به گزارش
بلاغ، كودتاى ۲۸ مرداد بهعنوان يكى از نقاط عطف و تعيينكننده در تاريخ سياسى معاصر ايران شناخته مىشود. همين اهميت نيز باعث شده تاكنون خوانشها و تفاسير فراوانى از اين حادثه مهم تاريخ ايران ارائه شود.تاريخ آزمايشگاه سياست است، با تطبيق تاريخ و قرار دادن حوادث امروز در كنار رويدادهاى گذشته، مسير صحيح و راهكار مطلوب پيش روى مردم و كارگزاران نظام اسلامى براى پيمودن راه آينده روشن مىشود. لذا بايد عوارض و پيامدهاى اين نقطه عطف تاريخى را به بررسى و تحليل گذاشت.
اما در همين زمينه نكته محتوايى مهمى نيز قابل توجه است و آن اينكه فهم عمومى و حتى فهم غالب نخبگانى جامعه ما از كودتاى ۲۸ مرداد اين است كه با ريختن كودتاچيان به كف خيابان، دولت دكتر مصدق فروپاشيد و از نو نظام سلطنتى و پادشاهى بر كشور تحميل شد، اما واقعيت موضوع آن است كه بخش تبليغاتى و عمليات روانى از مدتها قبل از كودتا كار خود را آغاز نموده و همه شرايط را براى تحقق كودتا مهيا كرده بود و لذا ورود عوامل و عناصر كودتا به خيابانها بدون هيچ مزاحمتى مصادف شد و كمترين مخالفتهاى عمومى را نيز برنيانگيخت.
مهمترين خط عمليات روانى تبليغاتچىهاى كودتاى ۲۸ مرداد، القاى روحيه نااميدى از دولت مستقر بود كه به همين هدفشان نيز رسيدند. بنابراين شرايط افكار و ذهنيات عمومى بهنحوى تنظيم شده بود كه حتى اگر بانيان اصلى ملى شدن صنعت نفت نيز از مردم مىخواستند كه مقابلهاى با وضع پيشآمده صورت دهند، باز راه به جايى نمىبردند.
* زمينههاى كودتاى ۲۸ مرداد
برخى از افراد، اختلافات دكتر مصدق و آيتالله كاشانى را مسبب اصلى كودتا و سقوط دولت مصدق مىدانند. در حالى كه اختلافات ميان آنها بخشى از واقعيت بود و مسائل ديگرى نيز موجب شد تا كودتا به سرانجام برسد. شايد بتوان گفت كه مهمتر از اين اختلافات، مكانيزمى بود كه طبق آن كودتاگران عمل كردند و توانستند دولت مصدق را ساقط كنند كه البته به اين بخش از مسأله پرداخته نمىشود و مورد كاوش و كنكاش قرار نمىگيرد. اين دو شخصيت بهخوبى از ديدگاهها و تفكرات يكديگر آگاه بودند و با همين اختلافات تصميم گرفتند در كنار يكديگر حكومت را اداره كنند، بنابراين تا اندازهاى اختلافنظرهاى ميان آنها طبيعى به نظر مىرسيد.
دكتر مصدق فردى سكولار و با گرايش سياسى ليبراليستى بود. او معتقد به مبارزه پارلمانى و مخالف قيام، انقلاب و درگيرى نيز بود. همچنين او به مجامع بينالمللى و قدرتها اميد داشت و در اين چارچوب حركت مىكرد.
اما آيتالله كاشانى شخصيتى ضداستعمارى كه سابقه جنگ با جبهه استعمار را در پرونده خود دارد، شناخته شده و فردى انقلابى بود. البته بايد به اين نكته مهم اشاره كرد كه آيتالله كاشانى برانداز و ضد سلطنت نبوده و بيشتر طرفدار نظام مشروطه سلطنتى بود كه در آن زمان، بسيارى از علماء و شخصيتهاى مؤثر در ايران، مانند آيتالله كاشانى اينگونه فكر مىكردند. لذا نبايد اين ديدگاه را با منطق انقلاب اسلامى و منطق حضرت امام(ره) سنجيد زيرا در آن زمان نظام مشروطه سلطنتى حكمرانى مىكرد و قانون اساسى نيز آن نظام را پذيرفته بود. بنابراين افرادى مانند آيتالله كاشانى سعى مىكردند تا اين نوع نظام را عملياتى سازند. اما آيتالله كاشانى سعى مىكرد علاوه بر اين مانند آخوند خراسانى، شاه را بركنار كرده و شاه ديگرى را جايگزين شاه قبلى نمايد و به فكر اين نوع از مبارزه نبود كه حكومت سلطنتى را تبديل به انقلاب اسلامى نمايد. لذا يكى از ايراداتى كه حضرت امام(ره) به آيتالله كاشانى داشت، اين بود كه ايشان اهداف نهضت را كوتاه قرار داده بود، در حالى كه مىتوانست با ديد وسيعترى به اين مسأله نگاه كند تا حكومت سلطنتى را از ايران ريشهكن و حكومت جمهورى اسلامى را جايگزين آن نمايد. همانطور كه حضرت امام(ره) در سالهاى بعد، توانست به دست خود، ريشه حكومت سلطنتى در ايران را بخشكاند.
* واكاوى عمليات روانى كودتاى ۲۸ مرداد
مهمتر از مسأله كودتاى نظامى در ايران، مسأله عمليات روانىاى بود كه عملاً در روز كودتا ميوه آن به ثمر نشست، اما واقعيت ماجرا از اين قرار است كه در ۲۵ تير ۱۳۳۱، دكتر مصدق استعفاء كرد، سپس قوامالسلطنه حكومت را در دست گرفت. در ادامه اين جابجايىها آيتالله كاشانى در تاريخ ۳۰ تير ۱۳۳۱، يعنى بعد از ۵ روز، موفق مىشود قوام را سرنگون و دوباره دكتر مصدق را به قدرت بازگرداند. اما بعد از ۱۳ ماه كه از دوران حكومت مصدق مىگذشت، وضعيت ايران به گونهاى رقم خورد كه هيچ فردى براى حمايت از دولت مصدق در مقابل كودتا پا به خيابانها نگذاشت و منجر به سقوط دولت مصدق گرديد كه مىتوان دلايل عدم حمايت مردم از دولت مصدق را در موارد ذيل بررسى كرد: تصميمات و رفتارهاى دكتر مصدق، تخريب چهره آيتالله كاشانى كه ديگر مانند قبل، از موقعيت مناسبى ميان مردم برخوردار نبود، نااميدی مردم نسبت به آينده، بىاعتمادى مردم نسبت به رهبران خود
در مجموع، اين موارد باعث شد تا در روز كودتاى ۲۸ مرداد بهراحتى حكومت مصدق سرنگون شود و دوباره محمدرضا شاه به حكومت برسد.
بعد از اينكه دكتر مصدق حكومت را در دست گرفت، اقداماتى را صورت داد كه با مخالفتهاى آيتالله كاشانى مواجه گرديد. آيتالله كاشانى از مصدق در رابطه با شهداى ۳۰ تير سؤال كرد كه مصدق با دو پهلو جواب دادن، آيتالله كاشانى را دور زد. دوباره از او سؤال شد كه چرا فلان فرد را در فلان وزارتخانه منصوب كردهاى؟ در حالى كه اين فرد سابقه همكارى با انگليس دارد. دوباره مصدق شروع به پاسخهاى دوپهلو كرد تا اينكه همين پرسش و پاسخها، رفتهرفته به بىاحترامى منجر و تا جايى ادامه پيدا كرد كه جبهه ملى جهت تخريب چهره آيتالله كاشانى مطالبى را عليه او در مطبوعات خود منتشر كرد و حتى اين اختلافات به شرايطى رسيد كه دكتر مصدق به صراحت در راديو اعلام كرد، من مخالفين خودم را به لجن مىكشم.(منظور او آيتالله كاشانى بود).
در اين رابطه همچنين حضرت امام خمينى(ره)، در خصوص جنگ روانى و هتك حرمت جبهه ملى عليه آيتالله كاشانى نيز اظهارات مهمى را در گذشته مطرح فرمودهاند كه در ذيل به بخشهايى از آن پرداخته مىشود:
« اولش هم وقتى مرحوم آيتالله كاشانى ديد كه اينها خلاف دارند مىكنند و با آنها صحبت كرد. اينها اينكار را كردند كه يك سگى را نزديك مجلس عينك به آن زدند و اسمش را آيتالله گذاشتند. اين در زمان آن مصدق بود كه اينها فخر مىكنند بهوجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكى از علماى تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگى را عينك زدهاند و به اسم آيتالله توى خيابانها مىگردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست. اين سيلى خواهد خورد و طولى نكشيد كه سيلى را خورد و اگر مانده بود، سيلى بر اسلام مىزد.»(صحيفه نور، ج ۱۵، ص ۱۵)
*تخريب آيتالله كاشانى توسط شبكههاى غربى
از سويى ديگر نيز شبكههاى جنگ نرم آمريكايى و انگليسى، آيتالله كاشانى را مورد هدف قرار دادند كه در اسناد انتشاريافته اخير، همين شيوه را شرح مىدهد. در آن اسناد آمده است، بايد در رابطه با آيتالله كاشانى دو گزينه مد نظر قرار گيرد:
بايد به آيتالله كاشانى نزديك شد و از اين طريق او را تخريب شخصيتى كرد، اما اين گزينه با خطراتى همراه است. زيرا شخصيت آيتالله كاشانى اين اجازه را نمىداد تا آمريكايىها با او همراهى كنند و در كل به خارجىها و بيگانه بدبين بود. همچنين آنها احتمال مىدادند كه اگر به آيتالله كاشانى نزديك شوند، ممكن است او بهانهاى بهدست بياورد و به مردم اعلام كند، آمريكايىها در امور كشور دخالت مىكند، به طورى كه آنها حتى به من پيشنهاد همكارى دادهاند.
مفتضح كردن و ترور شخصيت آيتالله كاشانى، كه بايد گفت، اين مورد در بالاترين شكل آن نسبت به آيتالله كاشانى صورت گرفت و آنها از چاپ كاريكاتور تا حمله به بيت ايشان را در دستور كار خود قرار دادند. در اسناد دونالد ويلبر آمده است كه ما به عوامل خودمان در حزب ايران(حزب ايران متعلق به فروهر بود.) اعلام كرديم به خانه آيتالله كاشانى حمله و در آنجا نارنجك منفجر كنند كه در اين حمله يك نفر به نام حدادزاده كشته شد، در حالى كه در برخى اسناد آمده، حدادزاده توسط خود فروهر بهوسيله چاقو كشته شده است. اين موضوع نفوذ بيگانه را در بين جريان ملىگرا به اثبات مىرساند.
*نفوذ عوامل بيگانه در دولت مصدق
بنابراين بيگانگان با توجه به زمينههايى كه هم در شخصيت و تفكرات مصدق و هم در دولت او وجود داشت تا اين مرحله اهداف خود را عملياتى كردند. منتها به نظر مىرسد آيتالله كاشانى مقدارى دير متوجه اين موضوع شده بود كه نمىبايست روى دكتر مصدق سرمايهگذارى مىكرد زيرا نه تنها خود دكتر مصدق سكولار بود، بلكه از عناصر تندرو ضد روحانيت مانند دكتر فاطمى در كابينه خود استفاده مىكرد كه تقريباً همه تلاشها جهت صلح و سازش ميان مصدق و آيتالله كاشانى از سوى دكتر فاطمى ناكام مىماند.
در یکی از دستنوشتههاى دكتر فاطمى آمده بود كه ما بايستى كار روحانيت شيعه را تا زمان مشروطه، مانند شيخ فضلالله نورى تمام مىكرديم. اينچنين فردى بهعنوان وزير خارجه و همهكاره دكتر مصدق و در دولت او بهكارگيرى شده بود.
همچنين يكى از شبكههايى كه در كودتا فعال بود، شبكه رشيديانها بود. ماجرا از اين قرار بود كه اسدالله رشيديان از عوامل انگليس و از گردانندگان يكى از شبكههاى اصلى انگليسىها در ايران، از كشور ممنوعالخروج مىشود و چون براى كودتا و هماهنگىهاى لازم نياز بود تا از كشور خارج شود، به دفتر دكتر فاطمى وزير خارجه دولت مصدق مراجعه مىكند و گذرنامه خود را دريافت و از ايران خارج مىشود و براى كودتا هماهنگىهاى لازم را صورت مىدهد.
بنابراين اختلافات ميان آيتالله كاشانى و دكتر مصدق نشان مىداد كه اين دو نفر نمىتوانند از مقطعى با يكديگر همراهى داشته باشند، اما در ابتدا پذيرفته بودند كه با همكارى و همراهى يكديگر بتوانند نهضت بزرگى را كه به آن مىانديشيدند به سرانجام برسانند. هرچند كه بعد از مدتى استعمار، روى نقاط اختلاف ميان اين دو شخصيت متمركز شد و به مرور زمان و با تكيه بر عواملى كه در داخل ايران داشتند، توانست به اين همكارى پايان دهد و زمينه را براى كودتاى ۲۸ مرداد فراهم سازد و شد آن چیزی که در تاریخ نگاشتند.
* اما عبرتى كه از ۲۸ مرداد باید آموخت چیست؟
تجربهى با ارزش ملت برای بر سر كار آوردن دولت ملى متاسفانه با عبرتى تلخ همراه شد. دولت ملى به جاى آن كه دولت مردم باقى بماند سعى كرد براى ایستادن در برابر انگلیس به ابرقدرتى دیگر روى آورد. كودتاى آمریكایى - انگلیسى ۲۸ مرداد براى سركارآوردن مجدد محمد رضا پهلوى به قدرت، در واقع نمادى ماندگار و عبرتى فراموش نشدنى براى همهى سیاسیون ملت ایران است. مستكبران همگى با هم هستند. در شرایط سخت مستكبرانى كه در ظاهر خود را دلسوز ملتها جلوه مىدهند در واقع با دشمنان آشكار ملت همراه هستند و در لحظهى حساس تاریخى خنجر خویش را تا دسته در سینه سادهلوحانى فرو مىكنند كه به آنها اعتماد كرده باشند. آمریكا با خیانت به دولت ملى در واقع عبرتى براى امروز ما باقى گذاشت. امروز نیز همان داستان برقرار است اما در ظاهر نقشها عوض شده است.
دولتهاى اروپایى امروز همان نقشى را ایفا مىكنند كه آمریكا در زمان دولت ملى ایفا كرد و آمریكا نیز در نقش انگلیس ظاهر شده است. در آن زمان انگلستان تهدید نظامى و اقتصادى مىكرد و بنادر جنوب را محاصره كرده بود تا ملت ایران نتواند نفت صادر كند، و آمریكا در آن زمان در باغ سبز نشان مىداد و به دولت مصدق وعدههاى دروغین مىداد. اما در كودتا آمریكا و انگلیس با هم بودند. اكنون نیز آمریكا تهدید نظامى و اقتصادى مىكند و اروپائىها در باغ سبز نشان مىدهند اما باید بدانیم كه درجنگ اقتصادى آمریكا و اروپا دست در دست هم دارند و در بزنگاههاى مهم از پشت به كسانىكه به آنها اعتماد كردهاند، خنجر خواهند زد. از درس و تجربهى گذشته باید عبرت آموخت.
انتهای پیام/