به گزارش
بلاغ به نقل از
میانخبر، همه ما خوب میدانیم آراستن و آراستگی مثل شکوفههای دامن بَهار، مثل رنگـین کمان و مثل شَمعدانیهای روی برف، چشم را به تماشا دعوت میکند و بهتر میدانیم که شبنم اگر روی لطافت گل بنشیند، چه تصویر بدیعی خلق میکند و چشمها را مسحور خویش میکند و شاید این است که عمر گل به چشم بر هم زدنی میماند.
یادم میآید 9 ساله که بودم در روز جشن تکلیفم مادرم یک چادر و جانماز به من هدیه داد، آن روز خداوند مرا به درگاه خویش دعوت کرد، در آن روز من ارزشمندتر بودم، از آن روز من گوهری بودم در صدف، با چادر فقط دوبال کم داشتم تا به سوی آسمان پرواز کنم.
با اولین نماز سبک شده بودم و تازه فهمیدم زندگی چیست و برای چه متولد شدم، هنوز برق چشمان مادربزرگ و پدربزرگم هنگامیکه مرا با چادرم دیدند یادم هست! از آن روزها تا حالا چادرم همراه من بود و تاروپودش با من سخن میگوید.
خواهرم! هویت زنانه خویش را پاسدار که خدایت تو را انسانی از جنس زن آفرید، پس از هرگونه جامه و حرکت مردانه بپرهیز که ارزشهای تو به دور از این است، رنگ مشکی را نیک بدان که نگاهشکن است و اخطار میدهد که حریم تو حریم عفاف است و در این وادی هوس در قفس است.
خواهرم! تلخ است چادری نشدی، در غیر این صورت میفهمیدی چقدر با چادر تو ارزشمندتری، چادر از تو در برابر نگاههای هرزهای که هر لحظه ممکن است تو را اسیر کنند، محافظت میکند.
زنان پاکدامن علاوه بر زیبایی درونی از زیبایی عینی و بیرونی بیشتری برخوردار هستند، افرادی که در برابر نگاههای غریبهها تقریباً برهنه هستند، چیزی برای نشان دادن به محبوب خود باقی نمیگذارند.
گمان نمیکنم در دورانی زندگی کنیم که در زن شرم و حیا وجود نداشته باشد، فقط موضوع را اشتباه گرفتهایم، از سیگار کشیدن خجالت میکشیم ولی از لباسهای نازک دختران جوان خجالت نمیکشیم، بدیهی است وقتی اجازه دادیم هر کاری آزاد باشد، بیحیایی و بیعفتی هم افزایش پیدا میکند.
مثال بی حجاب، مثل آن مرد درون کشتی است که میگفت: فقط میخواهم زیر پای خود را سوراخ کنم و به بقیه کاری ندارم، پس خبر نداری که وقتی پیغمبر (ص) را به معراج بردند، زنان بیحجاب را در چه وضعیتی دیدند! یعنی واقعاً حجاب آنقدر سخت است و آخرت آنقدر ارزان؟!
آیا مهربانی این است که خداوند بندههایش را در انجام گناه و ایجاد فساد آزاد بگذارد؟ اگر قرار باشد خداوند بین زنانی که با تحمل سختی در سرما و گرما، حجاب خود را حفظ میکنند، با زنانی که اصلاً به این حکم اسلام یعنی حجاب اهمیت نمیدهند فرقی قائل نشد، آنوقت عدالت خدا چه میشود؟! و اصلاً چرا حکم حجاب در اسلام آورده شد؟!
ای عاشق مدهای رنگارنگ، ای فریفته لباسهای روشن و تنگ که از دنیا به شوق آمدهای، هیچ اندیشیدهای که این شوق، حزن آخرت را به همراه دارد؟ ای خواهر! خودت را با حجاب حفظ کن و یادت باشد برای بعضیها، چشمها گرسنهتر از معدههاست، زیر باران باش اما زیر باران نگاههای هیز مردان بیغیرت نباش.
خداوندا! به همه جوانان، نیروی ایمانی عطا فرما تا در این اجتماعی که هر گوشه آن از نغمهسازی سرشار است و در هر کنارش دیو انساننما به رنگها و لباسهای مختلف خودنمایی میکنند، خود را محفوظ نگه داشته و در، دره گناه و تباهی سقوط نکنند و در منجلاب فساد و تباهی فرو نروند.
من چادر میپوشم، چادر مثل چفیه محافظ من است... اما چادر از چفیه بهتر است...
آنان چفیه میبستند تا بسیجیوار بجنگند، من چادر میپوشم تا زهرایی زندگی کنم...
آنان چفیه را خیس میکردند تا نفسهایشان آلوده شیمیایی نشود...
من چادر میپوشم تا از نفسهای آلوده دور بمانم...
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را میپوشاندند تا شناسایی نشوند...
من چادر میپوشم تا از نگاههای حرام پوشیده باشم...
آنان چفیه را سجاده میکردند و به خدا میرسیدند...
من با چادرم نماز میخوانم تا به خدا برسم...
آنان با چفیه زخمهایشان را میبستند...
من وقتی چادری میبینم یاد زخم پهلوی مادرم میافتم...
آنان با چفیه گریههای خود را میپوشاندند...
من در مجلس روضه با چادر صورتم را میپوشانم و اشکهایم را به چادرم هدیه میدهم...
آنان با چفیه زندگی میکردند...
من بدون چادرم نمیتوانم زندگی کنم...
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت دادهاند...
من چادر سیاهم را محکم میپوشم تا امانتدار خوبی برای آنان باشم...
من و چادر مشکیام.