به گزارش بلاغ؛ فساد زیرشاخه بیعدالتی است؛ چرا که خروج هر چیزی از حد عدالت، تعادل و اعتدال را فساد گویند. هر چیزی که از تعادل خارج شود،کم یا زیاد باشد یا در نفس و بدن و یا در چیز خارجی باشد، فاسد است و نیازمند اصلاح است. البته فسادی که در اینجا مطرح است، فسادی است که به دست انسان پدیدار میشود.
نویسنده در این مطلب به بررسی مصادیق، آثار و نتایج فساد در شخص و جامعه و نیز دنیا و آخرت از نگاه قرآن پرداخته است.
***
فساد، نابودگر شایستگیهای انسان
فساد واژهای عربی است که در برابر صلاح به کار میرود. این واژه در مواردی اطلاق میشود که چیزی از حد تعادل و اعتدال خارج شده باشد و به جای آنکه آثار مثبت و طبیعی خود را داشته باشد، دارای آثار منفی و زیانبار خواهد بود. به عنوان نمونه مصرف مواد غذایی در حد مورد نیاز که به صلاح بدن آدمی است، امری مفید است؛ اما اگر در مصرف ماده غذایی زیادهروی شود و بیش از مورد نیاز، استفاده شود، به عنوان اسراف شمرده میشود. اسراف در ماده غذایی یکی از مصادیق و موارد فساد است. همچنین اگر این زیادهروی در عملی انجام گیرد که به جای بسامان رساندن و مفید بودن، ضرری را متوجه شخص یا جامعه کند، این رویه در عمل به عنوان اسراف و از مصادیق فساد شناخته میشود.(یونس، آیات ۷۹تا ۸۳)
رفاه زدگی و غرق شدن در آسایش مادی دنیا و بیتوجهی به دیگران و نیازهای آنان، از دیگر مصادیق فساد است؛ زیرا این شیوه رفتاری به جای آنکه موجب بهرهمندی طبیعی انسان و جامعه از مادیات شود عاملی برای تخریب انسان و جامعه میشود و روحیهای در انسان پدید میآورد که از آن، گاه به روحیه اتراف یا اشرافیت یاد میشود و انسان را از حالت اعتدال و تعادل بیرون میبرد و فرهنگ خاصی را مسلط میکند که جز خودبینی و خودپسندی چیز دیگری نیست.(اسراء، آیات ۴ تا ۷؛ اعراف، آیه ۷۴)
از مصادیق دیگر فساد غرور و تفاخری است که خاستگاه آن زراندوزی و تکاثر و اندوختن مال و ثروت است.(قصص، آیات ۷۶ و ۷۷) همچنین قدرت و امکانات مادی زیاد و سوءاستفاده از آن در جهت تسلط بر مردم از دیگر مصادیق فساد است که در آیاتی از جمله ۱۰ و ۱۲ سوره فجر به آن اشاره شده است.
با نگاهی به مصادیق و مواردی که قرآن از آن به عنوان مصادیق فساد یاد میکند معلوم میشود که دامنه فساد گستردهتر از حوزه مادی و مادیات است و در حوزه معنوی نیز میتوان مصادیقی از فساد را یافت، کفر و شرک و اعراض از دین توحیدی ارائه شده از سوی پیامبران، به عنوان مصداقی از فساد معرفی شده است.(آل عمران، آیات ۶۲ و ۶۳؛ محمد، آیه ۲۲)
در آیات فوق خداوند با رد اعتقاد تثلیث نصارا و نیز هر گونه اعراض از دین و اعتقاد به تثلیت به جای توحید، این نوع باور و نگرش را مصداقی از فساد برآورد کرده و به عنوان عمل فسادانگیز از آن برحذر داشته است.(در همین باره رجوع شود: الکشاف، زمخشری، ج ۱، ص ۳۷۰؛ ج ۲، ص ۳۲۵)
از نظر قرآن هر گونه عملی که موجب شود چیزی از مسیر طبیعی خود خارج گردد و به جای آثار مفید و سازنده سبب زیان و تخریب شود، به عنوان مصداقی از فساد معرفی شده است. در این زمینه قرآن، انحراف از راه خدا(اعراف، آیه ۸۶)، کفربه خدا(بقره،آیات ۸ و ۱۲)، شرک و رویگردانی از توحید(آل عمران، آیه ۶۳)، ممانعت از راه خدا(اعراف، آیه ۸۶؛ نحل، آیه ۸۸)، تخریب زمین(اعراف، آیه ۵۶)، برتری جویی و سلطه جویی(اسراء، آیه ۴)، جادوگری برای انحراف اذهان و افکار مردم به امور باطل(یونس، آیه ۸۱)، جلوگیری از رواج دین الهی و اجرای قوانین آن(نحل، آیه ۸۸)، خونریزی و کشتار (بقره، آیه ۳۰)، ذلیل کردن عزیزان یک شهر و ملت(نمل، آیه ۳۴)، سرقت از اموال ملت یا دولت (یوسف، آیه ۷۳)، کشتن بیگناهان(نمل، آیات ۴۵ تا ۴۹)، قتل پیامبران(اسراء، آیه ۶)، قطع رحم و گسستن پیوندهای خویشاوندی و عدم ارتباط با آنان(محمد، آیه ۲۲)، کم فروشی (اعراف،آیه ۸۵؛ هود، آیات ۸۴ و ۸۵)، نابودی کشاورزی و کشت و کار مردم(بقره، آیه ۲۰۵)، نسل کشی (همان) و مانند آن را به عنوان مصادیقی از فساد بیان کرده و از مردم خواسته از اینگونه رفتارها پرهیز کنند؛ زیرا چنین رفتارهایی موجب میشود که انسان از حقیقت خود بدور شود و نتواند در جایگاه شایسته خلافت الهی قرار گیرد؛ زیرا خلیفه خدا باید دارای صفات مستخلف عنه باشد و همانند او عمل کند. اگر خداوند همه هستی را بر محور عدالت برپا داشته، هر گونه خروج از آن از سوی خلیفه به معنای خروج از حوزه خلافت است.
چنین رفتاری هم به خود انسان و جامعه انسانی ضربه میزند و هم آفریدههایی را که تحت خلافت او قرار گرفتهاند در معرض خطر و زیان قرار میدهد.
فسادگری انسان، نابودکننده شایستگی او برای جانشینی و خلافت الهی است. خلیفه باید چنان صفات الهی از جمله عدالت را در خود تحقق بخشد که بتواند همانند خداوند به پرورش موجودات اقدام کرده و آنان را به کمالات شایسته و بایسته شان برساند. بنابراین،هر گونه خروج از دایره عدالت و گرایش به فساد و تباهی در کم یا زیاد آن میتواند آدمی را از شایستگی خلافت الهی بیرون راند و در وضعیت بدی قرار دهد که دوزخ فراق از صفات الهی و قرب خداوندی از جمله آنها خواهد بود.( بقره، آیه ۳۰)
نکتهای که نباید از آن غافل شد این است که زمینه فسادگری در خصلت انسان وجود دارد؛ چون او منبع امور متضاد و متقابل است و جنگ درونی انسان خود فرصتی است تا نفس به گمراهی رود یا شیطان با وسوسههایش، نفس را به سوی فساد سوق دهد. هر چند که زمینههای کمال و کمالجویی که از آن به فطرت یاد میشود در انسان وجود دارد و او را از فساد دور میسازد ولی خصلت فسادگری در انسان قویتر است و نباید هرگز از هواهای نفسانی غافل شد(بقره، آیه ۳۰) افزون بر آن انسان دارای دشمنی سوگند خورده به نام ابلیس است که میخواهد او را از شایستگی خلافت محروم کند.(یوسف، آیات ۹۹ و ۱۰۰، اسراء، آیه ۵۳)
البته شیطان مستقیم نمیتواند کاری را انجام دهد اما قادر است با بهرهگیری از مشاجرات درونی نفس و بیرونی مردم و سخنان ناشایستی که رد و بدل میشود (اسراء، آیه ۵۳) و کردار ناشایست انسانها با یکدیگر، راهی برای نفوذ در دلها پیدا کند و بر آنها مسلط شده و به افساد بکشاند.(همان)
آثار زیانبار فسادگری در شخص و جامعه
همان طور که گفته شد، فسادگری انسان، مهمترین تاثیر زیانباری که به جا خواهد گذاشت، از دست دادن صفات الهی در شخص از جمله عدالت است. شکی نیست که مهمترین صفت الهی عدالت است، از این روست که به عنوان اصول دین مطرح شده است؛ اگر عدالت نباشد، هر گونه دین و مذهب وعمل به شریعت و مانند آن بیمعنا خواهد بود. اگر خداوند دارای صفت عدالت نباشد میتواند به جای پاداش کار خیر، شخص را مجازات کند و اهل ایمان و نیکوکار مومن را به دوزخ برد و کافربدکار را به بهشت برد.
یکی از اصلیترین و مهمترین احکام عقل، حسن عدالت و قبح ظلم است. بنیاد اخلاق بر این اصل عقلایی نهاده شده است و اصولا ریشه دین و دینداری انسان در همین اصل عقلانی عدالت نهفته است. اگر این اصل عقلانی نباشد، انسان هرگز گرایش به دین و اخلاق و حیا و مانند آن پیدا نمیکرد. در روایات هم بیان شده که عقل است که دین و اخلاق(حیا) را برای انسان به ارمغان آورده است.
بنابراین، هر گونه فساد و خروج از عدالت و تعادل به معنای خروج از مقام خلافت الهی است؛ زیرا خلیفه باید دارای همان صفات و اعمالی باشد که مستخلفعنه دارد و او را به سبب همان شایستگیها در این مقام، جانشین و خلیفه خود کرده است.(بقره، آیه ۳۰)
انسانی که بیعدالتی و فساد را پیشه خود میکند و با کفر و شرک به خود ظلم مینماید یا در حق دیگران بیعدالتی روا میدارد و در زمین فساد میکند، پیش از آنکه دیگران زیان کنند خود اوست که زیان میکند؛ چرا که سرمایه وجودیاش را با این اعمال از دست میدهد و زیانکار میشود.(بقره، آیه ۲۷)
البته خروج انسان از دایره عدالت و اعتدال دارای مراتب و سطوحی است. در هر سطح و مرتبهای که انسان از عدالت و اعتدال خارج شود و به فساد و ظلم گرایش یابد در همان سطح آثار زیانبار فساد را تجربه خواهد کرد. به عنوان نمونه کسی که دارای انحراف و فساد قلبی باشد، فاقد بصیرت و روشندلی خواهد بود و در هنگامه فتنهها نمیتواند حق را از باطل تشخیص دهد و در نتیجه گرفتار انتخاب غلط و حرکت نادرست میشود و خود و دیگران را به هلاکت میافکند. در حقیقت پندار درست و قلب سالم به انسان اجازه میدهد تا از فطرت و عقل به خوبی بهره مند باشد و از بینایی دل بهره برد و در هنگام فتنهها و در آمیختگی حق و باطل و سیاهی و سپیدی بتواند حق را بشناسد و در پی آن برود. اما اگر قلبها فساد شده باشد، این قدرت تشخیص را از دست خواهد داد و در جستوجوی فتنه خواهد بود و به استقبال آن میرود و خود را به هلاکت میافکند.(آل عمران، آیه ۷)
خداوند در آیات ۲۲ و ۲۳ سوره محمد میفرماید که برخی از رفتارهای فساد انگیز مانند رویگردانی از سخن حق و دعوتهای پیامبران(ع) موجب میشود تا انسان گرفتار کوردلی شود و نتواند حقایق را چنانکه هست درک کند و قدرت تشخیص حق از باطل را از دست میدهد. در حقیقت، رفتارهای فساد انگیز، قلب را کدر میکند و بر آن زنگار میگیرد، به گونهای که دیگر حقایق بر آن نمیتابد و اگر تابیده شود به درستی دیده و درک و فهم نمیشود و قلب زنگار گرفته نمیتواند آینه تمام نمای حقایق باشد. از این رو قدرت تشخیص حق از باطل را حتی در زمانی ندارد که به سادگی بیان و یا نمایش داده میشود. برخی چنان به سبب فسادگری گرفتار کوردلی میشوند که حقیقت آشکار و روشن را نمیتوانند ببینند. گاه حتی برخی میببینند ولی هیچ گرایشی به آن پیدا میکنند؛ زیرا به بیعدالتی و فساد خو کردهاند. از این رو
با آنکه یقین به حقانیت دارند اما از در مخالفت وارد شده و به انکار آن میپردازند.
همچنین اگر انسان دچار فساد عمومیشود و از دایره عدالت بیرون رود، این شخص نه تنها به خود و جامعه انسانی زیان وارد میکند بلکه محیط زیست را نیز تباه میکند و با رفتارهای نابخردانه خویش کارهایی را انجام میدهد که دریا و خشکی آسیب میبیند به گونهای که دیگر نمیتواند محیطی سالم برای زندگی انسانی باشد.(روم، آیه ۴۱)
کسانی که عادت به فسادگری کرده باشند، تحمل شنیدن سخن حق را ندارند و بشدت با هر گونه رفتارهای مبتنی بر حق و عدالت مبارزه میکنند. از این رو مفسدان همواره دشمن دین و حق و عدالت بوده و هستند.(اعراف،آیه ۱۰۳) اینگونه افراد ملعون خداوند هستند و از درگاه الهی رانده میشوند و چنان دور میشوند که از هرگونه سعادتی محروم خواهند شد و حتی سعادت دنیا را نمیتوانند تجربه کنند چه رسد که به سعادت اخروی دست یابند.(قصص، آیه ۸۳)
مفسدان به سبب همین بیعدالتی ودوری از صفات خداوندی که عامل قرب به اوست، از خداوند دور میشوند و حق تعالی نگاهی از روی مهر و محبت به آنها نخواهد کرد(قصص،آیه ۷۷؛ مائده، آیه ۶۴) چرا که خدا هرگز فساد و بیعدالتی را که قبیح و زشت میداند، دوست نمیدارد و اهل آن را نیز دوست نداشته بلکه دشمن میدارد و ملعون دانسته و از خود دور میسازد.(همان)
مفسدان نه تنها خودشان به صلاح رفتار نمیکنند بلکه اجازه نمیدهند تا دیگران اصلاحاتی را انجام دهند و اموری که در آن انحراف و کژی و فساد ایجاد شده را بازسازی و اصلاح کنند و به تعادل و اعتدال بازگردانند. از این رو در برخی از مراتب فسادگری، انسان به جایی میرسد که نه تنها خود اهل فساد است بلکه با اصلاحگری مبارزه میکند و مانع از اصلاحات میشود. برخی دیگر چنان در انحراف غرق میشوند که فساد خویش را صلاح و افساد را اصلاح میببینند و به جنگ مصلحان واقعی میروند و آنان را به اتهام افساد سرزنش میکنند و خود را به عنوان مصلحان واقعی معرفی میکنند. در این موارد است که انسانهای سالم باید مراقب باشند که آنان بر امور جامعه تسلط نیابند. کوتاهی در مبارزه با مفسدانی که خود را مصلح معرفی میکنند به معنای اجازه دادن به گسترش فساد است.
خداوند به مصلحان واقعی هشدار میدهد که در برابر مفسدان کوتاه نیایند و از راه و رسمشان پیروی نکنند؛ زیرا این گروه از مفسدان اجازه نخواهند داد تا اصلاحات واقعی تحقق یابد.(اعراف، آیه ۱۴۲) از نظر قرآن برخی از طبقات نقش مهمتر و تاثیرگذارتری در ایجاد فساد در جامعه دارند. از جمله دولتمردان و پادشاهان که به سبب موقعیت اجتماعی خود میتوانند فساد را به سادگی اعمال و رواج دهند. فسادی که دولتمردان و صاحبان قدرت درجامعه و کارگزاران نظام سیاسی ایجاد ومنتشر میکنند موجب ذلت افراد جامعه و ویرانی شهرها و آبادیها میشود و سلطه دشمنان بر یک جامعه را تشدید کرده و دامنه فساد را افزایش میدهد.(نمل، آیات ۲۳ و ۳۴)
آنچه بیان شد تنها گوشهای از آثار و نتایج فساد در شخص و جامعه و نیز دنیا و آخرت است. بررسی همه ابعاد و آثار فساد که در قرآن و روایات بیان شده است نیازمند نگارش مقالات متعدد است.
محمداحسان آزادی