تاریخ انتشاردوشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۵۲
کد مطلب : ۱۹۶۱۱۰
صدای تکبیر بچه‌ها فضای معنوی عجیبی را در شلمچه که آن روزها تصور چندانی از منطقه‌ای که در آن قرار داشتیم در ذهنمان نبود، به وجود آورد.
۰
plusresetminus
شنیدن خبر آزادسازی خرمشهر موجب شکل‌گیری روحیه مضاعف در بچه‌ها شد
به گزارش بلاغ به نقل از سفیرهراز، ۳۵ سال پیش در دوم خرداد سال ۱۳۶۱ گردان ما در بین محور شلمچه و کوشک درگیری سنگینی با ارتش بعث عراق ایجاد کرد و گردانی که در شب اول عملیات بیت‌المقدس(۱۳۶۱/۲/۱۰) به‌عنوان پشتیبان در منطقه دب‌هردان وارد عمل و تا پایان این عملیات دو بار سازماندهی و ساماندهی شد.

به دلیل کمی سن، اطلاعات چندانی از عملیات و یا جنگ در ذهن نداشتیم، اما خوب به یاد دارم برای دومین بار یعنی دو روز قبل از آزادسازی خرمشهر در گردان دیگری ادغام شده بودیم و اگر اشتباه نکنم نام گردان‌مان امام حسن محتبی(ع) بود و غالب اعضای گردان از بچه‌های اصفهان، یزد، کاشان، تهران و... بودند و فقط تعداد محدودی از بچه‌های مازندران در این گردان حضور داشتند.

در زمان عملیات وقتی بچه محله‌مون آقا تقی زارعی نیاکی را دیدم، کلی از این بابت خوشحال شدم، تا جایی‌که انگار همه دنیا را به من دادند.

بگذریم؛ روز دوم خرداد سال ۱۳۶۱ در محور شلمچه آخرین درگیری‌های ما با نظامیان بعثی عراق در جریان بود، فردای آن روز شاهد سنگین‌ترین آتش توپخانه عراق بر مواضع خود بودیم، بدون آنکه بدانیم فاصله چندانی با خرمشهر نداریم، هر چه به ظهر آن روز نزدیک می‌شدیم غرش توپخانه‌ها نیز کاهش می‌یافت، اما نمی‌دانستیم شهر خرمشهر در حال محاصره و عراقی‌ها به شدت در حال مقاومت هستند.

در چنین اوضاع و احوالی بی‌خبر از همه جا بودیم، که خبر آزادی خرمشهر از پشت بلندگوی تویوتای گردان توسط حاج‌آقا اسدی، روحانی قائم‌شهری که در عملیات رمضان برای همیشه آسمانی شد، با یک حالت خاص اعلان شد؛ صدای تکبیر بچه‌ها فضای معنوی عجیبی را در شلمچه که آن روزها تصور چندانی از منطقه‌ای که در آن قرار داشتیم در ذهنمان نبود، به وجود آورد.

شنیدن این خبر که "خرمشهر شهر خون آزاد شد"، موجب شکل‌گیری روحیه مضاعف در بچه‌ها شد.

دقیقاً نمی‌دانستیم که آن روزها در شهرها چه خبر است، اما یقین داشتیم که مردم سراسر کشور هم مثل ما خوشحال بودند.

یکی دو روز در شلمچه بودیم و بعد از آن ما را به پایگاه شهید بهشتی اهواز، که آن روزها مقر تیپ ۲۵ کربلا بود، انتقال دادند و این‌بار به گردان دیگری که فرماندهی آن با حاج علی‌آقا فرودست، جانشینش شهید احمد کاکا و معاونش شهید علی امامی بود؛ منتقل شدیم.

چند روز بعد برای بار دوم به اتفاق شهید احمد نصرت‌الدین(که سال‌ها بعد در تک شلمچه ۱۳۶۷/۳/۴ به شهادت رسید)، شهید محمد حسین دلدار(که در بمباران پادگان عبادت مریوان قبل از عملیات والفجر ۴ در سال ۱۳۶۲ به شهادت رسید)، شعبان‌علی کلیچی برای خط نگه‌داری به شلمچه اعزام شدیم، اما دیگر خبر چندانی از آن آتش سنگین دشمن، که روز قبل از آزادسازی خرمشهر شاهدش بودیم نبود؛ در واقع خطوط مقدمی که در آن قرار داشتیم بیشتر شبیه به خط پدافندی بود.

خوب به یادم مانده است که در هنگام عبور از جاده اهواز-خرمشهر تابلوهایی که از جنس جعبه مهمات بود این عنوان به چشم می‌خورد، «خونین شهر آزاد شد».

حقیقتا، خونین‌شهر واژه زیبایی برای خرمشهر بود، زیرا شهداء و مجروحین زیادی را برای آزادسازی آن تقدیم کردیم. هزینه‌ای که به قیمت ریخته شدن خون عزیزترین جوانان این مرز و بوم تمام شد و خیلی از جوانان امروز که در آن دوران نبودند، از آن اطلاع چندانی ندارند.

یاد و نام همه شهدا خصوصا شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر گرامی‌باد.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

مردم  و حق اعتراض
جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
قرآن، برای تنها تلاوت یا عمل؟
پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴