تاریخ انتشاردوشنبه ۷ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۷:۰۰
کد مطلب : ۴۶۹۱۴۳
آدم‌شناسی، از هنرهای حاج‌قاسم بود. نیروهایش را توی میدان شناسایی می‌کرد. فرماندهی نبود که از بیرون مدیریت کند. برخی گلایه می‌کردند که نمی‌توانیم حاج‌قاسم را ببینیم؛ ولی نیروی جهادیِ توی میدان گلایه نداشت که حاج‌قاسم را نمی‌تواند ببیند. توی میدان، نیروهایش را ارزیابی می‌کرد؛ جنگش را می‌دید، اخلاقش را می‌سنجید و مسئولیت می‌داد.
۰
plusresetminus
او هنـرش آدم‌شناسی در میدان بود

به گزارش بلاغ؛ حاج‌قاسم، فرماندهی شکست‌ناپذیر بود، و هیچ حادثه‌ای، او را به زانو درنمی‌آورد. پس از پیروزی‌های پی‌درپی در عملیات ثامن‌الائمه(ع) و طریق‌القدس و فتح‌المبین و بیت‌المقدس، عملیات رمضان1، اولین عملیاتی بود که با عدم موفقیت روبه‌رو شد. فرماندهان از این موضوع ناراحت بودند. وضع به گونه‌ای شد که برادر محسن رضایی، فرمانده کل سپاه، در جمع فرماندهان قرارگاه کربلا اعلام کرد: چراغ‌ها را خاموش می‌کنیم. هر یک از فرماندهان که نمی‌توانند بمانند، می‌توانند بروند!

در آن جلسه، اولین فرماندهی که برای تجدید پیمان صحبت کرد، حاج‌قاسم سلیمانی بود. گفت: برادر محسن، ما که آمده‌ایم، از همه‌چیز گذشته‌ایم. زندگی‌مان را برای این جنگ گذاشته‌ایم. تا آخرین لحظه، پای کار هستیم. ممکن است حرف‌هایی با هم زده باشیم؛ اما برای عملیات بعد آماده‌ایم.
قاسم سلیمانی، بچه‌های لشکر ثارالله را بچه‌های خودش می‌دانست. اگر یک نفر مجروح می‌شد، می‌سوخت. مثلاً اگر مشکل از مهندسی بود، مسئول مهندسی را بازخواست می‌کرد. وقتی جان بچه‌ها در خطر بود، با کسی تعارف نداشت. می‌گفت می‌بایست این‌جا خاکریز می‌زدید، نزدید. اگر در سنگر یا خاکریز زدن کوتاهی کرده باشید، خون این بچه‌ها، به گردن شماست. در این مواقع عصبانی می‌شد و سرشان داد می‌زد. آنها ناراحت نمی‌شدند؛ چون می‌دانستند سلیمانی برای خدا عصبانی شده است.

از سال 1361 تا پایان جنگ، چه وقتی رزمنده و چه وقتی مسئول تبلیغات لشکر ثارالله بودم، حتی یک بار ندیدم رزمنده‌ای بگوید غذا به ما نرسید. در همه‌ جلسات فرماندهی شاهد بودم حاج‌قاسم، همان‌طور که به تسلیحات لشکر دستور می‌داد در هر وضعیتی گلوله و مهمات به دست رزمنده‌ توی خط بدهد، تدارکات را هم موظف می‌کرد غذای گرم به خط مقدم برساند. خودم در کربلای یک دیدم وسط عملیات، جایی که از زمین و آسمان گلوله می‌آمد، غذای گرم با نوشابه‌ قوطی سرد به رزمنده داده می‌شد. در آن فصل، بهترین میوه، گیلاس بود. دستور داد گیلاس درجه‌ یک به خط برود. یک دانه از آن گیلاس‌ها، در قرارگاه و پشت خط پیدا نمی‌شد! می‌گفت وقتی نیرو می‌خواهد بجنگد، نباید کمبودی داشته باشد.

به تبلیغات اهمیت می‌داد. چندین ماشین بلندگودار آماده کرده بودیم. همین که خط شکسته می‌شد، به من بیسیم می‌زد که ماشین بلندگودار بردار، بیا جلو. می‌خواست پس از شکستن خط، مارش پخش کنیم تا رزمنده‌ها شور پیدا کنند.
ماشین‌های بلندگودار که از خط برمی‌گشت، با گلوله‌های دشمن سوراخ‌ سوراخ شده بود. بچه‌های تبلیغات، در خط مقدم گلاب می‌پاشیدند. یادم هست عملیات کربلای یک، در تیرماه و اوج گرما بود. بچه‌ها، خسته و عرق‌ریزان می‌خواستند نفسی تازه کنند، گلاب و یخ روی خود می‌ریختند تا خنک شوند. شیرینی پخش می‌کردند. حاج‌قاسم همیشه با پشتیبانی پشت جبهه و همه‌ مسئولان در تماس بود. با ائمه‌ جمعه جلسه می‌گذاشت؛ آنها را بسیج می‌کرد. بیشترین امکانات را مردم استان کرمان به جبهه می‌فرستادند.

آدم‌شناسی، از هنرهای حاج‌قاسم بود. نیروهایش را توی میدان شناسایی می‌کرد. فرماندهی نبود که از بیرون مدیریت کند. برخی گلایه می‌کردند که نمی‌توانیم حاج‌قاسم را ببینیم؛ ولی نیروی جهادیِ توی میدان گلایه نداشت که حاج‌قاسم را نمی‌تواند ببیند. توی میدان، نیروهایش را ارزیابی می‌کرد؛ جنگش را می‌دید، اخلاقش را می‌سنجید و مسئولیت می‌داد.
همان‌طور که دوران دفاع مقدس، توی عملیات، نیروهایش را رشد می‌داد، در سوریه هم نگاه می‌کرد کی جربزه و مدیریت میدانی دارد و توی میدان، زیر آتش می‌تواند تصمیم بگیرد؛ توی میدان، آنها را گزینش می‌کرد.

جوان‌هایی مثل سیدمصطفی صدرزاده2، محمدحسین محمدخانی3، حسین قمی4 و دیگران، همه به عنوان یک نیروی رزمنده‌ عادی به سوریه رفته بودند، و توی جنگ فرمانده شدند. حاج‌قاسم، آنها را توی میدان جنگ کشف کرد. صدرزاده را چند بار دیده بودم؛ نیروی مخلصی بود. در شهریار تهران زندگی می‌کرد. به او اجازه‌ اعزام نداده بودند. به مشهد رفته و در نقش یک تبعه‌ افغانستانی به سوریه اعزام شده بود. حسین بادپا، از بچه‌های قدیم لشکر ثارالله که در سوریه یکی از فرماندهان لشکر فاطمیون بود، توی عملیات به حاج‌قاسم بیسیم می‌زند تا به او گزارش بدهد. همان موقع، صدرزاده هم در کنارش با بیسیم در حال صحبت با کسی بوده و حاج‌قاسم، صدایش را پشت بیسیم می‌شنود.

حسین بادپا برایم می‌گفت «وقتی حاج‌قاسم را دیدم، پرسید حسین، آن جوان کی بود کنار دستت داشت با بیسیم صحبت می‌کرد؛ همان که لهجه‌ غلیظ تهرانی داشت؟ گفتم اسمش صدرزاده است. گفت بگو بیاید ببینمش.» از پشت بیسیم تشخیص داده بود که صاحب این صدا، آدم خاص و مقتدری ا‌ست؛ فرماندهی یک گردان را به او واگذار کرد.
پانوشت‌ها:
1‌. عملیات رمضان، 23 تیر تا هفتم مرداد 1361 در شرق بصره در چهار مرحله اجرا شد.
2‌. سیدمصطفی صدرزاده با نام جهادی سیدابراهیم، یکم آبان 1394 در حومه حلب سوریه شهید شد. او متولد شهریور 1365 در شوشتر بود.
3‌. محمدحسین محمدخانی، تیر 1364 در تهران متولد شده بود و شانزدهم آبان 1394 در سوریه شهید شد.
4‌. مرتضی حسین‌پور شلمانی، معروف به حسین قمی، شهریور 1364 دیده به جهان گشوده بود و روز شانزدهم مرداد 1396 در دیرالزور سوریه به شهادت رسید.
سعید علامیان
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

آمریکا مضحکه کارشناسان جهان شد
جمعه ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
عملیات وعده صادق، آغازی بر یک پایان
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
۱۹۵ هزار فعال صنفی مازندران در خطر محرومیت
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
بهار نارنج، ظرفیتی که فدای نام و نشان شد
سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۲
حجاب نماد سلامت و توازن
شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴