به گزارش
بلاغ، چند هفتهای است که دم عیدی، مهمان ناخواندهای به نام کرونا تمام حساب و کتابها را به هم ریخته است و همه را آشفته و کلافه کرده است.
جدای از اعلام روزانه تعداد مبتلایان و فوتیها که اضطراب را در میان همگان بالا برده است؛ بساط خیلی از کسبه و حتی دستفروشان، کساد شده است.
مدرسهها تعطیل شده، خیلیها خانه نشین شدهاند؛ مهمانیها، مجالس و عروسیها بر هم خورده است. دست و روبوسیهای رومزه به کلی از مد افتاده است و کار و کاسبیهای خیلیها تعطیل شده است.
هر روز هم از اول صبح تا شب، تلویزیون و فضای مجازی، حتی گپ و گفتهای مردم حول یک سوژه است، فقط و فقط کرونا و دیگر انگار یک کرونا شده و یک شهر و حالا هم که میگویند نزدیک به 70 کشور دنیا درگیر کرونا هستند.
هر طور که به ماجرا نگاه میکنی، تاریک است و پر اضطراب. دلهره از ابتلا به این ویروس از خود گرفته تا بستگان، هر روز آدم را کلافهتر میکند و وقتی پس از این همه روز صبر، تازه میگویند کرونا در حال تزاید است؛ کاسه صبر آدم لبریز و دیگر اعصابی هم نمیماند.
اما بیایید یک جور دیگر نگاه کنیم؛ این روزها بچهها تعطیلاند و خیلی خوشحالاند. ما هم فرصت بیشتری برای کنار هم بودن پیدا کردهایم. هر روز خبر همدیگر را میگیریم. تمیزتر هم شدهایم.
هر چند خیلیها این وسط، از آب گل آلود دنبال گرفتن ماهی مقصود هستند اما خیلیها، به میدان آمدهاند و ماسک و الکل مجانی بین مردم توزیع میکنند. زحمت پرستارها و دکترها حالا بهتر دیده میشود.
بیشتر که فکر میکنیم میبینیم که این روزها بهداشت عمومی هم سطحش بالاتر رفته، نانواییها حالا همان چیزی شده که انتظارش را داشتیم. تغذیهمان هم بهتر شده، دیگر هر چیزی نمیخوریم. راستی خیلی چیزها مثل بلیط هواپیماها هم خیلی ارزان شده، حالا خیلیها که تاکنون نمیتوانستند بلیط بخرند، خوشحالند که چند ساعته به مقصدشان میرسند.
وقتی اوایل شیوع ویروس کرونا شنیدیم که برخی از پرستارها، مرخصی گرفتند و برخیها هم ترک کار کردهاند، یا وقتی دیدیم خیلیها ماسک، الکل، سیر، زنجبیل و لیمو ترش را احتکار یا گران کردند؛ یاد این جمله شهید چمران افتادم که گفته بود: " وقتی شیپور جنگ نواخته میشود، مرد از نامرد مشخص میشود."
حالا دیدیم با شیپور کرونا، چقدر مرد داریم دور و برمان! مسئولان با مسئولیت شهر و کشورمان را دیدیم. کرونا آمد و شهرها خلوتتر شد، خبری از ترافیک نیست، آلودگیها خیلی کاهش یافت.
کرونا آمد، با خانه نشینی، خیلی از کارهای عقب ماندهمان را انجام دادیم، استراحتمان بیشتر شد، ناهارها را دور همی میخوریم، به خدا نزدیکتر شدیم، نمازهامان را سر وقتتر میخوانیم و تازه فهمیدیم چقدر همدیگر را دوست داریم.
کرونا که آمد بساط خیلی از محتکران و گرانفروشهای شب عید هم جمع شد؛ دیگر خبری از بازار سیاههای شب عید نیست. امسال خبری از گرانی مرغ و تخم مرغ همه ساله طی این ایام نیست؛ کسی دغدغه خرید آجیل و میوه و شکلات و کیف و کفش را ندارد.
کرونا که آمد مهدکودکها هم تعطیل شد. بیچاره بچههای خردسال، فکر کنم از همه خوشحالترند. این روزها خودشان را برای پدر و مادرهاشان بیشتر لوس میکنند؛ تازه این روزها مادرها هم بیشتر نازکش شدهاند.
کرونا که آمد پیامهای آشتی و حلالیت هم بیشتر شد، کمی حساب و کتابهای آخر سالیمان، مدلش با سالهای قبل تغییر پیدا کرد؛ به جای دو دو تا، چهار تای ریالی حالا کمی فرصت کردیم تا به حساب و کتاب اخرویمان هم برسیم؛ تازه با آمدن ماه رجب، درآمدمان بهتر هم شده است.
کرونا آنقدرها هم که میگویند بد نیست؛ خوبیهایش را ندیدیم؛ مثل وقتهایی که آنقدر بعضیها از یکی، برایمان بد میگویند که ما اصلا خوبیهایش را نمیبینیم!
امسال عید همه سفرههامان مثل هم میشود، عیدی امسال با همه سالهای قبلتر فرق میکند، میشود مثل خیلی سالهای دور، وقتهایی که برای رفتن و گرفتن مهمانی، تدارک لازم نبود؛ امسال عید سفره دارا و ندار، مثل هم است.
کرونا یک امتحان بزرگ الهی بود، بعضیها همان اول تجدید شدند، بعضیها تقلب کردند و برخیها مثل همیشه نمره قبولی گرفتند.
شاید خیلیهامان منتظریم که زودتر بساط کرونا برچیده شود اما اگر باور کنیم که این یک امتحان است و باید در کنار این تلخ و شیرینها، لبخند به زندگی و لبخند به همدیگر را یاد بگیریم تا خدا به ما لبخند بزند؛ در مییابیم که کرونا، فرصتی است که که دیگر دارد کمکم از دست میرود!
مجتبی قربانی