این حجم از وارونهنمایی رسانهای در دنیا بیسابقه است
جعلیات دشمن در فضای مجازی یکی و دو تا نیست بلکه آنها موفقیتها را کتمان و واقعیتها را تحریف میکنند.
در این زمینه روزنامه همشهری با ذکر چند نمونه مینویسد: آقایان! خانمها! به دنیای وارونهها خوش آمدید. همانهایی که حقیقت را وارونه میکنند. انحراف نه، از اساس تغییر میدهند. واقعیت را 180درجه عوض میکنند. بعد همان حقیقت جعلشده را در بوق و کرنا میکنند.
شیوه دشمن، جعل کردن است. پایه کار همان دروغ است. اما در این مدل از دروغپردازی، یک امر مثبت را با وارونه کردن، سیاه جلوه میدهند. با این روش ابهام را ایجاد و بعد افکار مردم را به حال خود رها میکنند. یک عده هم این وارونهنمایی را میپذیرند و باور میکنند. مصداقهایش هم این روزها بسیار است.
یک نمونه همین که میگویند مردم بیدین شدهاند. 2میلیون نفر در لحظه تحویل سال به حرم امام رضا(ع) میروند. مراسم شبقدر پرشورتر از قبل برگزار میشود. بیش از 5میلیون ایرانی در راهپیمایی اربعین شرکت میکنند. اعتکافهای چند صد هزار نفری دانشجویی و دانشآموزی برپا میشود. هیئتها در شبهای ماه رمضان جای سوزن انداختن ندارند. حضور مردم در مهمانی 10کیلومتری عید غدیر همه را غافلگیر میکند. آن وقت از این نشانههای واضح گسترش دینداری مردم میگذرند و بدون سند و مدرک میگویند مردم بیدین شدهاند.
در همین قصه خودکشی آقای پوراحمد، القای ناامیدی گسترده کردند. گفتند مردم از زندگی بریدهاند و خودکشی میکنند. در رسانههایشان تبلیغ کردند که مردم ایران، آینده را تاریک میبینند. بدون اعلام هیچ آمار و ارقامی گفتند که خودکشی زیاد شده است. اما حقیقت چه بود؟ ایران به اعتراف سازمان بهداشت جهانی حتی در میان 100کشور اول، از نظر آمار خودکشی هم قرار ندارد. برعکس ما، کشورهای مدعی پیشرفت، توسعه و رفاه مادی، در رتبههای بالای این فهرست هستند. این آمار و ارقام را سانسور میکنند تا حقیقت وارونه شود.
یا مثلا هشتگ میسازند که اعدام نکنید. طوری فضاسازی میکنند که حاکمیت هر روز صدها نفر را بالای چوبه دار میبرد. با همین اعدامهای خیالی، در اذهان تصویرسازی میکنند، اما واقعیت این است که فقط در همین سال گذشته 650 اعدامی محکوم به قصاص با صلح و سازش، از پای چوبه دار به زندگی دوباره بازگشتند. این عدد را نمیگویند. این حقیقت را وارونه میکنند تا تصویری خشن از ایران بسازند.
مصداقها بسیارند؛ بانک جهانی از رتبه خوب اقتصاد ایران میگوید و آنها از ونزوئلایی شدن اقتصاد کشور. آمار و ارقام از رشد تولید میگوید و آنها از ورشکسته شدن تولیدیها. نظرسنجیها از اعتقاد مردم به حجاب میگوید و آنها از فراگیری کشف حجاب. عیبهای کوچک را بزرگ و دستاوردهای بزرگ را کوچک یا انکار میکنند.
خب چاره چیست؟ مسیر روشن است؛ نباید گذاشت دشمن و ضد انقلاب داخلی و خارجی، حقیقت را وارونهنمایی کند. باید جلوی تصویرسازی غلط و تحلیلهای مغرضانه را گرفت. نسخه چند باره رهبر انقلاب برای خنثیسازی همین توطئه مشخص است؛ تبیین حقایق.
گاردین: فلاکت و زوال بر غرب حاکم شده است
یک روزنامه انگلیسی از پسرفت شدید رفاه در جوامع غربی خبر داد و آن را انحطاط غرب نامید.
گاردین مینویسد: اگر چیزی به نام حرکت رو به جلوی پیشرفت بشر وجود داشته باشد، نهتنها متوقف شده بلکه به سمت معکوس سوق پیدا کرده است. در پاییز گذشته گزارشی از سوی سازمان ملل منتشر شد مبنی بر اینکه توسعه انسانی در ۹۰ درصد کشورها برای دو سال متوالی کاهش یافته؛ سقوطی که برای بیش از سه دهه بیسابقه محسوب میشود. پاندمی کووید و تهاجم روسیه علیه اوکراین در این میان نقش داشتهاند. با این وجود «تغییرات اجتماعی و اقتصادی گسترده، تغییرات خطرناک سیارهای و افزایش گسترده در قطببندی سیاسی و اجتماعی» نیز در این مورد تاثیرگذار بودهاند.
یک معیار اساسی را در نظر بگیرید: زندگی و مرگ. دولت بریتانیا پس از کاهش امید به زندگی بدون سابقه از زمان جنگ به اینسو مجبور شد افزایش سن بازنشستگی دولتی را به تعویق بیندازد. اگرچه مطمئنا این وضعیت با پاندمی کووید بدتر شده، اما امید به زندگی در بسیاری از جوامع انگلیسی سالها پیش از پاندمی کووید نیز در حال کاهش بود. در ایالات متحده امید به زندگی از نزدیک به ۷۹ سال در سال ۲۰۱۹ میلادی به ۷۶ سال، تنها دو سال بعد کاهش یافت که بزرگترین کاهش در یک قرن اخیر محسوب میشود.
علائم بیمارگونه بحران در رفاه همهجا وجود دارند. در سراسر اقیانوس اطلس میزان خودکشی در ۲۰ سال نخست قرن 21 با افزایشی ۳۰ درصدی همراه بود. همانطور که «جنگ علیه مواد مخدر» تشدید شده، مرگ و میر ناشی از سوءمصرف مواد نیز افزایش یافته است: در ایالات متحده این میزان از دهه ۱۹۷۰ میلادی به اینسو رشدی تصاعدی داشته و به کاهش امید به زندگی دامن زده در حالی که در انگلیس به بالاترین سطح خود رسیده است.
به نظر میرسد جدا شدن از یک جهش جهانی در افسردگی که در فاصله سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ میلادی تقریبا یکپنجم افزایش یافته و در میان نوجوانان آمریکایی نیز روندی صعودی داشته دشوار به نظر میرسد.
یک شهروند اروپای غربی در سال ۱۹۴۵ میلادی در حالی که به آوارهای بهجامانده از خونینترین جنگ بشریت در بهترین بخش یک قرن گذشته نگاه میکرد از کشف این که موفقترین سالهای تاریخ در انتظار اوست شگفتزده میشد. افزایش بیسابقه استانداردهای زندگی در غرب در سه دهه پس از جنگ جهانی دوم به قدری چشمگیر بود که از آن تحت عنوان «عصر طلایی» یاد شد. برای فرانسویها این دوره «۳۰ سال باشکوه» قلمداد میشد. با این وجود، در حالی که انگلیس در دهه ۲۰۱۰ میلادی دچار کاهش شدید دستمزدها شد، در سراسر جهان غرب نیز کشورها در رکود اقتصادی باقی ماندند.
به راحتی میتوان در این توهم غرق شد که پیشرفت چشمگیری هنوز در حال وقوع است. تراشهها هر روز کوچکتر میشوند. پردازندههای کامپیوتری گوشیهای تلفنهای همراه با سرعت بیشتری پویاتر میشوند. با این وجود، پیشرفت فناوری بهطور خودکار به بهبود شرایط انسانی تبدیل نشد. در بسیاری از مناطق غرب، رکود و زوال به ویژگیهای تعیینکننده عصر ما تبدیل شدهاند. اگر میخواهید بفهمید که چرا عرصه سیاسی همراه با عصبانیت بیشتر و قطبیتر شد بهدنبال توضیحات سادهای مانند رفتار استدلالی که توسط رسانههای اجتماعی تقویت میشود نباشید. یک آزمایش بزرگ برای بیش از یک نسل در جریان بوده است: اگر خوشبینی را از جوامع ثروتمندی که پیشتر استانداردهای زندگی در حال رشد را امری بدیهی میدانستند جدا کنید چه خواهد شد؟
به ما وعده داده شده بود که ظهور «بازار آزاد» رونق بیپایانی را به همراه خواهد داشت. با این وجود، در حالی که دوران اتحادیههای کارگری قوی، ملیسازی اقتصادی و دولتهای رفاهی گسترده بیشترین پیشرفت را در استانداردهای زندگی در طول تاریخ به ارمغان آورد مدل اقتصادی کنونی ما در اطرافمان در حال تجزیه است: نادیده گرفتن بوی تعفن ناشی از آن تجزیه هر روز دشوارتر میشود. در هر دو سوی اقیانوس اطلس رشد اقتصادی کاهش یافته و این رشد محدودتر به احتمال زیاد به حسابهای بانکی ثروتمندان طلایی کشیده میشود.
برای مثال، کاهش امید به زندگی ناشی از افزایش مصرف مواد مخدر در ایالات متحده چه چیزی را به ما نشان میدهد؟ ما میدانیم که ناپدید شدن مشاغل امن و با درآمد خوب شرایط فلاکت باری را ایجاد کرده که در آن بستر اعتیاد رشد میکند. افزایش نابرابری به بدتر شدن سلامت روان دامن زده است. برای مثال، میزان افسردگی با درآمد پایین مرتبط است. از فروپاشی نسلی در خانهسازی عمومی تا تخریب مراقبتهای اجتماعی امنیت زیربنای وجود راحت انسان از بین رفته است.
با این وجود، در شرایطی که تمدن ما با چالشهای وجودی فزایندهای مواجه است، رکود و زوال تا چه اندازه سریع میتواند به یک سقوط آزاد تبدیل شود. برای اندیشیدن در مورد پیامدهای وحشیانه احتمالی نیازی به تخیل بیش از حد فعال ندارید بهخصوص اگر سیاستمداران مترقی نتوانند پاسخهای قانعکنندهای ارائه دهند. زندگی ما در حال کوتاه شدن است. رفاه ما در حال سقوط میباشد و امنیت ما از بین میرود. اینها شرایط ناامیدکننده و تلخی هستند.
از مستقلنمایی اروپا تا اعتراف به سرسپردگی در مقابل آمریکا
روزنامه غربگرا که زمانی نه چندان دور و در ماجرای برجام، اروپا را مستقل وانمود میکرد، اذعان کرد اروپا فاقد استقلال سیاسی نسبت به آمریکاست و به همین دلیل هم گرفتار بحران اقتصادی ناشی از جنگ اوکراین شده است.
آفتاب یزد تحلیل یک کارشناس ایسنا را منتشر کرد که گفته بود: «مواضع ماکرون در چین مبنی بر این که اروپا برده آمریکا نیست، ابراز نارضایتی نسبت به هزینههای بیپایان است.»
آفتاب یزد در واکنش به این تحلیل مینویسد: «مواضع اخیر مکرون تازگی ندارد. بسیاری از استراتژیستها و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی در کشورهای گوناگون اروپایی تاکید داشته اند که پیوستگی راهبردی و اقتصادی در دو سوی آتلانتیک برای اروپاییان شدیدا هزینهساز خواهد بود اما مقامات ارشد اروپایی نهتنها توجهی نسبت به این گزاره مسلم نداشتند، بلکه طی سالهای اخیر بیش از پیش خود را تسلیم منافع و خواستههای کاخ سفید کردند. حتی سیاستمدارانی مانند آنگلا مرکل صدراعظم سابق آلمان تاکید داشتند که اساسا اروپا در وزن واندازهای نیست که بتواند یا بخواهد با راهبردها و ثوابت کلان امنیتی آمریکا در نظام بین الملل مخالفت کند! این خفت راهبردی، از سوی سیاستمدارانی مانند امانوئل مکرون نیز از همان ابتدای ورودش به کاخ الیزه پذیرفته شد! هنوز همگان به یاد دارند که مکرون در سال ۲۰۱۷ میلادی، چگونه به ترامپ و نتانیاهو درخصوص تحمیل تعهدات موشکی و هستهای جدید (فرابرجامی) به ایران تعهد داد و چگونه در صدد تکمیل پازل استراتژی فشار حداکثری واشنگتن علیه ایران بر آمد.
نکته دوم، به هزینههای بازی اروپا در زمین آمریکا باز می گردد. در جریان وقوع جنگ اوکراین، مقامات اروپایی نه تنها نمادهای جنگ را در خاک خود ( اروپای شرقی) مشاهده میکنند، بلکه با اصرارمقامات آمریکایی مبنی بر ادامه جنگ میان روسیه و اوکراین مواجه هستند. برخی اخبار و مستندات می گوید که برلین و پاریس به دستور واشنگتن اجازه شکلدهی میز مذاکرات صلح میان کی یف و مسکو را ندارند. به عبارت بهتر، اروپاییان فعلا محکوم هستند در جنگی که با اصرار مشترک آمریکا و خود مبنی بر گسترش ناتو به شرق خلق کردهاند، گرفتار بمانند!
نکته سوم مربوط به هزینه های اقتصادی اتصال اتحادیه اروپا و حوزه یورو به ساختارهای مالی و اعتباری آمریکاست.
در سال ۱۳۹۷ ، برونو لومر، وزیر دارایی وقت فرانسه در سخنانی طوفانی، نسبت به استمرار این پیوستگی هشدار داد: «کشورهای اروپایی باید موضع محکمتری علیه دولت آمریکا با توجه به اقدام این کشور در زمینه توافق هستهای اتخاذ کنند و به بندگان آمریکا تبدیل نشوند.آیا ما میخواهیم در حالی که سر مان را به زیر انداختهایم ، فرمانبردار آمریکا باشیم یا میخواهیم بگوییم که منفعت اقتصادی داریم و همچنان به تجارت با ایران ادامه خواهیم داد.اکنون زمان آن فرا رسیده که شرکتهای اروپایی چشمهای خود را باز کنند. اروپا نیازمند ساختار مالی جدیدی است که از آمریکا مستقل باشد».
واقعیت امر این است که عدم استقلال اقتصادی اروپا (حتی پس از تشکیل اتحادیه اروپا) و وابستگی ساختار اقتصادی اروپا به آمریکا، که نمونه آن را در سرایت بحران اقتصادی ایالات متحده به قاره سبز از سال ۲۰۰۷ میلادی تا کنون مشاهده کرده ایم ،بسیاری از افراد دغدغهمند و شهروندان کشورهای مختلف اروپایی را آزار میدهد. وقوع بحران اقتصادی سال ۲۰۰۷ میلادی در ایالات متحده آمریکا و تسری آن به اتحادیه اروپا ضایعهای است که میتواند دوباره در اروپا تکرار شود!
بدون شک اگر اروپاییان در بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ میلادی به جای تکیه بر شعارهای پوچ، بر روی استقلال راهبردی و اقتصادی از ایالات متحده آمریکا متمرکز شده و اقدامات عملیاتی لازم را در این خصوص صورت میدادند، امروز با هزینه های هنگفت این وابستگی مواجه نمیشوند. در حال حاضر نیز سخنان مکرون، میتواند حکم نوعی فرار به جلو جهت آرام ساختن جو روانی ناشی از بحران اقتصادی جدید در کشورهای اروپایی تلقی شود. تا زمانی که تحقق استقلال اروپا از آمریکا در حد یک شعار باقی بماند، قطعا سخنان سیاستمدارانی مانند مکرون صرفا نوعی اعتراف نسبت به وضعیت آشفته و خطرناک اتحادیه اروپا و حوزه یورو محسوب میشود. آیا اروپاییان واقعا رویکرد عقلانی در حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل را جایگزین بازی کورکورانه و اجباری در زمین آمریکا خواهند کرد؟!».
این تحلیل در حالی در آفتاب یزد منتشر شده که همین روزنامه به هنگام بزک کردن برجام، اروپا را مستقل نشان میداد و تیترهای اصلی خود را به عناوین بزرگ صفحه اول خود مانند «اروپا کنار ایران» و «هر چه تهران بگوید» (با عکسهای بزرگ فدریکا موگرینی) اختصاص میداد و چنین القا میکرد که اروپا در مقابل آمریکا و در کنار ایران ایستاده تا برجام اجرایی شود و تحریمها لغو گردد!
با تیترهای اخیر آفتاب یزد باید پرسید اروپاییها در حالی که اختیار ندارند منافع اقتصادی خود را در مقابل حقهبازی آمریکا تأمین کنند، چگونه قرار بود منافع ما را در برجام تضمین کنند.
بیتدبیری دولت روحانی در سال 99 به خیلیها در بورس زیان زد
یک روزنامه اصلاحطلب میگوید: کاری که دولت روحانی با بورس کرد، تبدیل به ضربالمثل شده است.
روزنامه اعتماد که در دولت سابق دعوت به سرمایهگذاری در بورس میکرد، اینبار با موضعگیری مخالفخوانانه درباره سرمایهگذاری در بورس مینویسد: هر زمان كه بازار سهام كشور با رشدي نسبي همراه شود و نشانههاي رشد و سود در اين بازار نمايان ميشود، زمزمهاي ميان سرمايهگذاران و فعالان اقتصادي شكل ميگيرد كه «نكند بازار همان راهي را برود كه سال 99 پيمود.» در سال 99 دولت با اعتماد به نفس كامل اعلام كرد كه ميزبان خوبي براي سرمايههاي مردم خواهد بود و از ايرانيان خواست كه نقدينگي خود را به سمت اين بازار هدايت كنند تا توليد و اقتصاد كشور در مسير رشد قرار بگيرد، اما در ادامه مشكلات فراواني براي سرمايههاي مردم شكل گرفت بدون اينكه كسي پاسخگوي مشكلات باشد. اتفاقي كه در سال 99 رخ داد بهدليل دعوت عام و گروهي توسط دولت بود. از سوي ديگر اين بازار بدون ريسك نشان داده شد كه اين هم اشتباه بود. اما همه افرادي كه قصد دارند وارد بازار سرمايه شوند بايد بدانند كه سهام نميخرند بلكه روي كسبوكار سرمايهگذاري ميكنند. بنابراين بايد به دادههاي كلان شركتهاي اقتصادي دقت كنند.
مهمتر از همه اين افراد در صورتي كه به هر دليلي تصميم به ورود به بورس گرفتند از صندوقهاي سرمايهگذاري مجوزدار استفاده كنند. در وبسايت سازمان بورس، ليست اين صندوقهاي مجوزدار درج شده است. درنهايت اگر فردي اولويتهاي مهمتري براي سرمايهگذاري دارد و قصد خريد خانه و... را دارد، بهتر است بهجاي بورس، اولويتهاي خود را دنبال كند. بازار سرمايه به نسبت بازارهاي ديگر در 2 سال گذشته حركت صعودي زيادي نداشته و با 30 درصد نقدينگي ميتوان وارد اين بازار شد و اميدوار بود. درنهايت در انتهاي سال بازه دلاري بازارهاي موازي بهشدت به هم نزديك خواهد بود، اما پاسخ به اين پرسش كه دولت چه كاري نبايد انجام دهد؟ ميتوان گفت كه دولت كاري با بازار نداشته باشد. نبايد سرمايهگذاران را براي ورود به بازار تهييج كرد. در سال 99 دولت روي پدال بورس فشار آورد و اين روند باعث ايجاد سود بيش از 6500 درصدي براي تعداد معدودي از افراد و جريانات و زيان فراوان براي عده كثيري شد. مجموعه اين عوامل باعث خواهد شد تا بورس به سمت يك رشد مستمر و پايدار حركت كند.
جعلیات دشمن در فضای مجازی یکی و دو تا نیست بلکه آنها موفقیتها را کتمان و واقعیتها را تحریف میکنند.
در این زمینه روزنامه همشهری با ذکر چند نمونه مینویسد: آقایان! خانمها! به دنیای وارونهها خوش آمدید. همانهایی که حقیقت را وارونه میکنند. انحراف نه، از اساس تغییر میدهند. واقعیت را 180درجه عوض میکنند. بعد همان حقیقت جعلشده را در بوق و کرنا میکنند.
شیوه دشمن، جعل کردن است. پایه کار همان دروغ است. اما در این مدل از دروغپردازی، یک امر مثبت را با وارونه کردن، سیاه جلوه میدهند. با این روش ابهام را ایجاد و بعد افکار مردم را به حال خود رها میکنند. یک عده هم این وارونهنمایی را میپذیرند و باور میکنند. مصداقهایش هم این روزها بسیار است.
یک نمونه همین که میگویند مردم بیدین شدهاند. 2میلیون نفر در لحظه تحویل سال به حرم امام رضا(ع) میروند. مراسم شبقدر پرشورتر از قبل برگزار میشود. بیش از 5میلیون ایرانی در راهپیمایی اربعین شرکت میکنند. اعتکافهای چند صد هزار نفری دانشجویی و دانشآموزی برپا میشود. هیئتها در شبهای ماه رمضان جای سوزن انداختن ندارند. حضور مردم در مهمانی 10کیلومتری عید غدیر همه را غافلگیر میکند. آن وقت از این نشانههای واضح گسترش دینداری مردم میگذرند و بدون سند و مدرک میگویند مردم بیدین شدهاند.
در همین قصه خودکشی آقای پوراحمد، القای ناامیدی گسترده کردند. گفتند مردم از زندگی بریدهاند و خودکشی میکنند. در رسانههایشان تبلیغ کردند که مردم ایران، آینده را تاریک میبینند. بدون اعلام هیچ آمار و ارقامی گفتند که خودکشی زیاد شده است. اما حقیقت چه بود؟ ایران به اعتراف سازمان بهداشت جهانی حتی در میان 100کشور اول، از نظر آمار خودکشی هم قرار ندارد. برعکس ما، کشورهای مدعی پیشرفت، توسعه و رفاه مادی، در رتبههای بالای این فهرست هستند. این آمار و ارقام را سانسور میکنند تا حقیقت وارونه شود.
یا مثلا هشتگ میسازند که اعدام نکنید. طوری فضاسازی میکنند که حاکمیت هر روز صدها نفر را بالای چوبه دار میبرد. با همین اعدامهای خیالی، در اذهان تصویرسازی میکنند، اما واقعیت این است که فقط در همین سال گذشته 650 اعدامی محکوم به قصاص با صلح و سازش، از پای چوبه دار به زندگی دوباره بازگشتند. این عدد را نمیگویند. این حقیقت را وارونه میکنند تا تصویری خشن از ایران بسازند.
مصداقها بسیارند؛ بانک جهانی از رتبه خوب اقتصاد ایران میگوید و آنها از ونزوئلایی شدن اقتصاد کشور. آمار و ارقام از رشد تولید میگوید و آنها از ورشکسته شدن تولیدیها. نظرسنجیها از اعتقاد مردم به حجاب میگوید و آنها از فراگیری کشف حجاب. عیبهای کوچک را بزرگ و دستاوردهای بزرگ را کوچک یا انکار میکنند.
خب چاره چیست؟ مسیر روشن است؛ نباید گذاشت دشمن و ضد انقلاب داخلی و خارجی، حقیقت را وارونهنمایی کند. باید جلوی تصویرسازی غلط و تحلیلهای مغرضانه را گرفت. نسخه چند باره رهبر انقلاب برای خنثیسازی همین توطئه مشخص است؛ تبیین حقایق.
گاردین: فلاکت و زوال بر غرب حاکم شده است
یک روزنامه انگلیسی از پسرفت شدید رفاه در جوامع غربی خبر داد و آن را انحطاط غرب نامید.
گاردین مینویسد: اگر چیزی به نام حرکت رو به جلوی پیشرفت بشر وجود داشته باشد، نهتنها متوقف شده بلکه به سمت معکوس سوق پیدا کرده است. در پاییز گذشته گزارشی از سوی سازمان ملل منتشر شد مبنی بر اینکه توسعه انسانی در ۹۰ درصد کشورها برای دو سال متوالی کاهش یافته؛ سقوطی که برای بیش از سه دهه بیسابقه محسوب میشود. پاندمی کووید و تهاجم روسیه علیه اوکراین در این میان نقش داشتهاند. با این وجود «تغییرات اجتماعی و اقتصادی گسترده، تغییرات خطرناک سیارهای و افزایش گسترده در قطببندی سیاسی و اجتماعی» نیز در این مورد تاثیرگذار بودهاند.
یک معیار اساسی را در نظر بگیرید: زندگی و مرگ. دولت بریتانیا پس از کاهش امید به زندگی بدون سابقه از زمان جنگ به اینسو مجبور شد افزایش سن بازنشستگی دولتی را به تعویق بیندازد. اگرچه مطمئنا این وضعیت با پاندمی کووید بدتر شده، اما امید به زندگی در بسیاری از جوامع انگلیسی سالها پیش از پاندمی کووید نیز در حال کاهش بود. در ایالات متحده امید به زندگی از نزدیک به ۷۹ سال در سال ۲۰۱۹ میلادی به ۷۶ سال، تنها دو سال بعد کاهش یافت که بزرگترین کاهش در یک قرن اخیر محسوب میشود.
علائم بیمارگونه بحران در رفاه همهجا وجود دارند. در سراسر اقیانوس اطلس میزان خودکشی در ۲۰ سال نخست قرن 21 با افزایشی ۳۰ درصدی همراه بود. همانطور که «جنگ علیه مواد مخدر» تشدید شده، مرگ و میر ناشی از سوءمصرف مواد نیز افزایش یافته است: در ایالات متحده این میزان از دهه ۱۹۷۰ میلادی به اینسو رشدی تصاعدی داشته و به کاهش امید به زندگی دامن زده در حالی که در انگلیس به بالاترین سطح خود رسیده است.
به نظر میرسد جدا شدن از یک جهش جهانی در افسردگی که در فاصله سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ میلادی تقریبا یکپنجم افزایش یافته و در میان نوجوانان آمریکایی نیز روندی صعودی داشته دشوار به نظر میرسد.
یک شهروند اروپای غربی در سال ۱۹۴۵ میلادی در حالی که به آوارهای بهجامانده از خونینترین جنگ بشریت در بهترین بخش یک قرن گذشته نگاه میکرد از کشف این که موفقترین سالهای تاریخ در انتظار اوست شگفتزده میشد. افزایش بیسابقه استانداردهای زندگی در غرب در سه دهه پس از جنگ جهانی دوم به قدری چشمگیر بود که از آن تحت عنوان «عصر طلایی» یاد شد. برای فرانسویها این دوره «۳۰ سال باشکوه» قلمداد میشد. با این وجود، در حالی که انگلیس در دهه ۲۰۱۰ میلادی دچار کاهش شدید دستمزدها شد، در سراسر جهان غرب نیز کشورها در رکود اقتصادی باقی ماندند.
به راحتی میتوان در این توهم غرق شد که پیشرفت چشمگیری هنوز در حال وقوع است. تراشهها هر روز کوچکتر میشوند. پردازندههای کامپیوتری گوشیهای تلفنهای همراه با سرعت بیشتری پویاتر میشوند. با این وجود، پیشرفت فناوری بهطور خودکار به بهبود شرایط انسانی تبدیل نشد. در بسیاری از مناطق غرب، رکود و زوال به ویژگیهای تعیینکننده عصر ما تبدیل شدهاند. اگر میخواهید بفهمید که چرا عرصه سیاسی همراه با عصبانیت بیشتر و قطبیتر شد بهدنبال توضیحات سادهای مانند رفتار استدلالی که توسط رسانههای اجتماعی تقویت میشود نباشید. یک آزمایش بزرگ برای بیش از یک نسل در جریان بوده است: اگر خوشبینی را از جوامع ثروتمندی که پیشتر استانداردهای زندگی در حال رشد را امری بدیهی میدانستند جدا کنید چه خواهد شد؟
به ما وعده داده شده بود که ظهور «بازار آزاد» رونق بیپایانی را به همراه خواهد داشت. با این وجود، در حالی که دوران اتحادیههای کارگری قوی، ملیسازی اقتصادی و دولتهای رفاهی گسترده بیشترین پیشرفت را در استانداردهای زندگی در طول تاریخ به ارمغان آورد مدل اقتصادی کنونی ما در اطرافمان در حال تجزیه است: نادیده گرفتن بوی تعفن ناشی از آن تجزیه هر روز دشوارتر میشود. در هر دو سوی اقیانوس اطلس رشد اقتصادی کاهش یافته و این رشد محدودتر به احتمال زیاد به حسابهای بانکی ثروتمندان طلایی کشیده میشود.
برای مثال، کاهش امید به زندگی ناشی از افزایش مصرف مواد مخدر در ایالات متحده چه چیزی را به ما نشان میدهد؟ ما میدانیم که ناپدید شدن مشاغل امن و با درآمد خوب شرایط فلاکت باری را ایجاد کرده که در آن بستر اعتیاد رشد میکند. افزایش نابرابری به بدتر شدن سلامت روان دامن زده است. برای مثال، میزان افسردگی با درآمد پایین مرتبط است. از فروپاشی نسلی در خانهسازی عمومی تا تخریب مراقبتهای اجتماعی امنیت زیربنای وجود راحت انسان از بین رفته است.
با این وجود، در شرایطی که تمدن ما با چالشهای وجودی فزایندهای مواجه است، رکود و زوال تا چه اندازه سریع میتواند به یک سقوط آزاد تبدیل شود. برای اندیشیدن در مورد پیامدهای وحشیانه احتمالی نیازی به تخیل بیش از حد فعال ندارید بهخصوص اگر سیاستمداران مترقی نتوانند پاسخهای قانعکنندهای ارائه دهند. زندگی ما در حال کوتاه شدن است. رفاه ما در حال سقوط میباشد و امنیت ما از بین میرود. اینها شرایط ناامیدکننده و تلخی هستند.
از مستقلنمایی اروپا تا اعتراف به سرسپردگی در مقابل آمریکا
روزنامه غربگرا که زمانی نه چندان دور و در ماجرای برجام، اروپا را مستقل وانمود میکرد، اذعان کرد اروپا فاقد استقلال سیاسی نسبت به آمریکاست و به همین دلیل هم گرفتار بحران اقتصادی ناشی از جنگ اوکراین شده است.
آفتاب یزد تحلیل یک کارشناس ایسنا را منتشر کرد که گفته بود: «مواضع ماکرون در چین مبنی بر این که اروپا برده آمریکا نیست، ابراز نارضایتی نسبت به هزینههای بیپایان است.»
آفتاب یزد در واکنش به این تحلیل مینویسد: «مواضع اخیر مکرون تازگی ندارد. بسیاری از استراتژیستها و تحلیلگران حوزه سیاست خارجی در کشورهای گوناگون اروپایی تاکید داشته اند که پیوستگی راهبردی و اقتصادی در دو سوی آتلانتیک برای اروپاییان شدیدا هزینهساز خواهد بود اما مقامات ارشد اروپایی نهتنها توجهی نسبت به این گزاره مسلم نداشتند، بلکه طی سالهای اخیر بیش از پیش خود را تسلیم منافع و خواستههای کاخ سفید کردند. حتی سیاستمدارانی مانند آنگلا مرکل صدراعظم سابق آلمان تاکید داشتند که اساسا اروپا در وزن واندازهای نیست که بتواند یا بخواهد با راهبردها و ثوابت کلان امنیتی آمریکا در نظام بین الملل مخالفت کند! این خفت راهبردی، از سوی سیاستمدارانی مانند امانوئل مکرون نیز از همان ابتدای ورودش به کاخ الیزه پذیرفته شد! هنوز همگان به یاد دارند که مکرون در سال ۲۰۱۷ میلادی، چگونه به ترامپ و نتانیاهو درخصوص تحمیل تعهدات موشکی و هستهای جدید (فرابرجامی) به ایران تعهد داد و چگونه در صدد تکمیل پازل استراتژی فشار حداکثری واشنگتن علیه ایران بر آمد.
نکته دوم، به هزینههای بازی اروپا در زمین آمریکا باز می گردد. در جریان وقوع جنگ اوکراین، مقامات اروپایی نه تنها نمادهای جنگ را در خاک خود ( اروپای شرقی) مشاهده میکنند، بلکه با اصرارمقامات آمریکایی مبنی بر ادامه جنگ میان روسیه و اوکراین مواجه هستند. برخی اخبار و مستندات می گوید که برلین و پاریس به دستور واشنگتن اجازه شکلدهی میز مذاکرات صلح میان کی یف و مسکو را ندارند. به عبارت بهتر، اروپاییان فعلا محکوم هستند در جنگی که با اصرار مشترک آمریکا و خود مبنی بر گسترش ناتو به شرق خلق کردهاند، گرفتار بمانند!
نکته سوم مربوط به هزینه های اقتصادی اتصال اتحادیه اروپا و حوزه یورو به ساختارهای مالی و اعتباری آمریکاست.
در سال ۱۳۹۷ ، برونو لومر، وزیر دارایی وقت فرانسه در سخنانی طوفانی، نسبت به استمرار این پیوستگی هشدار داد: «کشورهای اروپایی باید موضع محکمتری علیه دولت آمریکا با توجه به اقدام این کشور در زمینه توافق هستهای اتخاذ کنند و به بندگان آمریکا تبدیل نشوند.آیا ما میخواهیم در حالی که سر مان را به زیر انداختهایم ، فرمانبردار آمریکا باشیم یا میخواهیم بگوییم که منفعت اقتصادی داریم و همچنان به تجارت با ایران ادامه خواهیم داد.اکنون زمان آن فرا رسیده که شرکتهای اروپایی چشمهای خود را باز کنند. اروپا نیازمند ساختار مالی جدیدی است که از آمریکا مستقل باشد».
واقعیت امر این است که عدم استقلال اقتصادی اروپا (حتی پس از تشکیل اتحادیه اروپا) و وابستگی ساختار اقتصادی اروپا به آمریکا، که نمونه آن را در سرایت بحران اقتصادی ایالات متحده به قاره سبز از سال ۲۰۰۷ میلادی تا کنون مشاهده کرده ایم ،بسیاری از افراد دغدغهمند و شهروندان کشورهای مختلف اروپایی را آزار میدهد. وقوع بحران اقتصادی سال ۲۰۰۷ میلادی در ایالات متحده آمریکا و تسری آن به اتحادیه اروپا ضایعهای است که میتواند دوباره در اروپا تکرار شود!
بدون شک اگر اروپاییان در بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۰ میلادی به جای تکیه بر شعارهای پوچ، بر روی استقلال راهبردی و اقتصادی از ایالات متحده آمریکا متمرکز شده و اقدامات عملیاتی لازم را در این خصوص صورت میدادند، امروز با هزینه های هنگفت این وابستگی مواجه نمیشوند. در حال حاضر نیز سخنان مکرون، میتواند حکم نوعی فرار به جلو جهت آرام ساختن جو روانی ناشی از بحران اقتصادی جدید در کشورهای اروپایی تلقی شود. تا زمانی که تحقق استقلال اروپا از آمریکا در حد یک شعار باقی بماند، قطعا سخنان سیاستمدارانی مانند مکرون صرفا نوعی اعتراف نسبت به وضعیت آشفته و خطرناک اتحادیه اروپا و حوزه یورو محسوب میشود. آیا اروپاییان واقعا رویکرد عقلانی در حوزه سیاست خارجی و روابط بینالملل را جایگزین بازی کورکورانه و اجباری در زمین آمریکا خواهند کرد؟!».
این تحلیل در حالی در آفتاب یزد منتشر شده که همین روزنامه به هنگام بزک کردن برجام، اروپا را مستقل نشان میداد و تیترهای اصلی خود را به عناوین بزرگ صفحه اول خود مانند «اروپا کنار ایران» و «هر چه تهران بگوید» (با عکسهای بزرگ فدریکا موگرینی) اختصاص میداد و چنین القا میکرد که اروپا در مقابل آمریکا و در کنار ایران ایستاده تا برجام اجرایی شود و تحریمها لغو گردد!
با تیترهای اخیر آفتاب یزد باید پرسید اروپاییها در حالی که اختیار ندارند منافع اقتصادی خود را در مقابل حقهبازی آمریکا تأمین کنند، چگونه قرار بود منافع ما را در برجام تضمین کنند.
بیتدبیری دولت روحانی در سال 99 به خیلیها در بورس زیان زد
یک روزنامه اصلاحطلب میگوید: کاری که دولت روحانی با بورس کرد، تبدیل به ضربالمثل شده است.
روزنامه اعتماد که در دولت سابق دعوت به سرمایهگذاری در بورس میکرد، اینبار با موضعگیری مخالفخوانانه درباره سرمایهگذاری در بورس مینویسد: هر زمان كه بازار سهام كشور با رشدي نسبي همراه شود و نشانههاي رشد و سود در اين بازار نمايان ميشود، زمزمهاي ميان سرمايهگذاران و فعالان اقتصادي شكل ميگيرد كه «نكند بازار همان راهي را برود كه سال 99 پيمود.» در سال 99 دولت با اعتماد به نفس كامل اعلام كرد كه ميزبان خوبي براي سرمايههاي مردم خواهد بود و از ايرانيان خواست كه نقدينگي خود را به سمت اين بازار هدايت كنند تا توليد و اقتصاد كشور در مسير رشد قرار بگيرد، اما در ادامه مشكلات فراواني براي سرمايههاي مردم شكل گرفت بدون اينكه كسي پاسخگوي مشكلات باشد. اتفاقي كه در سال 99 رخ داد بهدليل دعوت عام و گروهي توسط دولت بود. از سوي ديگر اين بازار بدون ريسك نشان داده شد كه اين هم اشتباه بود. اما همه افرادي كه قصد دارند وارد بازار سرمايه شوند بايد بدانند كه سهام نميخرند بلكه روي كسبوكار سرمايهگذاري ميكنند. بنابراين بايد به دادههاي كلان شركتهاي اقتصادي دقت كنند.
مهمتر از همه اين افراد در صورتي كه به هر دليلي تصميم به ورود به بورس گرفتند از صندوقهاي سرمايهگذاري مجوزدار استفاده كنند. در وبسايت سازمان بورس، ليست اين صندوقهاي مجوزدار درج شده است. درنهايت اگر فردي اولويتهاي مهمتري براي سرمايهگذاري دارد و قصد خريد خانه و... را دارد، بهتر است بهجاي بورس، اولويتهاي خود را دنبال كند. بازار سرمايه به نسبت بازارهاي ديگر در 2 سال گذشته حركت صعودي زيادي نداشته و با 30 درصد نقدينگي ميتوان وارد اين بازار شد و اميدوار بود. درنهايت در انتهاي سال بازه دلاري بازارهاي موازي بهشدت به هم نزديك خواهد بود، اما پاسخ به اين پرسش كه دولت چه كاري نبايد انجام دهد؟ ميتوان گفت كه دولت كاري با بازار نداشته باشد. نبايد سرمايهگذاران را براي ورود به بازار تهييج كرد. در سال 99 دولت روي پدال بورس فشار آورد و اين روند باعث ايجاد سود بيش از 6500 درصدي براي تعداد معدودي از افراد و جريانات و زيان فراوان براي عده كثيري شد. مجموعه اين عوامل باعث خواهد شد تا بورس به سمت يك رشد مستمر و پايدار حركت كند.