گفت‌وگویی خودمانی به بهانه عید غدیر با پدر و مادر شهید مدافع حرم «سیدرضا طاهر»:

ساداتی که بدحجاب باشند دل حضرت زهرا(س) را به درد می‌آورند/ شهید ما همیشه از این بابت گله‌مند بود

تاریخ انتشاردوشنبه ۲۹ شهريور ۱۳۹۵ - ۰۵:۴۴
کد مطلب : ۲۲۶۴۰۱
مادر شهید «سید رضا طاهر» گفت: ساداتی که بدحجاب باشند دل حضرت زهرا(س) را به درد می‌آورد و شهید ما همیشه از این بابت گله مند بود.
۰
plusresetminus
ساداتی که بدحجاب باشند دل حضرت زهرا(س) را به درد می‌آورند/ شهید ما همیشه از این بابت گله‌مند بود
به گزارش بلاغ، غدیر بهانه‌ای برای همه خوبی‌ها و عید ولایت و تکامل تفکر شیعه است و از این منظر آنچه ما را بر آن داشت تا لحظاتی در کنار پدر و مادر شهید مدافع حرم «سیدرضا طاهر» نفسی بکشیم و از این لحظات توشه‌ای برای زندگی پرهیاهوی روزمره بگیریم، عید غدیر خم عید ولایت و ولایت‌پذیری بود همان عیدی که بچه سیدهایی چون شهید طاهر بدان معنا و مفهومی بخشیدند که در عصرهای مختلف ماندگار است.

ساعت حدود 11 صبح است، به بهانه عید غدیر به دنبال مصاحبه با خانواده شهیدی می‌گردم که هنوز بوی حضورش در شهرم بابل پایتخت شهدای شمالی کشور پراکنده باشد که از جایی می‌گویند برو سراغ شهید طاهر و خانواده‌اش.

بدون هماهنگی قبلی و با استرس ناشی از اینکه شاید موقعیت مناسبی برای بازگویی خاطرات در محضر خانواده این شهید نباشد از خود شهید مدد می‌گیرم و گوشی تلفن همراهم را بر می‌دارم، اولین سوالی که در ذهنم شکل می‌گیرد این است شماره این خانواده را از چه کسی بگیرم. با سه نفر از دوستان تماس می‌گیرم ولی می‌گویند شماره‌ای نداریم، ناخودآگاه به یاد یکی از دوستان عزیزی می‌افتم که هم بچه محل این سید شهید بود و هم قبلا در جایی شنیده بودم یکی از معرفین ایشان به سپاه در زمان گزینش بود. با ایشان تلفنی ارتباط می‌گیرم، استقبال می‌کند و بعد از دقایقی شماره پدر این شهید را می‌دهد.

با استرس تماسی با سید کاظم پدر "شهید سیدرضا طاهر" می‌گیرم و ایشان با فروتنی و تواضع می‌پذیرند که کمتر از یک ربع دیگر در منزل ایشان باشم و من راهی امام‌زاده قاسم روستای هریکنده بابل، مزار این شهید و سپس منزل پدریش می‌شوم.

پس از نثار فاتحه و کمی درد و دل با شهید به سمت منزل پدریش حرکت می‌کنم، همزمان لحظات ورود پیکر مطهر شهید را برای اولین‌بار بعد از شهادت به منزل پدری در ذهن مرور می‌کنم. عجب روزی بود، وقتی به منزل سید‌کاظم می‌رسم می‌بینم پدر شهید در جلوی درب منزل منتظر من است، چقدر این سید دوست داشتنی است با تواضع و لبخند به استقبالم می‌آید و مصاحبه از ابتدای درب ورودی آغاز می‌شود:

- حاج کاظم خوبی؟ چه خبر؟ عیدت مبارک.

سید‌کاظم به گرمی پاسخ می‌دهد خبر دست شهداست ما که نوکرشونیم و پیشاپیش عید غدیر را تبریک می‌گوید، باهم وارد خانه پدری شهید سیدرضا طاهر می‌شویم و در اتاق پذیرایی مادر شهید منتظر حضورمان است که با نگاه مادرانه‌ای خوش آمد می‌گوید و در کنار درب ورودی اتاق می‌نشیند.

-بی‌مقدمه رو به پدر شهید طاهر می‌کنم و می‌پرسم حاج آقا عید غدیر نزدیکه برنامه خاصی دارید؟

با تبسمی پدرانه می‌گوید: آره، اتفاقا امسال برناممون مفصل‌تره، قراره صبح عید غدیر همراه با اهالی محل بر سر مزار سیدرضا حوالی ساعت 10 صبح مراسم بگیریم و مرا هم به این برنامه دعوت می‌کند.

- می‌پرسم سال‌های قبل که شهید طاهر حضور داشتند عید غدیر چه برنامه‌ای داشت؟

برای لحظاتی به چهره مادر شهید نگاهی می‌اندازم که ناخودآگاه دلتنگی در صورت همراه با آهی از نبود فرزند بر لب جاری می‌کند و مرا به سمت کلام پدر شهید می‌کشاند که گفت: آقا رضای ما از صبح عید غدیر با خانواده‌اش می‌آمد منزل ما برای دیده‌بوسی و بعد به همراه ما به دیدار سیدهای بزرگتر فامیل می‌آمد و نهایت احترام را به ما و بزرگترهای فامیل می‌گذاشت.

- برای آنکه فضا تغییر کند از سیدکاظم می‌پرسم عیدی چی به آقا رضا می‌دادید؟

می‌گوید طبق عادت هرساله سکه‌ای به تبرک به اقوام می‌دهیم، ایشان هم در گرفتن عیدی به‌عنوان برکت زندگیش از دیگران سبقت می‌گرفت، خودش هم در چهار سالی که به‌صورت مستقل در کنار خانواده خود زندگی می‌کرد همین کار را انجام می‌داد و به دوستانش سکه و اسکناس هدیه می‌داد.

مادرش لب به سخن باز می‌کند و می‌گوید: آقا رضای ما اعتقاد عجیبی به عید غدیر داشت، می‌گفت عید ولایته باید سنگ تمام بزاریم، جدای از اینکه در منزلش مانند عید نوروز سفره همراه با شیرینی پهن می‌کرد، به کسانی که به دیدنش می‌آمدند عیدی می‌داد چون همسرش هم سیده است و در کنار این کار در برگزاری جشن عید غدیر در مدرسه شهدای هریکنده نقش اصلی رو داشت.

مادر شهید طاهر ادامه می‌دهد و با افتخاری که در چهره و کلامش نمایان است، می‌گوید: پسرم اجرا کننده اصلی برنامه غدیر در محل بود و بیشتر وقتش را صرف هماهنگی برای باشکوه برگزار کردن این جشن می‌کرد، حتی خودش هم مجری این برنامه می‌شد.

- از مادر شهید طاهر دومین شهید مدافع حرم شهرستان بابل می‌پرسم رفتار و منش آقا رضا چطور بود بیشتر توضیح بدید؟

با نگاهی مادرانه به عکس شهید روی طاقچه می‌گوید: ایشون بسیار به مردم علی‌الخصوص به سیدها احترام می‌گذاشت، همیشه می‌گفت مردم به ما احترام می‌گذارند چون مادرمون حضرت زهرا(س) هست پس باید در مسیر اهل بیت باشیم و زندگی خودمون رو اهل‌بیتی کنیم، دروغ نگوئیم و بسیاری از مسائل و شرعیات رو رعایت کنیم.

آقا رضا می‌گفت مردم به سیدها نگاه ویژه‌ای دارند پس باید الگو باشیم تا مردم فردا ما رو بازخواست نکنند که سید اولاد پیغمبر چرا روش و منشش خدای ناکرده اهل بیتی نیست و پیش جد خودمان شرمنده نباشیم، می‌گفت مردم احترام بیشتری به ما سیدها می‌گذارند پس باید حرمت این احترام رو نگه داشته باشیم.

- از مادر شهید سیدرضا طاهر می‌‌خواهم خاطره‌ای برای ما از تقید شهیدش به جایگاه سیدها در جامعه بگوید؟

می‌گوید یادش بخیر، روز خواستگاریش با اینکه همسرش هم سیده بودند باز بهشون تاکید کرد شما قرار است عروس خانواده‌ای که سید هست و وابسته به حضرت زهراست بشید آیا می‌تونید این حرمت رو حفظ کنید؟ تا این حد رعایت می‌کرد، به همسرش گفت فکر نکنید با یه پاسدار ازدواج می‌کنید، فکر کنید می‌خواهید عروس خانواده حضرت زهرا(س) بشید.

سید‌‌کاظم هم سکوت چند دقیقه‌ای خود را می‌شکند و می‌گوید: اونقدر به سیدها احترام می‌گذاشت علی‌الخصوص به پدر خانمش که روز عقد یا عروسیشون دقیقا یادم نمیاد کدوم بود پدر خانمش امر کرد برود جلو به نماز بایست و ما پشت سر ایشون نماز جماعت خوندیم.

- از پدر شهید طاهر می‌پرسم فعالیت سیدرضا تو کار فرهنگی و فعالیت‌های اجتماعیش تو محل چگونه بود؟

جواب می‌دهد اونقدر فعال بود که امروز مردم محل و دوستان فعال مذهبی در جلسات می‌گویند جای سیدرضا بسیار خالی هست که امیدواریم دوستانش بتونند راهشو ادامه بدهند، آقا رضا اعتقاد عجیبی به زیارت عاشورا داشت، سعی می‌کرد در ابتدای همه برنامه‌های عزاداری مراسم زیارت عاشورا برگزار بشه حتی خودش کتابچه دعا رو بین مردم پخش می‌کرد.

- پدر شهید در پاسخ به سوالم در مورد احترامش به والدین با نگاهی عاشقانه می‌گوید:

من همه جا گفتم باز هم می‌گم که یه یار رو از دست دادم، شهید نهایت احترام رو به ما می‌کرد و در هر جا، هر حالتی و هر مشغله‌ای داشت اگر من تماس می‌گرفتم می‌گفتم پسر بیا کمک، نه نمی‌گفت می‌اومد کارمو انجام می‌داد.

- از سید کاظم می‌پرسم آخرین باری که رفت به منطقه حرف خاصی بهتون نزد؟

گفت: سری دوم اعزامش به سوریه که آخرین بارش هم بود از تو فرودگاه امام تهران زنگ زد و گفت ببخشید پدر نتونستم بیام خداحافظی، آنی بهمون اطلاع دادن اعزام هستیم و من همون جا پشت تلفن بهش گفتم برو خدا به همرات و یک روز قبل از شهادتش برای من، مادرش و بعضی از اقوام دور و نزدیک زنگ زد و التماس دعا داشت، انگار از شهادتش خبر داشت.

سید‌کاظم ادامه داد: الان واقعا جای خالی‌شو احساس می‌کنیم و دوست داشتیم مثل سال‌های گذشته ایشون بودند ولی باز خدا رو شاکریم که امانتش را تحویل خودش دادیم و خوشحالیم که فرزندمان در مسیر اسلام زندگی کرد و شهید شد.

- از مادر شهید پرسیدم مادر چه می‌کنی با دلتنگی‌های پسرت؟

مادرانه پاسخ داد: امروز بعد از نماز صبح عکس شهید رو گرفتم و کلی باهاش درد دل کردم، خیلی برای ما سخته، فقط از اون و از خدا خواستم صبر بده به ما و دعا کردم به مادرهای شهدای مفقودالاثر صبر بیشتری عطا کنه، الان هم خدا رو شاکرم که پسرم هم باعث سرافرازی ما هم مردم ما شد.

برای لحظاتی فضای موجود در اتاق بسیار سنگین شده بود من بودم و لحظات آخر مصاحبه با پدر‌ و مادر شهیدی که سید اولاد پیغمبر بود و به فرزند زهرا(س) بودنش افتخار می‌کرد.

ناخواسته آخرین سوال به ذهنم رسید که از مادر شهید بپرسم: حرف شما با مردم عزیز علی‌الخصوص سیدها و سیده‌های ایران اسلامی چیه؟ که انگار منتظر این حرفم باشه با حرارت و شور خاصی جواب داد:

وقتی تو جامعه اسلامی زندگی می‌کنیم و همه مسلمان هستیم باید دینداریمون حفظ بشود، سادات باید بیشتر مقید باشند و به مردم احترام بگذارند، ساداتی که بدحجاب باشد دل حضرت زهرا(س) را به درد می‌آورد و شهید ما همیشه از این بابت گله‌مند بود، امیدوارم سادات کار ناپسند انجام ندهند و امام زمان(عج) را ملاک کارشان قرار دهند و بسنجند تا مردم از ما روی بر نگردانند.

مادر شهید سیدرضا طاهر ادامه داد: مردم بزرگوارانه باز احترام می‌کنند ولی سادات و خانواده‌های شهدای سادات باید بیشتر از پیش مقید به شرعیات باشند، وقتی ما رو خانواده شهید معرفی می‌کنند مسئولیت ما بیشتر از گذشته هست و باید در گفتار و کردار بیشتر از گذشته دقت کنیم و از مسئولان می‌خوام در هر مقامی هستند به مردم خدمت کنند.

با این جمله مادر شهید سیدرضا طاهر گفتگوی خودمانی ما به پایان می‌رسد و با تشکر از وقتی که برای حقیر گذاشته‌اند از خدمتشان مرخص می‌شوم اما من می‌مانم، جاده و این فکر که هنوز خیلی به شهدا و خانوادهایشان بدهکاریم و راهی می‌شوم به سوی منزل شهید دیگری که درس‌های بیشتری بیاموزم.

۲

۳

۴

۵

پی‌‌نوشت: "شهید سیدرضا طاهر" متولد سال 1364 یکی از 13 شهید مدافع حرم استان مازندران بود که 16  اردیبهشت در عملیات شهر خان طومان به فیض شهادت نائل آمد و پیکر وی یکم خرداد با حضور جمع کثیری از مردم پایتخت شهدای شمالی کشور بابل در روستای هریکنده به خاک سپرده شد.

ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

feedback
محمد
دست مریزاد
گفتگوی صمیمانه ای بود با خانواده شهید مدافع حرم که با استفاده از شیوه من راوی ونثرداستانی ، مصاحبه را خواندنی تر کرده بود.
feedback
Iran, Islamic Republic of
جوان بندپی
واقعا از این مصاحبه لذت بردم از خبرنگارتون سپاس گذارم دلم را به لرزه ....
مردم  و حق اعتراض
جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
قرآن، برای تنها تلاوت یا عمل؟
پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴