به گزارش خبرنگار
بلاغ، از ضرورتهای حوزه هنر، درک این اصل است که هنر مسئولیت تحقق اهداف فرهنگی جامعه را با زبان و ابزار خاص و جذاب بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بهعهده دارد و خود به خود، دارای ارزش مستقل و هویتبخش نیست.
بدین جهت است که شعار: "هنر برای هنر" عاری از محتوای معنایی و اجتماعی است، هنر در هر جامعه و فرهنگی، متأثر از فرهنگ و باورهای دینی، اعتقادی و اجتماعی همان جامعه و مردم است، نمیتوان بدون بومیسازی، هنر را از جایی و یک کشوری گرفت و در جایی دیگر و در کشور دیگر آن را به کار انداخت.
مشکل اساسی بسیاری از کشورها و از جمله کشور ما، نبود درک عمیق این اصل از سوی برخی از فعالان حوزه هنر است که با اصرارشان بر اصل "هنر برای هنر"، عملاً هنر را بهصورت یک بازیگر بدون هویت در آورده که در کوتاهترین زمان ممکن میتواند رنگ عوض کند و همچون آفتابپرست، در هر دوری به یک طوری میتواند نقشآفرینی کند.
هنر، سفیر و حامل پیامهای فرهنگ است و در ذیل فرهنگ، خود را تعریف میکند. فرهنگ نیز خود را در آئینه هنر موفق میبیند و بدون هنر، در دستیابی به اهداف خود با توفیق چندانی مواجه نمیشود.
ارتباط هنر و فرهنگ، یک رابطه مستقیم و علت و معلولی است، هنر در هر مقطع زمانی قادر به تداوم حیات فرهنگ است، مشروط بر آن که ارتباط ماهوی خود با فرهنگ را حفظ کند و تناسب و تجانس با فرهنگ را از دست ندهد.
فرهنگ، دارای مکتب فکری با اهداف متعالی و رسالتی انسانی است و هنر نیز در مکتب خود از مکاتب تاکتیکی و تکنیکی سود میبرد، تمام تلاش فرهنگ، برخورداری از هنر قدرتمند و همدل و همراه است، همچنانکه همه دغدغه هنر نیز، تعقیب و تحقق اهداف و رسالتهای فرهنگ است.
در تاریخ فرهنگ و هنر، ضرورت حیاتی ارتباط مستقیم و صمیمانه و همدلانه این دو عنصر، از سوی هیچ صاحبنظر و اندیشمندی انکار و دچار تردید نشد، مشکل از آنجا آغاز شد که عدهای با تمسک به هنر درصدد تسخیر برج و باروری فرهنگ برآمده و مترصد جایگزینی اهداف خود به جای اهداف و رسالتهای فرهنگ شدند.
با مروری بر فرود و فراز حرکتهای این گروه، میتوان به این واقعیت دست یافت که تعارض اهداف فرهنگ و هنر، ناشی از تهاجم هنر به فرهنگ با هدف استحاله فرهنگ بر محور اهداف هنر است و این تعارض و تقابل از زمانی علنی و آشکار شده که غرب با پیشرفت در عرصههایی از هنر، قصد ورود به ساحت فرهنگ در کشورهای شرقی و اسلامی را کرد و با رویکرد سکولاریستی و اومانیستی در مقابل دین بهویژه اسلام قرار گرفت و بدون اعلام رسمی مواضع آشکار خود، تلاش کرد تا بهصورت نرم و آرام، خاکریزهای فرهنگ را به اشغال خود در آورد.
علت ناکامی هنرمندان دیندار در آشتی بین دو گروه مهاجم هنری با مدافعان فرهنگ، وجود تعارضات بینشی در کارکردهای ویژه فرهنگ و هنر است که نمیتوان با هنر سکولاریستی و لائیتیسیزم به ترویج فرهنگ دینی و الهی رفت و در رهگذر تلاش هنر بیگانهباور به تحقق اهداف فرهنگ خودی پرداخت.
علاج و درمان واقعی این نبود تجانس، پذیرش این حقیقت از سوی هنر و هنرورزان دلسوز و کاربلد کشور و استان عزیزمان مازندران است که تکنیکها و تاکتیکهای هنری باید متأثر از روح اخلاق و معنویت فرهنگ، خود را در راستای اهداف عینی قرار دهد و به خدمت باورهای دینی و اسلامی درآیند و از هر چه با روح عفاف و اخلاق و معنویت اسلامی در تعارض است، اجتناب کنند و تقدس هنر را به طهارت و قدیست فرهنگ ایثار و شهادت امت اسلامیمان اعتلا بخشند.