به گزارش
بلاغ، امامت شيعه و رهبرى نهضت كربلا در عصرى به امام سجاد علیهالسلام منتهى گشت كه او به همراه نزديكترين افراد خاندان آل على علیهمالسلام به اسارت مىرفتند. در آن زمان ارزشهاى دينى دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته، روحيه شجاعت و حميت اسلامى و باورهاى دينى مردم سست، احكام دينى بازيچه نالايقان اموى شده بود و خرافهگرى رواج يافته، روحيه شهامت و شهادتطلبى در زير شلاق و شكنجه و ارعاب امويان محو گشته بود.
سختگيرىهاى بىحد و حصر، مصادره اموال و تخريب خانههاى آلهاشم، محروم ساختن آنها از امتيازات جامعه اسلامى، جلوگيرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا كشاندن امام معصوم علیهالسلام از مهمترين سياستهاى حاكمان اموى در مبارزه با اهلبيت عصمت و طهارت علیهمالسلام بوده است. امام زينالعابدين علیهالسلام در چنين عصر و جوى رسالت و امامت خود را آغاز كرد.
بیماری در کربلادر اسناد تاریخی از زمان بروز بیماری حضرت زینالعابدین (علیه السلام) خبر صریحی وجود ندارد. آنچه به صورت قطعی میتوان ادعا کرد، بیمار بودن حضرت در شب عاشورا است و این بیماری نیز به گونهای نبوده که حضرت را از حضور در جمع اصحاب مانع شود. حضرت میتوانستند بنشینند و در جمع حاضر باشند و یا رفتار پدر را تحتنظر داشته و کلام او را بشنوند و به گریه افتاده و سکوت کنند. البته این بیماری در روز عاشورا به خصوص در هنگام وداع آخرین با پدر به شدت رو به وخامت گذاشته و حال جسمانی حضرت در آن زمان بسیار وخیم گزارش شده است، که دیگر حتی توانایی نشستن هم نداشتهاند.
مرحوم علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب (المقتل) احمد بن حنبل نقل میکند که سبب بیماری امام سجاد علیهالسلام در کربلا این بود که گوشهای از یک زره دستش را مجروح کرد. این مطلب را نمیتوان قطعا رد یا قبول کرد ولی به هر حال با توجه به ضرورت ادامه حیات حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام بعد از پدر بزرگوارش، حکمت الهی اقتضا میکرد تا او در هنگامه نبرد در روز عاشورا، مریض باشد.
بازتاب خطبه حضرت در شامعلاوه بر سخنانی که حضرت سجاد عليهالسلام با استناد به قرآن کريم فرمود و حقيقت را آشکار کرد، آن حضرت وقتی با يزيد روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود - فرمود : ای يزيد! به خدا قسم، چه گمان ميبری اگر پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله ما را به اين حال بنگرد؟. اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند، و همه اطرافيان از آن سخن گريستند.
فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی عليهالسلام و اولاد طاهرينش و خوبی معاويه و يزيد داد سخن داد. امام سجاد عليه السلام به يزيد گفت: به من هم اجازه ميدهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد؟.
يزيد نميخواست اجازه دهد، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و
بلاغت خانواده عصمت عليهمالسلام آگاه بود و بر خود مي ترسيد. مردم اصرار کردند. ناچار يزيد قبول کرد. امام چهارم عليهالسلام بر آن جایگاه قرار گرفت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست.
خلاصه بيانات امام عليه السلام چنين بود: "ای مردم شش چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است. علم نزد ماست، حلم نزد ماست، جود و کرم نزد ماست، فصاحت و شجاعت نزد ماست، دوستی قلبی مؤمنين مال ماست. خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند، و اين کاری است که دشمنان ما نميتوانند از آن جلوگيری کنند". سپس فرمود: "پيغمبر خدا محمد صلي الله عليه و آله از ماست، وصی او علی بن ابيطالب از ماست، حمزه سيدالشهداء از ماست، جعفر طيار از ماست، دو سبط اين امت حسن و حسين عليهماالسلام از ما هستند، مهدی اين امت و امام زمان از ماست ". سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد. امام عليه السلام سکوت کرد، تا مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول الله. امام عمامه از سر برگرفت و گفت: ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش. سپس رو به يزيد کرد و گفت : آيا اين پيامبر ارجمند جد تو است يا جد ما؟، اگر بگويی جد تو است همه ميدانند دروغ ميگويی، و اگر بگويی جد ماست، پس چرا فرزندش حسين عليهالسلام را کشتی؟، چرا فرزندانش را کشتی؟، چرا اموالش را غارت کردی؟، چرا زنان و بچههايش را اسير کردی؟. سپس همه اهل مجلس را منقلب کرد.
خطبه تاریخی حضرت سجاد علیه السلام تاثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون میکردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، به شدت تحتتاثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد.
در همان مجلس عده ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عدهای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونهای شد که یزید به ناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که میخواستند برای مصائب امام حسین علیهالسلام عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام «دارالحجاره» برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند.
ذکر حسین علیه السلام کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمتهای کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجهشان از حسین علیهالسلام منصرف شود، ولی هیچ چیز نمیتوانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسرا به مدینه گرفت.
از دیگر آثار آن خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهلبیت و به ویژه امام زینالعابدین علیهالسلام تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. ثانیاً محل سکونت اهل بیت را عوض کرد و به آنها محبت نمود. ثالثاً گناه قتل سیدالشهدا را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت: «اگر من بودم، هرگز حسین را نمیکشتم.» البته همه این حرفها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ چرا که وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.
خطبه حضرت در مدینهپس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین علیهالسلام را به مردم مدینه اعلام کرد، و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد علیه السلام با دست خود آنها را ساکت کرد. آنگاه چنین خطبه خواند: « سپاس خداوندی را که پرودگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقلها قدرت درکش را ندارند، و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختیهای روزگار و داغهای دردناک و مصیبتهای بزرگ و سخت و اندوهآوری که به ما رسید، سپاس میگزارم. حمد خدای را که ما را با مصیبتهای بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم! اباعبدالله و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر، و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند، و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟، کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین علیه السلام نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست. به خدا قسم اگر پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان میداد با ما جنگ کنند، بیش از این نمیتوانستند کاری بکنند. انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصائب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقامگیرنده است.»
تصمیم یزید بر قتل امام علیه السلامپس از واقعهی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد، به همین دلیل در ملاقاتهایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانهای برای قتلش باشد.
یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش میگرداند، پاسخ او را داد.
یزید گفت:« چگونه جرأت میکنی موقع حرفزدن با من تسبیح بگردانی؟
امام فرمود:« پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بیاینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید: «اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح در دست، هر چه میخواهد بگوید، تا وقتی به بستر میرود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور میشود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور میشود. من هم به جدّم اقتدا میکنم
یزید گفت: «با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من میدهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.
زمان شهادت امام سجاد علیه السلامدر زمان شهادات امام سجاد(ع) دو قول وجود دارد. یکی سال 94 هجری است و دیگری سال 95 هجری.
حسین فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال 94 اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشتهاند.
اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است:
حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالیکه 57 ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال 95 هجری اتفاق افتاد.