مسئلهی اصلی، خشم سرکوب شدهی اجتماعی و آن رنجهای نادیده و انکار شدهای است که برنامههایی چون خندوانه، در نمایشی تصنعی، دستوری و مبتذل، میخواهند بر آن سرپوش بگذارند و سرکوبش کنند. برنامههایی که به پنهان کردن دردهایی اصرار دارد که جامعه را در هم شکسته است.
بله آقای "جوان"، علی رغم فریادهای تصنعی که در برنامه سرمیدهید که "ما خوبیم"، اینک می بینید که ما حالمان خوب نیست. اگر "جوان" به مدد نادیده گرفتن دردهای جامعه و انکار آن در برنامه اش، دستمزد کلان میگیرد و به سفر میرود و حالش خوب است اما جامعه، آن فریادِ "ما خوبیم" را تمسخر خودش تلقی میکند. وقتی او حال جامعهاش را در یک تئاتر روحوضی انکار میکند و میکوشد آن را سرکوب کند، جامعه نیز واکنش نشان میدهد و حالا "جوان"ست که احتمالا حالش خوب نیست.
هنرمندانِ متعهد به جامعه، جویای احوال مردم خویشند. صدای ناشنیدهی کسانی هستند که در خود میپیچند و پناهگاهی نمیجویند. آنان ترجمان زندگیهای به محاق رفتهای میشوند که به دست فقر فروریختهاند. نه این که اضطرابها، هراسها و رنجهای مردمان خویش را نبینند و برای سرپوش نهادن بر آن دردها برنامه اجرا کنند. جامعه به رفتارهایی این چنین البته واکنش نشان میدهد. فارغ از ارزیابی و داوری در باره ی شیوهی واکنشها، اما جامعه با چه زبانی باید به هنرمندانش بگوید "آقای جوان" تو را نمیدانیم، اما ما حالمان خوب نیست.
اگر نمیتوانید برای جامعه کاری کنید دست کم دردها و زخمهای جامعه را دست نیندازید.