به گزارش بلاغ؛ از آغاز حرکت سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه به مکه و از مکه به کربلا، امام همواره با توجه بهاحتمال وجود نفوذیها، اقداماتی را برای پنهان نمودن فعالیتهایشان انجام دادند.
با توجه به اینکه والی مدینه از طرف یزید چند بار برای بیعت امام حسین(ع) با یزید به ایشان مراجعه نموده بود، حضرت با به تعویق انداختن موضوع، نیمهشب را برای عزیمت به مکه انتخاب کردند و حتی به نزدیکان نیز اطلاع نداده بودند و حتی شیخ مفید مینویسد که در گفتوگوی محمد حنفیه (برادر حضرت) با سیدالشهدا از مقصد ایشان اطلاعی نداشت.
بعد از ارسال نامههای بیشمار کوفیان به حضرت سیدالشهدا علیهالسلام، حضرت پسرعموی خود حضرت مسلم را عازم کوفه میکند اما به خاطر خطر نفوذیها، قبل از اعزام، وی را نزد خود فراخوانده و به او بر پنهانکاری سفارش میکند (اَمَرَهُ بِالتّقوی وَ کِتمانِ اَمرِهِ) و این تأکید بیانگر آن است که حضرت نگران نفوذیهای دستگاه یزید بودهاند.
با استقرار مسلم در کوفه، ایشان ابتدا در منزل یکی از شیعیان (احتمالاً منزل مختار) مخفیانه مستقر شد تا از دید نفوذیها و مأموران حاکمان کوفه پنهان باشد و در همین خانه گروه گروه شیعیان برای بیعت با او حاضر میشدند. نفوذیها خبر را به نعمان رساندند و او در مسجد کوفه مردم را از بیعت با مسلم و عواقب آن برحذر داشت.
با تغییر حاکم کوفه توسط یزید و استقرار عبیدالله بنزیاد، از مردم خواست تا در مورد مخالفین یزید و محل استقرار آنها گزارش بدهند.
مسلم با اطلاع از اوضاع جدید و اینکه محل استقرارش توسط نفوذیها لو رفته است، مکان خود را تغییر داد و در خانه هانی بنعروه مستقر شد.
عبیدالله نیز برای دسترسی به اقدامات مسلم و شیعیان وفادار به اهلبیت علیهمالسلام، یکی از غلامان خود به نام معقل را مأموریت داد تا با همراه بردن سه هزار درهم نزد شیعیان رفته و تحت عنوان کمک مالی به نهضت امام حسین علیهالسلام از محل اختفای مسلم و فعالیت شیعیان آگاهی یابد.
سرانجام معقل موفق شد به تشکیلات مخفی حضرت مسلم نفوذ کند و کمک مالی خود را به ابوثمامه (مسئول امور مالی تشکیلات مسلم) داد و به این ترتیب اعتماد حضرت مسلم و اطرافیان را به خود جلب کرد بهطوریکه اولین نفر که هرروز خدمت مسلم میرسید و آخرین کسی که بیرون میرفت، همین عامل نفوذی ابنزیاد بود و کلیه اطلاعات و اقدامات را به عبیدالله گزارش میکرد.
ابن زیاد با تکمیل اطلاعاتش در این رابطه، در جلسهای که اشراف و بزرگان کوفه حضور داشتند در مورد عدم حضور هانی سؤال کرد و حضار گفتند که او بیمار است اما عبیدالله با توجه به گزارشهایی که از عامل نفوذی خود داشت گفت که هانی بیمار نیست و دستور داد تا مأموران هانی را نزد او بیاورند.
ابنزیاد به محض ورود هانی او را موردانتقاد قرار داد و از فعالیت وی به نفع مسلم پرده برداشت و به هانی گفت: ای هانی دست بردار، این چهکارهایی است که در خانهات علیه یزید و مسلمانان انجام میدهی؟ مسلم را به خانه خود بردهای و سلاح جنگی و نیرو در خانههای اطراف خود فراهم میکنی و گمان میکنی این کارها بر من پوشیده میماند؟.
هانی که از اطلاعات دقیق ابن زیاد متعجب شده بود به انکار آن پرداخت و گفت: من این کار را نکردهام و مسلم نزد من نیست و این انکار و مجادله زیاد بین آن دو موجب شد تا ابنزیاد "معقل" را که نفوذی در خانه هانی بود به جلسه فراخواند و هانی همینکه معقل را دید به راز اطلاع ابنزیاد از مسائل پی برد.
ابن زیاد گفت: آیا این مرد را میشناسی و لذا هانی سکوت کرد و پس دقایقی گفت: من مسلم را به خانهام دعوت نکردم و وقتی به خانهام آمد، شرم کردم که او را که میهمان بود، راه ندهم. ابن زیاد از هانی خواست تا مسلم را تحویل دهد اما او نپذیرفت و نهایتاً هانی به طرز بیرحمانهای به شهادت رسید.
ابنزیاد که متوجه شد گروههای زیادی از مردم به حمایت از مسلم سازماندهی شده و در مسجد و اطراف قصر تجمع کردهاند باز از برخی سران قبائل به میان مردم نفوذ داد و آنها را از همراهی مسلم ترساند و تهدید کردند و حتی خبری منتشر کردند که سپاه یزید در راه است و همه شما را خواهند کشت و... کار بهگونهای شد که بعد از نماز مغرب تنها سی نفر برای مسلم باقی ماندند و وقتی به درب مسجد رسید ده تن بیشتر نمانده بودند و از مسجد که بیرون آمد، تنهای تنها ماند و شیخ مفید مینویسد که حتی یک نفر نبود تا او را راهنمایی کند.
و بدین ترتیب فرستاده ویژه امام حسین علیهالسلام با اقدامات نفوذیها اعم از ارائه اطلاعات به ابن زیاد و شایعهپراکنی در بین مردم و تهدید و ارعاب موفق شدند مقدمات حضور امام در کوفه را از بین ببرند و حتی به جنگ با حضرت در کربلا روی آورند...
مسئله نفوذ در دوران انقلاب اسلامی نیز همواره در ابعاد مختلف وجود داشته است.
از بنیصدر که اسناد جاسوسی وی در لانه جاسوسی کشف شد تا امیر انتظام از دولت بازرگان که در دادگاه انقلاب به جرم جاسوسی محکوم شد تا نفوذیهای هیئت مذاکرهکننده در دولت قبل. نفوذیهای عرصه سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را هم باید جدی گرفت. نفوذ مسئلهای جدی است که رهبر معظم انقلاب خصوصاً از سال 92 به بعد در مورد آن بارها و بارها هشدار دادند؛
«نفوذ مسئله مهمّی است بنده هم که این را عرض میکنم نه به خاطر این است که حالا یک احتمالی به ذهنم میآید که ممکن است نفوذ کنند؛ نه، ما از خیلی چیزها مطّلعیم؛ از خیلی حوادثی که دارد در کشور رخ میدهد که غالباً عموم مردم یا حتّی خیلی از خواص مطّلع نمیشوند ما مطّلع میشویم. من از روی اطّلاع دارم عرض میکنم که برنامه نفوذ در کشور یک برنامه جدّی استکبار است» 94/12/20
«نفوذ دو جور است: یک نفوذ موردی است، نفوذ فردی است؛ یک نفوذ جریانی است. نفوذ موردی خیلی نمونه دارد، معنایش این است که فرض کنید شما یک دمودستگاهی دارید، یک مسئولی هستید؛ یک نفر را با چهره آرایششده، بزکشده، با ماسک در مجموعه شما بفرستند؛ شما خیال کنید دوست است در حالی که او دوست نیست، تا او بتواند کار خودش را انجام بدهد؛ گاهی جاسوسی است که این کمترینش است؛ یعنی کماهمیتترینش جاسوسی است، خبرکشی و خبردهی است؛ گاهی کارش بالاتر از جاسوسی است، تصمیم شما را عوض میکند. شما یک مدیری هستید، یک مسئولی هستید، تصمیمگیر هستید، میتوانید یک حرکت بزرگ یا مؤثری انجام بدهید، اگرچنانچه این حرکت را اینجور انجام بدهید این به نفع دشمن است، او میآید کاری میکند که شما حرکت را اینجور انجام بدهید؛ یعنی تصمیمسازی. در همه دستگاهها سابقه هم دارد»
علی شعبانی