جنگ بوده مایه عزّ و شرف
جنگ، دلتنگت شدم یادت بخیر بار دیگر در هوایت کرده سِیر
باز می گویم ز پیکار و نبرد وصف حال و صحبت مردانِ مرد
جنگ ،گر چه کُشتن و کشتار بود لیک بر ما نعمتی بسیار بود
جنگ بوده فرصتی بهر عروج بر پرستوهای پر بگشوده کوچ
مشتریِ سینههای پاک بود نردبانی در ره افلاک بود
جنگ بوده شور وشوق واشتیاق هر کسی را نیست درک این لیاق
جنگ شد اسباب تهذیبِ نفوس هم تجلّی گاه ایمان و خلوص
جنگ ، پای ناکسان را داده، لیز ناخودی را از خودی، داده تمیز
جنگ شد تحمیل بر این مرز وبوم گشته جولانگاه خفاشان شوم
لشگر سر مست از باد غرور کرده از حدّ و حریم ما عبور
یکطرف دنیا و ایران یکطرف آن جهت نامردمی، این سو شرف
خصم را آمد گمان، یک چند شبه فاتح تهران شود با دَبدَبه
ریشه دین و رژیم و انقلاب را بخشکاند ز فتح اش با شتاب
خاک چون افتاده در اشغال و چنگ می نباشد جای تسلیم و درنگ
پیر ما ، داده ندا ، هَل مِن مُعین؟ کوس جنگ آمد،مهیّا اسب و زین
امر مولا شد وطن، اَندر خروش خون به رگهای همه آمد به جوش
پوزه دشمن بباید کرده خاک سینهاش را بر دَریم و چاک چاک
خواب را باید ربود از چشم خصم ملت عزمش استوار و کرده جزم
او چه داند جسم خود را گور کرد دستش اندر لانه زنبور کرد
با دُم شیر ژیان بازی چه سود؟ میدَرد با یک طنینش ،تار و پود
شد روانه، لشگر ایمان و نور جبههها شد مَملُو از شور و حضور
اندک اندک، رزم گیرد سازمان حملههایی برق آسا، بیامان
هم بسیج و هم سپاه و ارتشی زد به اردوگاه دشمن ، آتشی
جبهه را بهرش جهنّم ساختند لرزه بر پشت و دلش انداختند
عبرتی باید به دشمن داده، درس تا همه آمال او گردیده ، یاس
یاد شبهای هجوم افتادهام ذلّت قوم ظَلوم افتادهام
یاد گلبانگی که دادی ، واهِمه یا حسین و یا علی و فاطمه
نام زهرا گر به صحرا شد طنین معبری بگشوده شد، میدان مین
غرّش تکبیر ، ما را کرده مست خاکریز و سنگر و دژ را شکست
یاد شبهای جنون آمد مرا دامن و صحرای خون آمد مرا
پلههای عشق باشد سوز و رنج کربلای چهار گویم یا که پنج؟
سینه لبریز ازغم و احساس شد یاد دست بسته غوّاص شد
پهلوانانی که با شور و غرور زنده زنده، چنگ دشمن شد بگور
از شلمچه نغمه آید، هان و هین! قطعهای باشد ز فردوس برین
پاتک و تک بوده، هر دَم کارزار لاله روییده زخاکش، چهل هزار
شد مطهر تربتش، مُهر نماز در حریمش کرده تسبیح و نیاز
حک شده در خاطره، والفجر هشت دل چو دریا، خواهد از دریا گذشت
باید از خود ز ، عبور و گام کرد غرّش اَروند وحشی ، رام کرد
ضامن آهو ، ضُمان ما شدی پرچمش در مَاْذنه ، بالا شدی
این سخن باید همآره یاد کرد فاو را دست خدا آزاد کرد
نام حق سر لوحه و آغاز بود یاد او معنایی از اعجاز بود
جنگ را ایزد، هدایت مینمود در تلاطم ، راه حلّی میگشود
حال، ما ماندیم و شرح خاطرات نالههای حسرت و هیهات و هات!
دور گشتیم از مسیر قافله یا گرفتیم با شهیدان ، فاصله
شیر مردانی که هنگام خطر جان خود درکف، نموده ترک سر
شاهدان بی مثال و سرفراز تک سواران و یَلان یکّه تاز
ماشکسته بال گشتیم، وقت پَر دوستان را می نبودیم همسفر
وا اَسف بر ما که اینک غافلیم بر وصایای شهیدان کاهلیم
دَم زنیم پیوسته از نام شهید راهشان گم کرده، یا اینکه ندید
اندر این گرداب پُر بیم و هراس از شهیدان جمله داریم التماس
شافعان محشر و روز حسیب دست بر دامانتان دارد «حبیب »
شعر از حبیبالله نیک نژاد نیاکی