه شیخ محمدتقی شوشتری (درگذشته 1415ق) را واداشته تا نقل کفعمی را درباره انتساب تاریخ 17 صفر به شهادت امام رضا(ع) در کتاب ارزشمند خود با عنوان «رسالةٌ فی تَواریخِ النّبیِّ وَ الْآل» بیاورد. ما نیز به تبعیت از آن علما و به قصد عرض ارادت به ثامن‌الحجج(ع)، گزارشی را درباره چگونگی به شهادت رسیدن آن‌حضرت، با استناد به روایات کتاب‌های معتبری همچون «عیون اخبارالرضا(ع)» به شما عزیزان تقدیم می‌کنیم و از محضرتان التماس دعا داریم.

آغاز یک نقشه شوم
نقشه‌ای که مأمون با همکاری استاد و راهنمایش، «فضل بن سهل» طراحی کرده‌بود، به ظاهر هیچ عیب و نقصی نداشت؛ با پذیرش ولایتعهدی توسط امام رضا(ع)، مأمون و وزیرش می‌توانستند هر اقدام و دستور حکومتی را به آن حضرت منتسب کنند. اما علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) با شرط دخالت نکردن در هر گونه عزل و نصب و صدور فرمان حکومتی، نقشه آن ها را با بن بستی جدی روبه‌رو کرد. افزون بر این، برگزیدن امام هشتم(ع) به ولایتعهدی و احضار اجباری آن حضرت از مدینه به مرو، فرصتی مناسب برای دیدار بیشتر مردم با امام(ع) به وجود آورد. آن حضرت، با استفاده از این فرصت، مسلمانان را با آموزه‌های اهل‌بیت(ع) آشنا کرد.
مناظرات امام هشتم(ع) نیز، جایگاه بی‌بدیل امامت شیعه در عرصه علم و دانش را به رخ دشمنان کشید و زندگی ساده و همنشینی آن حضرت با فقرا و مستمندان، در حالی که مقام ولایتعهدی را برعهده داشت، بیش از پیش باعث رسوایی عباسیان شد و بی لیاقتی آن ها را در حکومت بر جامعه اسلامی، به اثبات رساند. در همان حال، وقوع شورش‌های متعدد علیه دستگاه جبار حاکم و نیز مخالفت و طغیان دیگر اعضای خاندان عباسی علیه مأمون، کار را روز به روز برای او دشوارتر می‌کرد.
مأمون که زیر بار حکومتی پر از آشوب و درگیری، کمر خم کرده‌بود، دیگر نمی‌توانست حضور امام(ع) را تحمل کند. در واقع، خلیفه عباسی در پی راهی برای خاتمه دادن به نقشه‌ای بود که با اجرای آن، سودای حکومتی بی‌دغدغه و غلبه بر مخالفانش را داشت. او برای فرار از شرایطی که به واسطه سیاست‌های خود در آن گرفتار شده بود، به همراهی و همکاری خاندان عباسی نیاز داشت؛ به همین دلیل، ابتدا اعلام کرد که پایتخت را دوباره به بغداد منتقل می‌کند و سپس استاد و وزیر خود، «فضل بن سهل» را که به شدت مغضوب خاندان عباسی بود، در شهر سرخس و هنگامی که قصد حرکت به سمت بغداد را داشت، از بین برد. خلیفه عباسی، در گام سوم، به شهادت رساندن امام رضا(ع) را در دستور کار خود قرار داد. مأمون، این جنایت را در نزدیکی نوغان و در کاخ «حُمَید بن قُحطبه»، حاکم خراسان، مرتکب شد.

آخرین روزهای ثامن‌الحجج(ع)
امام(ع) در آخرین روزهای حیات پربرکتش، بارها درباره شهادت خود با اباصلت سخن گفت. امام رضا(ع) در شبی که فردای آن، آخرین روز ماه صفر بود، اباصلت را نزد خود فرا خواند. با او کمی صحبت کرد و سپس فرمود: «ای اباصلت! من فردا از سوی این مرد فاجر و تبهکار، فرا خوانده می‌شوم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم را با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است.» اباصلت منقلب شد؛ سیلاب اشک از دیدگانش فرو ریخت. امام(ع) او را به آرامش و صبر سفارش کرد و سپس به نماز ایستاد.
اباصلت از محل عبادت امام‌رضا(ع) بیرون آمد اما چنان اضطرابی بر وجودش مستولی شده بود که قادر نبود قدم از قدم بردارد؛ به ناچار، همان‌جا نشست و در خلوت شبانه، به آخرین عبادت‌های علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) نگریست و اشک ریخت. اباصلت آرزو می‌کرد کاش هیچ وقت صبح فرا نرسد، اما انگار خورشید روز آخر ماه صفر، زودتر از روزهای دیگر در آسمان ظاهر شد. خروس‌خوان بود که درِ اتاقِ محلِ اقامت امام رضا(ع) را به شدت کوبیدند. اباصلت سراسیمه برخاست و در را گشود. یکی از غلامان مأمون بود؛ پیامی برای امام(ع) داشت: «خلیفه شما را احضار کرده است، باید همراه من بیایید.» اباصلت نگران و مضطرب، به چهره مولایش نگریست. امام(ع) لبخندی پرمهر بر لب داشت؛ آرام برخاست و عبایش را بر دوش افکند، کفش‌هایش را پوشید و در پی غلام به راه افتاد. اباصلت نمی‌توانست امام‌رضا(ع) را تنها بگذارد. از آن حضرت خواست تا ایشان را همراهی کند و امام(ع) اجازه داد. هنگامی که نزد مأمون رسیدند، مأموران، اباصلت را از ورود به خلوت خلیفه منع کردند و او، پشت در به انتظار نشست.

فرزندم به بالینم خواهد آمد
مأمون به ظرف انگوری که مقابلش بود، نگاه کرد؛ سپس کوشید تا صحبت با امام رضا(ع) را آغاز کند:«پسر عموی عزیز! چرا کمتر به ما سر می‌زنید؟» پرسش خلیفه آن‌قدر بی‌ربط بود که امام(ع) دلیلی برای پاسخ دادن به آن، ندید. مأمون آشکارا مضطرب بود. او می‌دانست که قصد جان چه کسی را کرده است. مأمون، کرامات علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) را دیده بود؛ او از مقام علمی پسر رسول خدا(ص) آگاهی داشت؛ می‌دانست که دست به جنایتی غیرقابل بخشش می‌زند؛ اما قدرت و ثروت، چیزی نبود که فرزند هارون بتواند از خیر آن بگذرد. او بنیان این حکومت را بر خون برادرش، امین، استوار کرده‌بود و حالا، حاضر نبود حقی را که غصب کرده است، به آسانی وانهد. مأمون خوشه‌ای انگور برداشت. دانه‌های درشت انگور در نور خورشیدی که از پنجره به داخل تالار می‌تابید، برق می‌زد.
خلیفه عباسی، انگور را به امام رضا(ع) تعارف کرد و گفت: «ای پسر رسول خدا! تاکنون انگوری بهتر از این ندیده‌ام، خواهش می‌کنم از آن میل کنید.»

امام(ع) تبسم کرد و آرام فرمود: «ای بسا که انگورهای بهشت بهتر از این انگور باشد»؛ آن گاه ادامه داد: «میلی به خوردن انگور ندارم، مرا معاف کن.» مأمون دوباره اصرار کرد؛ اما امام(ع) باز هم نپذیرفت. خلیفه عباسی، در حالی که صدایش می‌لرزید، فریاد زد:«هیچ چاره‌ای ندارید؛ باید از این انگور میل کنید!» آن گاه با دستش اشاره‌ای کرد و از پشت ستون‌ها، تعدادی مأمور شمشیر به دست ظاهر شدند. امام رضا(ع) مقداری از آن انگور تناول کرد و از جای خود برخاست. مأمون فریاد زد: «قصد دارید به کجا بروید؟» امام(ع) پاسخ داد:«به همان جا که مرا فرستادی.» خلیفه عباسی به مأموران دستور داد مانع خروج حضرت نشوند. علی‌بن موسی الرضا(ع) از اتاق بیرون آمد و مسافت تالار تا در خروجی را از میان دالانی طولانی پیمود. در انتهای دالان و کنار در، اباصلت انتظار مولایش را می‌کشید؛ ناگاه دید که امام(ع) می‌آید، در حالی که عبایش را بر سر کشیده است.
اباصلت همه چیز را فهمید؛ بدون آن‌که کلامی بگوید، در حالی که آرام می‌گریست، در پی مولایش حرکت کرد. وقتی به محل اقامت رسیدند، امام‌رضا(ع) رو به اباصلت کرد و فرمود:«در را ببند»، سپس در بستر افتاد و یار وفادارش را به نزد خود فرا خواند:«اباصلت! مأمون مرا مسموم کرد. نگذار این راز در پرده بماند. شیعیان را از حقیقت شهادت من مطلع کن. امشب منتظر باش، فرزندم، محمد، به بالینم خواهد آمد.»
جواد نوائیان رودسری
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

تاخیر در انتصابات، خسارتی جبران‌ناپذیر
شنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
مردم  و حق اعتراض
جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
شهید شیرودی، مالک اشتر دفاع مقدس
شنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۱:۲۱
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷