به گزارش بلاغ؛ مسئله «گرانی»ها و کوچک و کوچکتر شدن سفره بخش وسیعی از جامعه، قطعاً از آن دست مسائلی است که رسانهها باید مدام آن را فریاد کنند و اجازه ندهند این موضوع نزد مسئولان به مسئلهای عادی و غیر اولویت دار تبدیل شود. اگر چه باید اذعان کرد که در بسیاری از مواقع به ویژه در سالهای اخیر، برخی مسئولان و رسانههای رسمی با عملکردشان گویی تلاش کردهاند مسئله گرانیها را به نوعی «عادی سازی» و به مسئلهای طبیعی تبدیل کنند که بررسی تحقق یا عدم تحقق این تلاش، خود مجال دیگری میطلبد.اما چرا برخی از مسئولان در مواجهه با مشکلات معیشتی مردم که بخش عمده آن ناشی از گرانیهای بی حساب و کتاب است، کک شان نمیگزد یا اگر میگزد، چرا اقدامات و تدابیر لازم را برای رفع این مشکلات اتخاذ نمیکنند؟!. واقعاً مشکل کجاست؟! قطعاً برای این پرسش، دلایل گسترده فنی و تخصصی وجود دارد که اگر قرار باشد یک مسئول به آن پاسخ دهد، خروارها دلیل و مدرک سر هم خواهد کرد اما ما از میان همه این خروارها، یک دلیل را انتخاب کردیم که فهمش نه غامض است و نه پیچیده.
جیب ما، جیب مسئولان
برای این که این یک دلیل را تبیین کنیم ابتدا یک سناریو و فرضیه را با هم مرور میکنیم. فرض کنید یک مسئول و یک کارگر برای خرید اقلام ضروری هفتهای دو بار به فروشگاه مراجعه میکنند. هر دو نفر هم پس از دیدن قیمتها و گران بودن آنها تعجب و خودخوری میکنند. اما یک تفاوتی میان این دو وجود دارد. آقای کارگر به دلیل محدود بودن قدرت خریدش، یکی درمیان ملزومات و نیازهایش را تهیه میکند اما آقای مسئول، طبیعتاً قدرت خریدش محدود نیست و همه ملزوماتش را میتواند تهیه کند، البته از گرانیها هم غصه میخورد! و از این که برخی طبقات اجتماعی سفرهشان کوچک و کوچکتر شده است، ناگهان اشک در چشماش جمع میشود و برای لحظهای از خود بی خود میشود تا این که با تذکر صندوقدار فروشگاه به خود میآید، خریدهایش را حساب میکند، از فروشگاه خارج میشود و میرود که به جلسه بعدیاش برسد و چون تعداد این جلسات و گرفتاریهای آقای مسئول فراوان است، خریدها را اهل منزل انجام میدهند و احتمالاً آقای مسئول چون وقت حضور در بازار و میان مردم را ندارد، کلاً فراموش میکند که مردم کوچه و بازار یا به قولی «مردم معمولی» در چه حالی هستند. در عین حال آن آقای کارگر، همزمان که آن آقای مسئول در جلسات و همایشها سخت مشغول تلاش برای مدیریت بازار و قیمتهاست، هر بار که به بازار میرود، خریدهایش کمتر، غصههایش بیشتر و احتمالاً شرمندگیهایش نزد خانوادهاش هم بیشتر میشود.
پس چرا درست نمی شود؟
اگر چه روایت این سناریو به طنزی تلخ هم مبتلا شد اما از یک واقعیت هم پرده بر می دارد؛ این که سال هاست، افسار بازار و قیمت اقلام ضروری مردم رها شده و سیاست های مقطعی و غیرمقطعی مسئولان هم آن طور که باید پاسخگو نیست ولی آیا این احتمال وجود ندارد که مسئله «گرانی» و کوچک شدن سفره مردم برای برخی مسئولان به امری عادی تبدیل شده است؟ قطعاً در این سالها، حقوق، مزایا و حقالجلسات آقایان مسئول به اندازه و به موقع (نه با تاخیر و تعویق چند ماهه) پرداخت شده و میشود، بنابراین از آن جا که در این بازار و این وضعیت، راهکارهای فوری، قاطع و کارساز نمیبینیم باید به ما حق بدهید که تصور کنیم مسئله گرانی و این «بازارهای نامهربان با مردم» برای برخی مسئولان امری عادی انگاشته میشود. شاید اهتمام برخی از مسئولان بر پیگیری برخی طرحهای دور از نان و سفره مردم، یا بعضاً بیان برخی مطالب از تریبونها مثل دغدغه آن نماینده درباره چند همسری و... نشان از همین باشد که مسائل مهم کشور، آن طور که باید دغدغه اصلی این بخش از مسئولان نیست. حالا به زبانی ساده و دوستانه از این مسئولان میخواهیم که برای غصه گرانیها، تدبیری کنند به فوریت که جیب ما مردمان معمولی به فراخی جیب آنان نیست.
سیدصادق غفوریان
جیب ما، جیب مسئولان
برای این که این یک دلیل را تبیین کنیم ابتدا یک سناریو و فرضیه را با هم مرور میکنیم. فرض کنید یک مسئول و یک کارگر برای خرید اقلام ضروری هفتهای دو بار به فروشگاه مراجعه میکنند. هر دو نفر هم پس از دیدن قیمتها و گران بودن آنها تعجب و خودخوری میکنند. اما یک تفاوتی میان این دو وجود دارد. آقای کارگر به دلیل محدود بودن قدرت خریدش، یکی درمیان ملزومات و نیازهایش را تهیه میکند اما آقای مسئول، طبیعتاً قدرت خریدش محدود نیست و همه ملزوماتش را میتواند تهیه کند، البته از گرانیها هم غصه میخورد! و از این که برخی طبقات اجتماعی سفرهشان کوچک و کوچکتر شده است، ناگهان اشک در چشماش جمع میشود و برای لحظهای از خود بی خود میشود تا این که با تذکر صندوقدار فروشگاه به خود میآید، خریدهایش را حساب میکند، از فروشگاه خارج میشود و میرود که به جلسه بعدیاش برسد و چون تعداد این جلسات و گرفتاریهای آقای مسئول فراوان است، خریدها را اهل منزل انجام میدهند و احتمالاً آقای مسئول چون وقت حضور در بازار و میان مردم را ندارد، کلاً فراموش میکند که مردم کوچه و بازار یا به قولی «مردم معمولی» در چه حالی هستند. در عین حال آن آقای کارگر، همزمان که آن آقای مسئول در جلسات و همایشها سخت مشغول تلاش برای مدیریت بازار و قیمتهاست، هر بار که به بازار میرود، خریدهایش کمتر، غصههایش بیشتر و احتمالاً شرمندگیهایش نزد خانوادهاش هم بیشتر میشود.
پس چرا درست نمی شود؟
اگر چه روایت این سناریو به طنزی تلخ هم مبتلا شد اما از یک واقعیت هم پرده بر می دارد؛ این که سال هاست، افسار بازار و قیمت اقلام ضروری مردم رها شده و سیاست های مقطعی و غیرمقطعی مسئولان هم آن طور که باید پاسخگو نیست ولی آیا این احتمال وجود ندارد که مسئله «گرانی» و کوچک شدن سفره مردم برای برخی مسئولان به امری عادی تبدیل شده است؟ قطعاً در این سالها، حقوق، مزایا و حقالجلسات آقایان مسئول به اندازه و به موقع (نه با تاخیر و تعویق چند ماهه) پرداخت شده و میشود، بنابراین از آن جا که در این بازار و این وضعیت، راهکارهای فوری، قاطع و کارساز نمیبینیم باید به ما حق بدهید که تصور کنیم مسئله گرانی و این «بازارهای نامهربان با مردم» برای برخی مسئولان امری عادی انگاشته میشود. شاید اهتمام برخی از مسئولان بر پیگیری برخی طرحهای دور از نان و سفره مردم، یا بعضاً بیان برخی مطالب از تریبونها مثل دغدغه آن نماینده درباره چند همسری و... نشان از همین باشد که مسائل مهم کشور، آن طور که باید دغدغه اصلی این بخش از مسئولان نیست. حالا به زبانی ساده و دوستانه از این مسئولان میخواهیم که برای غصه گرانیها، تدبیری کنند به فوریت که جیب ما مردمان معمولی به فراخی جیب آنان نیست.
سیدصادق غفوریان