بر اين اساس هرگاه در شخصيت كسي شك و شبههاي مطرح شود، اصل، آن است كه گفته شود چنين شخصي پاك و منزه از هرگونه خطا و اشتباه و گناهي است؛ چنانكه در عمل شخصي شك و ترديدي شود كه عقدي را بهصورت درست خوانده است، اصل، اقتضاي صحت و درستي عقد مي كند، و اگر شكي نيز در تحقق شرايط باشد و شخص نداند كه زن و مردي كه با هم خلوت كردهاند، محرم هستند، اصل، اقتضاي آن دارد كه محرم ميباشند و هرگونه تجسس و بازخواست، امري گناه و نادرست است.
به سخن ديگر، خوشگماني نسبت به شخص و شخصيت و رفتارهاي ديگری، اصل بنيادين در آداب اسلامي است. از امام حسین(ع) پرسیدند که «ادب» چیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «هو ان تخرج من بیتک فلا تلقی احدا الا رایت له الفضل علیک» یعنی: ادب این است که هرگاه از خانه خود خارج شوی، با هیچکس برخورد نکنی مگر آنکه او را از خود برتر و بهتر بدانی و ببینی.(فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، علی مؤیدی، ص 813)
اينگونه حُسنظن داشتن و خوشگمان بودن به ديگري، موجب ميشود تا روابط انساني به بهترين شكل در جامعه رعايت شود و انسان نسبت به ديگري تواضع داشته باشد و ديگري را بر خود مقدم دارد و رفتارش را بر عمل صحيح و درست بار كرده و ميان ظاهر و باطنش تفاوتي نبيند. اينگونه است كه همگرايي به جاي واگرايي اجتماع مينشيند و اعتماد اجتماعي رشد يافته و افزايش مطلوبي مييابد و بدبيني از جامعه رخت بر مي بندد.
چنانكه بدگماني و بدبيني نسبت به ديگري، موجب واگرايي و سلب اعتماد اجتماعي از جامعه ميشود و انسانها نسبت به هم اطمينان و اعتماد خويش را از دست ميدهند.
نگرش اسلام به جامعه
از نظر اسلام، شخص انسان، در شخصيت اجتماعياش تبلور مييابد، بنابراين نمیتوان شخص و هويت فردي را از شخصيت اجتماعي وي جدا دانست. هرچند كه بر خودسازي و تزكيه نفس تاكيد ميشود، ولي توجه و تاكيد بيشتر بر نمادهاي اجتماعي اين خودسازي است. اينگونه است كه ارتباط تنگاتنگي ميان فرد و جامعه و خودسازي با ديگرسازي مطرح ميشود و همان اندازه كه تقويت ايمان و باورهاي شخصي و اصول اخلاقي لازم و ضروري ميشود، به همان اندازه بازتاب اجتماعي آن داراي اهميت وارزش ميشود و حتي ديگرسازي به شكل امر به معروف و نهي از منكر در حوزههاي اعتقادي و هنجاري بهعنوان وظيفه و مسئوليت و بخشي از شخصيت انساني خود را نشان ميدهد.(سوره عصر)
براساس تفكر اسلامي، هويت فردي زماني كامل ميشود كه هويت جمعي و اجتماعي شخص نيز كامل شود و در رفتارها و هنجارهاي اجتماعي، خود را نشان دهد. بنابراين هرگز هويت فردي، به تنهايي اهميت نمیيابد و اين هويت جمعي و اجتماعي شخص است كه به او شخصيت كامل انساني عطا ميكند.
مؤمن در اجتماع میتواند خود را به كمال انساني برساند، هرچند كه نياز است كه در خودسازي و تزكيه فردي بكوشد، ولي اين تزكيه نفس، بخشي از هويت فردي و شخصيت وي را ميسازد. بر اين اساس شخصيت كامل و انسان كامل كسي است كه بتواند شخصيت و هويت فردي و اجتماعياش را متعادل و متناسب با هم بهصورت متوازن رشد دهد.
ظاهر و باطن از نگاه دینی
هرچند كه اسلام خواهان آن است كه ظاهر و باطن انسان يكسان باشد و نفاق و دورويي را كنار بگذارد، ولي اين بدان معنا نيست كه در رفتارهاي شخصي همان را بازتاباند كه در اوست. به سخن ديگر، اگر به برخي از اخلاقيات زشت مبتلا است آشكارسازي آن نادرست است و نياز نیست كه اگر غيبت و دروغي گفته و يا كاري اشتباه كرده است به شخص ديگر بگويد و بنماياند، بلكه با توبه و استغفار به درگاه خداوند به اعتراف بسنده كند؛ زيرا آشكارسازي و بيان آن خود اشاعه زشتی و گسترش فسق و فجور در جامعه است.
همچنين در ارتباط با ديگري لازم نيست كه هرچه در دل دارد بگويد، زيرا گرچه دروغ گفتن حرام و گناه است ولي لازم نيست كه انسان هر حقيقتي را بازگو کند. به قول معروف: جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت.
بر اين اساس اگر در رفتار ديگري امري ديد كه به نظر وي نادرست و خلاف ميآيد و درباره صحت و بطلان آن شك دارد، لازم نيست كه آشكارا در جستوجوی حقيقت برآيد، بلكه آن را بر وجه صحيح و درست حمل كند و نسبت به عمل و رفتار وي خوشگمان بوده و حُسنظن داشته باشد.
پيامبر(ص) ميفرمايد كه ما مامور به ظواهر هستيم و به بواطن امور كاري نداريم. از اينرو حضرت براساس شهادات و سوگندها داوري ميكند و به حقايق باطني كه خود بدان آگاه است و به چشم بصيرت ميبيند، توجهي نمیكند و داوري براساس آن انجام نمیدهد. همين مسئله موجب شده كه از او به «اذن» یاد كنند كه خداوند در آيه 61 سوره توبه حضرت را به «اذن خير» ميستايد و میفرماید: و از آنان كسانى هستند كه پيامبر را آزار مىدهند و مىگويند: «او زودباور است.» بگو: «گوش خوبى براى شماست، به خدا ايمان دارد و سخن مؤمنان را باور مىكند و براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند رحمتى است.» و كسانى كه پيامبر خدا را آزار مىرسانند، عذابى پردرد در پيش خواهند داشت.
اسلام و حتي فرهنگ اصيل ايراني بر هماهنگي و سازواري ميان ظاهر و باطن تاكيد ميكند، و حتي خلاف آن را نوعي نفاق و دورويي برشمرده است؛ ولي آنچه در برخي از قواعد و اصول اسلامي مورد تاكيد ميباشد، توجه به همگرايي و سالمسازي جامعه از هرگونه سوءظن و بدبيني است؛ زيرا لازم نيست كه انسان همه افكار و انديشهها وحتي احساسات و عواطف خويش را بگويد و يا بازنمايد، بلكه آنچه لازم است، كتمان حقايقي است كه جامعه را با خطر مواجه ميسازد؛ زيرا آشكارسازي برخي انديشهها و احساسات ميتواند زمينه بازسازي و خودسازي و نيز ديگرسازي را سلب کند.
بهعنوان نمونه، اگر هر گناه و جرم كوچكی در پرونده شخص ثبت شود و به عنوان چماق از آن استفاده شود، شخص امكان بازسازي و خودسازي را از خود سلب شده ميبيند و اميد به بازگشت به سوي جامعه و بازسازي شخصيت فردي و اجتماعي خود را از دست رفته مييابد، در اين صورت گامي براي خودسازي برنمیدارد. بنابراين آشكارسازي هر احساس و انديشهاي نمیتواند در همه موارد مفيد و سازنده براي شخص و يا جامعه باشد. اين در حالي است كه اسلام بهعنوان نمونه توبه و استغفار را مطرح ميسازد تا اينگونه شخص با خيالي آسودهتر به سوي جامعه بازگردد و سرزنش و توبيخ دائمي را همراه خود نداشته باشد.
بنابراين، هرگونه عدم اظهار برخي از اشتباهات و خطاها و گناهان ديگري، به معناي دوگانگي شخصيت نيست، بلكه امكان بخشي به ديگري است تا بتواند خودسازي کند و شخصيت مثبت خويش را تحت تأثير جو و فضاي اجتماعي پديد آورد.
خداوند در آيه 12 سوره نور جامعه اسلامى را موظف به رعايت خوشگماني نسبت به يكديگر ميكند و در همان آيات 11 و 12، مؤمنان از سوى خداوند، به جهت نداشتن حُسنظن به يكديگر، در ماجراى افك سرزنش ميشوند تا نشان دهد كه جامعه اسلامي باید همواره براساس خوشگماني نسبت به يكديگر رفتار کنند.
خداوند در آيات چندي بدگماني و بدبيني را گناه بزرگ دانسته و خواستار توبه از آن ميشود.(حجرات: 12)
خوشگماني؛ مَنِشی عقلایی
اصل صحت بهعنوان يك اصل اخلاقي، اصلي عقلايي است. به اين معنا كه جوامع انساني بر پايه اصول عقلايي نسبت به رفتار ديگران چنين برخوردي را به كار ميگيرند. بنابراين اگر سخن از اصل صحت در قرآن و آموزههاي آن به ميان مي آيد به معناي حكمي امضائي و تاييدي است و اينگونه نيست كه اسلام آن را بهعنوان يك اصل تأسيسي ابداع كرده و براي نخستينبار به مردم سفارش داده باشد.
سيره عقلايي مردمان بر اين است كه در رفتار خويش نسبت به ديگران اينگونه رفتار كنند و اصل را بر صحت قرار دهند. اينگونه است كه در بسياري از دستورها و ضربالمثلهاي اقوام مختلف با دستورهاي مشابه اصل صحت مواجه ميشويم. بهطور مثال در دستوري از كنفوسيوس به اين مطلب برميخوريم كه ميگويد آنچه را به خود نمیپسندي بر ديگران مپسند و آنچه را براي خود ميخواهي براي ديگران نيز بخواه. قرآن نيز اين اصل را به شيوههاي مختلف تاييد كرده است. در اينجا به برخي از شواهد اشاره ميشود.
خداوند در آيه 83 سوره بقره دستور ميدهد كه در برخورد گفتاري با ديگران اصل را بر گفتار نيكو و پسنديده قرار دهيد: قولوا للناس حسنا. هرچند كه ظاهر اين آيه آن است كه با مردم به نيكي سخن بگوييد و گفتارتان سبب بغض و عداوت نشود؛ ولي ميتوان با توجه به روايتي از امام صادق(ع) در تفسير آيه، آن را بهعنوان شاهدي بر تأييد اصل عقلايي دانست. امام صادق با اشاره به آيه ميفرمايد: تا زماني كه يقين نداريد كار ديگران شر و قبيح و ناپسند است درباره آن جز داوري خير و نيكو نداشته باشيد. (كافي، ج2، ص164)
شيخ انصاري نيز در توضيح آن مينويسد: شايد مراد از قول در آيه و روايت همان ظن و اعتقاد باشد؛ بدين ترتيب آيه كريمه به كمك روايت، به حُسنظن و گمان نيكو در حق ديگران بردن ترغيب ميكند و بدگماني را نسبت به مردم ناپسند ميشمارد.(فرائدالاصول، ج2، ص715)
گناه بدگماني
در سوره حجرات آيه 12 ميفرمايد: اي كساني كه ايمان آوردهايد از گمان بسيار پرهيز كنيد؛ زيرا برخي از گمانها گناه هستند. در اين آيه مؤمنان از بسياري از گمانها درباره ديگران منع شدهاند كه مراد، گمان سوء است؛ نه گمان خير؛ زيرا در آيه 12 سوره نور قرآن به گمان خير كه همان حُسنظن و گمان نيكو است، تشويق كرده است.
در اين آيه سخن از گمان بد نكردن درباره ديگري است و هرچند كه گمان يكي از حالات چهارگانه يقين و گمان و شك و وهم است كه بهطور غيراختياري بر انسان عارض ميشود و نمیتواند مورد امر و نهي قرار گيرد ولي مراد آن است كه انسان آثار گمان را نبايد بر آن بار كند و به چنين گماني ترتيب اثر دهد و به گمان بدي كه در حق ديگران ميكند اعتنايي كند. بنابراين اگر گماني بد در دل شخصی خطور كرد اشكالي ندارد ولي نبايد بدان توجه كند و رفتارش را براساس آن گمان تنظیم کند. در روايات آمده است كه يكي از چيزهايي كه براي مؤمن نيكوست و راه خلاصي آن را دارد سوءظن است كه راه رهايي از آن بيتوجهي و جامه عمل نپوشاندن به آن است.(وسائلالشيعه، ج8، ص263)
هدف از اين كار آن است كه آبروي مؤمن حفظ شود؛ زيرا مؤمن در پيشگاه خداوند از منزلت و جايگاه والا برخوردار است و آبروي او از جمله سهگانههايي است كه نمیتوان متعرض آن شد، مؤمن جان و مال و عرضش در امان است و حفظ آبروی مؤمن يكي از مهمترين مسائلي است كه نمیتوان آن را بيارزش كرد و با تعرض به آن شخص را به خطر انداخت.
قرآن پيامبر(ص) را به علت آبروداري مؤمنان ستوده است. آن حضرت چنان عمل ميكرد كه منافقان وي را متهم به سادگي ميكردند و ميگفتند او شخص خوشباوري است. قرآن بيان ميكند كه خوشباوري آن حضرت به نفع شماست كه حفظ آبروي شما را ميكند و آنچه در دل داريد آشكار نمیسازد.(توبه: 61) زيرا اگر پيامبر(ص) ميخواست، بيدرنگ پردهها را كنار ميزد و شما را رسوا ميکرد و مشكلات فراواني براي شما پديد ميآمد.
امير مؤمنان علي(ع) ميفرمايد: كارهاي برادر دينيات را بر بهترين وجه حمل كن و در سخن وي براساس بدگماني داوري نكن، مگر آنكه يقين به خلاف آن پيدا كني.(كافي؛ ج2، ص361)