تاریخ انتشارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۶:۰۰
کد مطلب : ۴۳۵۰
نزدیک شدن به سالروز شهادت امام حسن مجتبی(ع) بهانه خوبی بود برای باز خوانی دوباره زندگی پر برکت ایشان و بی شک در نگاه تاریخی به داستان زندگی ائمه (سلام الله) عبرت هایی است برای تمام دوران ها و برای تمام نسل های بشیریت.
۰
plusresetminus
بلاغ- در نگاهی گذرا به زندگی امام حسن(ع) آن اتفاقی که بیشترین و تاثیرگذارترین حادثه بود داستان صلح امام حسن(ع) است که از دیدگاه مقام معظم رهبری کم از واقعا عاشورا ندارد و اگر صلح امام حسن(ع) نبود شکوه کربلا و حماسه انسان ساز عاشورا اتفاق نمی افتاد.

اینکه داستان صلح امام حسن(ع) چه بود و چه شرایطی را حضرت امام برای صلح با معاویه در نظر گرفتن و اینکه  هدف از صلح چه بود بر همگان روشن است. اما این جا سوالی که پیش می آید این است که مگر چه تفاوتی وجود داشت میان شرایط امام حسن(ع) با شرایط امام حسین(ع) که در آن برهه بر امام حسین(ع) واجب بود که قیام کنند و نقطه اوج این مساله این است که ایشان تا آخر بایستند تا مظلومانه شهید شوند و با این کار حقانیت خود را اثبات کند ولی امام حسن(ع) می بایست صلح کنند و تمام زخم زبان ها را بشنوند.

امام حسن(ع) در شرایط متفاوتی از امام حسین(ع) بودند ایشان خلیفه ای بودند که یک نفری از رعیت او در قبال ایشان طغیان کرده بود اگر امام حسن(ع) در این رو یا رو یی می ایستادند تا شهید شوند هرگز مانند امام حسین(ع) آن معترض شجاعی نبودند که در قبال منکر ایستاده اند بلکه حاکمی بودند که به دست متعرضین خودش کشته شده بود و می بینید که در کل ماهیت ماجرا متفاوت شده است .

مطلب دیگر در این ماجرا این است که زمانی که امام به شرایط سیاسی اجتماعی کوفه نگاه کردند متوجه شدند که اگر الان یا چند سال دیگر این جنگ را تمام کنند نتیجه یکسان است. یعنی با شیوه هایی که امام حسن(ع) داشت شیوه الهی و علوی و شیوه هایی که معاویه داشت یعنی شیوه های فریفتن و خریدن دل های مردم با پول و با خستگی که مردم کوفه داشتند و ضعف ایمانشان اگر این جنگ 10 سال دیگر هم طول می کشید نتیجه جنگ همین می شد.

اما در طول این 10 سال چه بر سر امت اسلامی می آمد جز اینکه یک سری از مردم کشته می شدند نارضایتی ها نسبت به امام حسن(ع) بیشتر می شد و این باعث شد که امام حسن(ع) در حالی که می داند و می بیند که شرایط نویدی نمی دهد نسبت به آینده باز هم اصرار کنند .و در این باره روایتی هست از حضرت رسول فرمودند که امید می رود که خداوند به وسیله این پسرم(امام حسن مجتبی) میان دو گروه از امت من را صلح دهد. یعنی اگر چنان چه این اقدام نبود بعد از ضایعات بیشتر بعد از گذشت 10 سال باز هم نتیجه همین بود.

یک تفاوت دیگر این بود که امام حسین(ع) توسط یزید تحت فشار بود برای بیعت .بیعت یعنی امضای خلافت آن شنیعی که بر سر خلافت بود .و امام حسین(ع) در جواب حاکم مدینه فرمودند من دست خودم را ذلیلانه در دست شما نمی گذارم به این معنا بود که بیعت نمی کنم و مثل من با یزید بیعت نمی کند.و تا لحظه آخر هم این فشار بود اما امام حسن(ع) چی؟ برای ایشان بحث بیعت با معاویه نبود و یکی از شرایط صلح این بود که امام حسن(ع) به معاویه امیرالمومنین نگوید و او برای خود جانشین تعیین نکند در بعضی از روایات باید معاویه امام حسن(ع) رو بعد از خود جانشین کنند و بعد امام حسین(ع) را.

تفاوت چهارم این بود که این روایت پیامبر یعنی کسی که ببیند یک حاکمی دارد جور و جفا می کند به حقوق مردم تجاوز می کند و حرام خدا را حلال می کند بر مردم واجب است که در مقابلش قیام کنند و یزیدی در زمان امام حسین(ع) بر سر کار بود که مجسمه تمام عیار این فساد ها بود لذا امام حسین باید علیه او قیام می کرد اما زمان امام حسن(ع) این نبود امام می دانستند که معاویه هم در ادامه چنین می کند اما در آن زمان که به ظاهر این نبود و معاویه مدعی بود که به خون خواهی عثمان قیام کرده و امام در صلح نامه از او قول گرفتند که بر اساس قرآن و سنت رسول الله(ص) عمل کند و او به ظاهر قبول کرده است.

و فرق پنجم زمینه های قضاوت برای مردم آن زمان و مردم تاریخ بوده امام حسین را در زمان خود و چه در این چند قرن که از آن اتفاق می گذرد همه او را تمجید کردند حتی کسانی که ایشان را به امامت قبول نداشتند چرا که شکی نبود که ایشان باید تا لحظه آخر می ایستادند و قیام می کردند اما درباره صلح امام حسن و یا ادامه جنگ ایشان سوالای زیادی وجود داشت یک عده ای می گفتند که مگر شما نمی خواستید دین در جامعه حاکم شود  خب معاویه که همین کار را می کرد چرا به ادامه جنگ پرداختید؟
اگر کسی می گفت که معاویه بعد از شهادت امام حسن(ع) خود را لو می دهد و دیگر به اسلام عمل نمی کنند باز هم آن عده می گفتند معلوم است که وقتی رقیب ندارد روند را تغییر می دهد و افسار گسسته رفتار می کند و جای سوال ها وجود داشت و این هم یکی از فرق هاست در شرایط امام حسن(ع) و امام حسین(ع).

بعد از باز خوانی علل متفاوت بودن شرایط امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و این که دلایل صلح امام حسن(ع) چه بود شاید موضوع دیگری که در این روی داد مورد توجه و عبرت آموز است نوع عملکرد و اقدام یاران و خواص جامعه در زمان امام حسن مجتبی(ع) است کسانی که تاریخ سخنان و عملکرد های آنان را فراموش نمی کند هرچند که این ها افرادی بودند دوستدار اهل بیت(ع) اما در عمل از ولایت عقب ماندند و در فتنه ها مردود شدند کسانی چون سلیمان صرد خزاعی و هجر بن عدی که از بزرگان آن زمان و شیخ هایی بودند که خیلی از قبیله ها حامی و دنباله رو اینها بودند و به زبان امروز برای خود نخبگانی بودند که مردم به آن ها مراجعه می کردند.

اما به واقع این افراد از بصیرت لازم برخوردار بودند که محل رجوع مردم باشند؟

در تاریخ آنجا که فتنه بالا گرفت و فضا غبارآلود شد جنگ جمل بود. سلیمان بن صرد کسی است که در جمل به خاطر دیر رسیدن و عدم تمکین به  امر ولی توسط امیرالمومنین مواخذه شد و به امام حسن(ع) مراجعه کرد که به پدرتان بگویید که ما دوستدار ایشان هستیم و روا نیست که با ما این گونه برخورد کنند و امام حسن مجتبی(ع) در جواب به سلمان فرمودند که سلیمان پدرم هرکسی را لایق عتاب نمی دانند جای بهانه جویی به خود رجوع کن و تا مساله را در خود حل کنی .داستان بی بصیرتی سلیمان و عدم ولایت پذیری به همین جا ختم نشد.

گذشت و گذشت تا داستان صلح امام حسن(ع) و مذل المومنین خطاب کردن ایشان توسط سلیمان .(در همان موقع گروهی بودند  که در جریان صلح سراغ امام حسین(ع) رفتند که شما از امام حسن(ع) شجاع تر و دلیرتر هستید و ما حاضریم با شما بیعت کنیم و به جنگ با معاویه برویم و امام حسین(ع) در جواب ایشان فرمودند که امام حسن(ع) امام من هستند و من از ولی زمان خود پیشی نمی گیرم .)

البته باز هم مردم عبرت نگرفتند و در داستان کربلا باز هم به سلیمان اعتماد کردند و دنباله رو سلیمان شدند و سلیمان یکی از افرادی بود که برای امام حسین(ع) نامه نوشت اما در زمانی که مسلم به کوفه رسید و به عنوان فرستاده امام حکم جهاد داد از حرف او پیروی نکرد (مسلم به واسطه انتصاب امام معصوم حکم ولی فقیه را در کوفه داشت اما مردم از ولایت ایشان پیروی نکردند تا اینکه ایشان به شهادت رسیدند ) و خطاب به حضرت مسلم گفت که جنگ مکروه است و ما نمی جنگیم.

هر چند که بعد از واقعه عاشورا سلیمان شد سردسته گروه توابین و با یارانش در خون خواهی اباعبدالله همگی به شهادت رسیدند اما چه فایده؟
 
جنگی که بعد از رفتن سر اباعبدالله(ع) بر روی نیزه باشد چه فایده دارد؟

سلیمان از اصحاب امیرالمومنین(ع) بود اما در سه جا از ولی خود عقب ماند و عاقبتش این شد که  به مصیبت دیدن سر اباعبدالله(ع) بالای نیزه دچار شد.

اما در اینجا این سوال مطرح می شود که آیا به واقع می توان به چنین افرادی که از ولایت عقب می مانند و در فتنه ها با بی بصیرتی موجب گمراهی مردم  می شوند می توان اعتماد کرد؟

چرا مردم بعد از دیدن بی بصیرتی سلیمان در جنگ جمل باز به او اعتماد می کنند؟

اما آنچه که مشخص است و به وضوح در این وقایع به چشم می خورد این است که بی بصیرتی خواص و غفلت از امر ولی می تواند کاری کند که که یار امیرالمومنین(ع) به ولی زمان خود مذل المومنین بگوید و همین بی بصیرتی کار را به جایی می کشاند که باید ایستاد و بر روی نیزه رفتن سر اباعبدالله را مشاهده کرد.

و این را فراموش نکینم که تاریخ همواره تکرار می شود و سنت های الهی تخلف نا پذیر است این واقعه هشداری است برای دو قشر جامعه اول هشدار به خواصی که باید بصیرت داشته باشند و همراه ولایت عمل کنند نه پیشی بگیرند و نه بازبمانند تا خدایی ناکرده به مصیبت مشاهده سر حسین زمان بر روی نیزه دچار نشوند و دوم برای مردمی که به دنباله خواص جامعه حر کت می کنند باید آگاه باشند
و بدانند که تاریخ اثبات کرده است که کسانی که در فتنه ها مردود می شوند و از ولی زمان عقب می افتند هر چند که توبه کند و به دامن اسلام باز گردند اما باز هم قابل اطمینان نخواهند بود و هیچ تضمینی وجود ندارد برای آنکه دوباره گرفتار خطا و لغزش نشوند.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مردم  و حق اعتراض
جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
قرآن، برای تنها تلاوت یا عمل؟
پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴