به گزارش بلاغ،فاطمه احمدی؛ میگویند عاشقی شیوه رندان بلاکش است، اما چرا عاشق باید به جان خود بلا بخرد، مگر نمیتوان عاشقی کرد و بلایی ندید؟
کربلا را که بنگریم چیزی جز بلا نبود، اینهمه کشتار، آنهم در جنگی نابرابر، اینهمه ایستادگی، آنهم از خرد و پیر سالخورده؛ مگر دلیلی جز عاشقی میتواند داشته باشد؟ اگر عاشق نبودند که پا در این میدان سراسر خون نمیگذاردند، اگر بلای این شهادت سخت را خریدار نبودند، چگونه در برابر شمشیرهای بران شمر و عمر و یزید با لبخندی از قدرت و شرافت و مردانگی نزد پروردگارشان بازمیگشتند.
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
در کربلا اگر بلا بود، عشق نیز بود، حسین (ع) بود و سجاد (ع) و زینب (س) نیز ... زینبی که امروز جوانان بنیهاشم بار دیگر گرد حرمش حلقهزده و عاشق بلای این خاندان عصمت و طهارت شدهاند و امان عاشقی میخواهند از خواهر سادات؛ میخواهند زنده بمانند اما زنده ماندنی از جنس شهادت!
در شب عاشورا پسازاینکه حسینابنعلی (ع) به یاران خود خبر داد که همه آنها در روز به شهادت خواهند رسید، قاسم بن حسن (ع) که در زمان شهادت 13 یا 16 ساله بود؛ از عموی خویش سؤال کرد: «آیا من نیز در شمار شهیدانم؟» امام (ع) پاسخ داد: «ای فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» حضرت قاسم عرض کرد: «عمو جان، مرگ در کام من از عسل شیرینتر است!»
گرچه من خود کودکی نورستهام / لیک دست از زندگانی شستهام
کرده در روز ولادت مام من / باز با شهد شهادت کام من
امام به قاسم فرمودند: «عمو به فدایت شود، آری تو نیز از شهیدان خواهی بود، آنهم پس از رنجی سخت.» این فرموده امام ازآنجهت است که وقتی در روز عاشورا از سیدالشهدا اذن میدان گرفت به دلیل لاغری اندام و جثه نحیفی که داشت، زره، کلاهخود مناسب با سرش و اسلحه و چکمهای که بااندامش تناسب داشته باشد نیافت و با رنج و درد زیاد به شهادت رسید.
احلی من العسل
حسین جان، آقای من، چگونه میتوانم مانند برادرزادهات در نوجوانی اینگونه عاشق تو باشم که شهادت و مرگ در مسیر آرمان الهی تو را مرگی شیرینتر از عسل بنامم و با سر جان دهم در مسیر ولای تو؟
آقای من، یک نوجوان 13 ساله چگونه تو را شناخته که از جان دادن در این راه هراسی ندارد و خود را در مسیر اربا اربا شدن قرار میدهد تا به دنیا ثابت کند عاشق بودن شجاعت میخواهد و عاشق ماندن هزینه دارد.
جانان من؛ برای عاشق تو ماندن باید «سر» داد، آنهم هر سری که لایق تو نیست، باید قدیس بود در این مسیر و چه کسی جز خاندان «طاهر» نبی خدا (ص) میتوانند سزاوار سردادن برای تو باشند.
شهدای دشت کربلا، یکی پس از دیگری وارد میدان شدند و دلاورانه جنگیدند تا اینکه آخرین قطره خون خود را درراه حسینابنعلی (ع) تقدیم کرده و به شهادت رسیدند، پسازآن قاسم ابن حسین (ع) که صورتش چونان قرص ماه بود به میدان آمد و به جنگ پرداخت، ابن فضیل ازدی ضربهای بر سر او زد که سرش را شکافت و قاسم با صورت به زمین افتاد و فریاد زد «یا عمّاه!» حسین (ع) خود را بر بالین برادرزاده رساند و ابن فضیل را با شمشیر زد، او دستش را سپر کرد و براثر ضربه کاری امام دستش از آرنج قطع شد و فریادی زد که تمامی لشکریان صدای او را شنیدند و لشکر کوفه برای نجات او حمله آورد، اما زیردست و پای آنان به هلاکت رسید.
لعنت حسین (ع) بر قاتلان قاسم
گردوغبار که فرونشست، حسین (ع) را بر بالین قاسم ایستاد، نوجوان در حال جان دادن بود، امام (ع) گفت: لعنت خدا بر گروهی که تو را به شهادت رساندند، در روز قیامت پدرت و جدت از آنها خونخواهی خواهند کرد؛ به خدا قسم بر عمویت سخت است که او را صدا بزنی اما او اجابت نکند یا اگر اجابت کند، سودی نداشته باشد؛ به خدا قسم امروز روزی است که دشمنان عمویت فراوان و یارانش اندکاند! سپس او را در آغوش کشید و نزد دیگر شهدای بنیهاشم در کنار فرزندش علیاکبر خواباند.
به خدا قسم بر عمویت سخت است که او را صدا بزنی اما او اجابت نکند یا اگر اجابت کند، سودی نداشته باشد؛ به خدا قسم امروز روزی است که دشمنان عمویت فراوان و یارانش اندکاند!
امید بستهایم به آرزوهای دورودرازی که نمیدانیم روز تحققشان را خواهیم دید یا نه خیالپردازیهای شبانه برای آمدن فردایی پر از زرقوبرق دنیا، چشممان را به روی آنچه باید ببینیم بسته است، خیالات روزانه ما را از تلاش برای رسیدن به بارگاه امن الهی بازمیدارد و چونان در آمال دورودراز خویش غوطهور شدهایم که در مسیری پرپیچوخم سرگردانیم؛ و پایان این سرگردانی چیزی جز مرگ تدریجی حقایق دستیافتنی نیست.
خدای خوب حسین (ع)، این ماه که نشانمان میدهی، دوست دار اباعبدالله بودن سخت است اما رسیدنی، نشانمان نیز بده چگونه مسیر را پیدا کنیم، چگونه به زیباییهای فریبنده این دنیایی که برای ابتلایمان ساختهای مبتلا نشویم و دل بسپاریم به سرای عاشقی، همان سرایی که حسین (ع) با تمامی داراییاش قدم نهاد درراه شهادت، چراکه میدانست اگر معصوم نیز باشد برای اثبات دلدادگیاش همهچیزش را بدهد.
او یادمان داد، باید از این دنیا گذر کرد، یادمان داد قرار نیست تا ابد در جان ضعیف بمانیم و دل به دنیا بسپاریم، آغشته شویم به خوب و بد دنیا و سرای باقی را از یاد ببریم، یادمان داد عصمت هم که داشته باشی باید همهچیز را بگذاری و بگذری و چه نیکو گذشتنی بود شهادت در عاشورای حسین (ع).
سیلی محکم قاسم
و قاسم ابن حسن (ع)، نیکوترینشان بود که از جوانی گذر کرد و به دام گناه آلوده نشد؛ که اگر میشد اینگونه یارای گذشتن برای خدای حسین (ع) را نداشت، چقدر دورودراز است راه ما تا حسین (ع) و چه دورتر از برادرزاده پاکسرشتش که از دنیای نوجوانی و جوانی گذشت، ما که عذرمان برای هرچه نیک و بد میکنیم جوانی است، قاسم چه سیلی محکمی به صورتمان میزند که های! جوان، باید در جوانی حسینی زیست کنی تا خریدارت شوند این خاندان، باید ادعای عاشقی حسین (ع) را با اعمال خود نشان دهی نه به لفظ، حسین وار بمانی تا حسین وار بمیری.
پینوشت:
-مجموعه آثار شهید مطهری
-قصه کربلا
-لهوف
-مقاتل الطالبین