به گزارش
بلاغ، اعتماد روز گذشته در مطلبی با عنوان «مبهم گویی برجامی اروپا» به موضوع فعال سازی مکانیسم ماشه از سوی اروپائیها اشاره کرد و نوشت: «به نظر ميرسد، وزراي خارجه 3 كشور اروپايي به اين نتيجه رسيدهاند كه مكانيسم حل اختلاف و فرصت نامحدود آن را براي ارسال پرونده به شوراي امنيت به عنوان يك شمشير داموكلس ديپلماتيك روي گردن برجام نگه دارند تا ايران را وادار كنند كه به مذاكرهاي تازه براي يك توافق جامعتر مشتمل بر موضوعاتي مانند نفوذ منطقهاي ايران و برنامه موشكي تن بدهد. بدون ترديد، ادعاي عدم همراهي اتحاديه اروپا به ويژه 3 كشور بريتانيا، فرانسه و آلمان با سياستهاي فشار حداكثري آمريكا يك ادعاي توخالي است. اروپاييها عملا در عدم اجراي تعهدات خودشان در حوزه اقتصادي و مالي در طول يك سال و نيم گذشته كاملا با دولت ترامپ همراهي كردهاند و با اقدام به فعال كردن مكانيسم حل اختلاف عملا مواضع خود را با آمريكا نزديك كردهاند.»
گفتنی است، اذعان روزنامه اصلاحطلب در حالی است که از همان ابتدا، یک ایراد منتقدان به برجام، همین مکانیسم شکایتی بود که وزارت خارجه به عنوان نقطه قوت و امتیاز یاد میکرد. اما متاسفانه در عمل دیدیم قادر به شکایت موثر نیستند و نگرانند که در صورت شکایت جدی، به ضرر خودش تمام شود و تحریمها به شکل اتوماتیک بازگردد. این وسط، یک حقیقت تلخ وجود دارد.
دولت و جریان سیاسی و رسانهای حامی آن هشت ماه اخیر را با خیال وساطت فرانسه و سپس ژاپن سپری کرد و عوام و خواص را سرگرم هیجانی دروغ کرد که کانال اینستکس به کجا میرسد، فرانسه برای بازگرداندن آمریکا به توافق چگونه عرق میریزد، ژاپن قرار است چه کاری بکند و یا سوئیس و عمان و پاکستان چه میکنند؟
در همین دوره، دولت و برخی رسانهها در حال بزک FATF بودند و حال آنکه غرب در تدارک اقدام تروریستی بود. تلقی یا تلقین دولت و وزارت خارجه در این دوره، مصداق همان است که حافظ گفت «شیوه چشمش فریب جنگ داشت- خود غلط کردیم و صلح انگاشتیم» آیا زمان آن نرسیده تا کمیتهای قضایی- امنیتی به بررسی ابعاد و خسارات این خطای بزرگ انسانی بپردازد؟
درک مثالزدنی آقای استاد!!
روزنامه آرمان ملی گفتوگویی را با صادق زیباکلام انجام داده و در شماره دیروز منتشر کرده بود که برخی فرازهای آن نکات مهمی دارد. زیباکلام در بخشی از این مصاحبه تاکید کرده است: «به هر حال ايشان[مرحوم هاشمی] از يک جاهايي شروع ميکند که خط راديکال و تندروي را کنار بگذارد و از اواخر دهه شصت و اوايل دهه هفتاد اين رويکرد را در پيش ميگيرد. بهترين دليلي هم که دارم اين است که وقتي نگاه ميکنيد ميبينيد که ايشان به تدريج از چشم تندروها ميافتد[!!]. يعني هاشمي رفسنجاني که در اواخر دهه 50 و اوايل دهه 60 در آن جايگاه رفيع در کنار امام(ره) قرار داشت به جايي رسيديم که آشکارا به او توهين ميشد و حتي شعار مرگ بر هاشمي سردادند.
اينکه مرگ بر هاشمي گفته ميشود و ايشان مورد بغض، کينه و نفرت تندروها قرار ميگيرند و به اشرافيگري، سازش با آمريکا، خيانت به انقلاب و فاصله گرفتن از انقلاب متهم ميشود، همه نشاندهنده دور شدن هاشمي از راديکاليسم و تندرويهاست.»
در این رابطه باید یادآور شد که مرحوم هاشمی بیش از همه از جانب اصلاح طلبان و تندرویهای ایشان مورد هجمه قرار گرفت و از قضا این قسمت را زیباکلام با مهارت خاصی جا می گذارد و به حریف هجوم میبرد! در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 اوج این هجمهها دیده شد. کتاب «عالیجناب سرخ پوش و عالیجنابان خاکستری» اوج این حاشیهسازیها علیه آن مرحوم توسط اصلاح طلبان بود. در آن سالها طیف موسوم به اصلاح طلب انواع و اقسام یادداشت ها را به منظور ترور شخصیت علیه مرحوم هاشمی در نشریات به چاپ میرساندند. پیوند دادن مرحوم هاشمی با قتلهای زنجیرهای اوج بیاخلاقی طیف اصلاحطلب بود.
اما درک این استاد دانشگاه از یک مفهوم بسیار قابل تامل است: «...با اينکه آيتا... هاشمي از سال 1376 ديگر رئيسجمهور نبود و حتي در دور دوم رياست جمهوري هم قدرتش کم شده بود و پس از آن در حدود ربع قرن دستش از قدرت کوتاه بود، اما شاهديم که تندروها خيلي از مشکلات کشور را گردن هاشمي رفسنجاني انداختند. يعني کسي که 25 سال جايي در قدرت نداشته و دستش از قدرت کوتاه بوده همچنان او را مقصر ميدانند که اگر ما در ديماه 98 اين مشکلات را داريم بهخاطر سياستهاي هاشمي رفسنجاني بوده؛ کانه آيتا... همچنان رئيسجمهور مقتدر است و حکومت ميکند[!!]»
بدون اینکه بخواهیم در مورد درستی یا نادرستی این موضوع اکنون سخنی بگوییم، تنها اشاره به این نکته لازم است: اینکه بعضی از منتقدان برخی کاستیها را به مرحوم هاشمی ربط می دهند نه به سبب حضور یا عدم حضور او در قدرت بلکه آنها از جهت منش و مشی سیاسی و اقتصادی که مرحوم هاشمی در دوره پس از انقلاب آن را بنا نهاد، به او انتقاد میکنند. این نکته را کسی مانند زیباکلام که استاد دانشگاه هم هست گویا درک نکرده و انتقاد از تاثیر هاشمی را تنها منوط به حضور فیزیکی او میداند!
تقلا برای فرار از ننگ فریبکاری و وطنفروشی
متهم پرونده نظرسازی به نفع آمریکا از مضرات دوقطبی شدن جامعه مینویسد. عباس عبدی در روزنامه دولتی ایران نوشت: «جامعه ایران در حال قطبی شدن بیش از اندازهای است که تحملپذیر باشد. جامعهای که دوقطبی باشد پایداری ندارد. اولین اقدام برای پایداری هر جامعهای باید کاهش قطبیت آن باشد. برای این کار باید یکدیگر و سلیقههای گوناگون همه مردم را به رسمیت شناخت. یا آنکه یک قطب چنان ضعیف میشود که دیگر به حساب نخواهد آمد و جامعه از وضعیت دوقطبی خارج میشود. در جامعه دوقطبی بهجای همکاری و رقابت؛ ستیز و دشمنی حاکم میشود. گفتوگو از میان میرود. مجادله جایگزین آن میشود. تعلقات غیر مدنی مثل تعلقات خانوادگی، قومی، قبیلهای و زبانی و غیره جایگزین آن میشود. خشونت و نفرت در همه اجزای جامعه پراکنده و اعتماد عمومی به یکدیگر به حداقل خواهد رسید.»
قلمفرسایی نویسنده علیه دوقطبیسازی در حالی است که وی و همپالگیهای مدعی اصلاحطلبیاش از آنجا که میدانند پایگاهی نزد قاطبه مردم ندارند، در تمام انتخاباتهای چند سال اخیر برای رسیدن به پست و مقام، یکی از ترفندهایی که به کار بستند، دوقطبیسازی بوده است و این خیانت و فریبکاریها با فرار به جلو از پیشانی متظاهران به اصلاحات اما مقید به وطن فروشی پاک نمیشود.