به گزارش
بلاغ،
آموزش و پرورش، که متکفل تربیت و الگودهی است، در بابل الگوی سازنده ارائه نمیدهد.
امروزه تاثیر تربیتی الگوها بر انسانها بویژه در سنین دبستانی و دبیرستانی بر کسی پوشیده نیست؛ بدین جهت است که در کتب درسی همه کشورها این نکته مهم مورد توجه اولیای تربیتی قرار میگیرد و هیچ دولتی را نمیتوان در جهان سراغ آورد که از این فرصت در شکلدادن شخصیت و منزلت جامعه هدف خود غفلت کند.
اصول و بنیاد تربیتی مردم کشورمان مبتنی بر ارزشهای انسانی و متعالی اسلامی است. اصولی که دنیای تشنه کنونی عمیقاً خواهان و طالب آن است و روند گرایش غربیان به اسلام و چشمهسار معرفت اهلبیت پیامبر اعظم(ص)، گواه روشنی بر اصالت ارزشهای ملت ایران و انطباق آن با فطرت خداجوی جهانیان است.
از این روی، در منابع آموزشی و تربیتی کشورمان بهخصوص پس از انقلاب، سعی شده تا از مفاد و شخصیتهایی استفاده شود که نقش سازنده در شکلدادن شخصیت و هویت دانشآموزان داشته باشند.
چهرههایی چون: ریزعلی خواجوی معروف به دهقان فداکار، حسین فهمیده، دریاقلی سورانی که در شب پاییزی و بارانی سال 1359 اسطورهای آفرید که لشکر ایران را از یک شکست بزرگ و حتمی نجات داد. دریاقلی بر روی دوچرخه خود نشست و مسافتی قریب به 20 کیلومتر را رکاب زد و خود را به نیروهای ایرانی رساند و آنها را از حضور نیروهای عراقی و حمله آنها آگاه کرد. گفته میشود که اگر دریاقلی این حرکت را انجام نداده بود، نیروهای عراق میتوانستند تا شیراز و دیگر شهرهای مرکزی ایران نفوذ کنند، و...، از زمره الگوهایی هستند که تا چندی قبل در کتابهای درسی از آنها یاد میشد؛ لیکن طی سالهای اخیر با حذف این اسطورهها، به نظر میرسد تغییر جدی و تدریجی در سیاستهای آموزش و پرورش بوجود آمد که برخی رفتارها و شیوهها در سطح کلان و جزء، موید این تغییر منفی است.
آموزش و پرورش، نقشآفرینترین وزارتخانه در تربیت بخش عظیم و سرنوشتسازترین قشر جامعه یعنی دانشآموزان است. کوچکترین قصور و تقصیر این وزارتخانه در پیشبرد صحیح وظائف خود موجب بروز فاجعه تربیتی خواهد شد.
آموزش و پرورش شهرستان بابل با برگزاری لیگ ریاضی بین دانشآموزان، چهرهای را الگوی دانشآموزان شرکتکننده بویژه برای دختران قرار داده که تنها برجستگی او، ریاضی است و تنها اشتراک او با دانشآموزان، ایرانی بودن تابعیت اولیه است که با پذیرش تابعیت امریکایی و اشتغال در دانشگاههای امریکا و تشکیل خانواده در آن کشور، نمیتوان وجه تجانس دیگری از او سراغ آورد تا بتوان او را برای دانشآموزان کشورمان الگو قرار داد.
هرچند مریم میرزاخانی در ریاضی نابغه بود و در تیرماه 96 بهعلت بیماری سرطان از دنیا رفت، که انشاءالله خدا بیامرزدش، اما از جهت فرهنگی نمیتواند الگو برای دانشآموزانمان بهخصوص برای دختران دانشآموز قرار گیرد؛ چراکه ویژگی بانوی اسلامی و ایرانی که در حجاب او متبلور میشود، را فاقد بود.
موضوع حجاب و عفاف، که باید از سوی آموزش و پرورش جدی گرفته شود، با انتشار و عرضه عکسهای بدون حجاب میرزاخانی در بابل، نشان از رویکرد نگرانکننده این نهاد مهم تربیتی دارد که باید برای اولیای دلسوز جامعه محل تأمل و تدبیر باشد.
جا دارد در این نوشتار اشاره مجددی بر تلاش و پشتکار انکارناپذیر مرحوم میرزاخانی و نیل ایشان به جایگاه بالای ریاضی جهان داشت و برای روح آن مرحوم از خداوند بزرگ درخواست مغفرت نمود، اما در حوزه مسائل تربیتی، که فلسفه اصلی و رسالت نخست انقلاب اسلامی است و آموزش و پرورش نیز به عنوان متولی اصلی در این زمینه، باید هوشمندانه رفتار کند، از کجسلیقگی در این ارتباط بویژه نشر بیمحابای عکسهای بدون حجاب مرحومه میرزاخانی در بابل باید به شدت گلایه کرد و خواهان رسیدگی مسئولان مربوطه شد.
بواقع آموزش و پرورش باید به این پرسش پاسخ صریح و شفاف دهد که میخواهد چه نوع تربیتی را برای نسل آیندهساز کشور پیشه کند؟. آیا با وضع موجود و روش جاری و توجه تنها و آنهم اندک به مسائل آموزشی، از تربیت در نظام کنونی آموزش و پرورش خبری میتوان گرفت؟!.
در چنین شرائط سکولاریته و مصیبتبار، آموزش و پرورش بابل باز بخواهد در مسیر انحرافی به حرکت خود شیب تندتری بدهد، واقعاً باید پاسخگو باشد.
از یاد نبریم که علائم، نشانه هستند و کسانی که به علائم توجه نمیکنند، بناگاه خود را در میانه طوفان خواهند یافت که هستی خود را بریاد رفته خواهند یافت. علامتها در آموزش و پرورش واقعاً خبر از بروز فاجعه میدهد.
پس دلسوزان و اولیای امور! بهوش، که دارد به سرعت دیر میشود