تاریخ انتشارسه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۹ - ۰۸:۲۰
کد مطلب : ۴۳۸۰۶۳
بهبود کیانی، یکی از رزمندگان و جانبازان دوران دفاع مقدس در نهاوند است که از روزهای جنگ و خون برایمان می‌گوید، از شناسنامه‌ای که برای حضور در جبهه دستکاری شد تا دفاعی که با نان خشک صورت گرفت اما قهرمانانه.
۰
plusresetminus
به گزارش بلاغ دفاع مقدس یکى از درخشان‌ترین صحنه‌هاى نقش‌آفرینى ملت مسلمان ایران است و هنوز ناگفته‌هاى بسیارى دارد که لازم است بیان شود تا نسل‌هاى آینده با ایثار و فداکارى ملت ایران و رزمندگان و فرماندهان دفاع مقدس بیشتر آشنا شوند.
به مناسبت هفته دفاع مقدس خدمت یکى از رزمندگان عزیز آن دوران، جناب آقای بهبود کیانی رسیدم که ایشان هم با خوشرویی دعوت مرا پذیرفت اما خواست مصاحبه کنار مرقد شهدای گمنام انجام شود؛ برای حرف زدن از دوران دفاع چه جایی بهتر از آنجا؟ شهدا، سند مقاومت و ایثار مردمی‌اند که در برابر دشمن سر خم نکردند و دفتر جاودانه‌ای را با خون خود امضا کردند که همانند تابلویی زیبا در برابر دیدگان همه گشوده مانده است، تابلویی که در آن نقش پدران و مادران دلسوخته‌ای دیده می‌شود که تا پایان عمر در فراق فرزندشان سوختند و دیدارشان به قیامت کشیده شد خداوند به چنین پدر و مادرهایی اجر صالحین را عنایت فرماید و در سرای باقی بر خوان رحمت الهی جای دهد.
بیان خاطرات این رزمنده دوران دفاع مقدس که از سن نوجوانی عازم جبهه‌ها شده و ۴۵ ماه سابقه حضور در میادین نبرد حق علیه باطل را داشته، گوشه کوچکی از دلاورمردی‌های رزمندگان اسلام است که به بهانه هفته دفاع مقدس ترتیب داده شد که مشروح آن را در زیر می‌خوانید.

فارس: لطفا خودتان را کامل معرفی بفرمائید.
به نام خدا... بنده سرهنگ بازنشسته سپاه بهبود کیانی متولد اوایل سال ۱۳۴۷ در شهر گیان نهاوند هستم که خداوند توفیق داد سال ۶۲ قبل از اینکه به سن بلوغ برسم بتوانم خودم را به رزمندگان دفاع مقدس برسانم و در منطقه پیرانشهر به رزمندگان اسلام در ۳۵ کیلومتری عمق خاک عراق یعنی پادگان حاج عمران ملحق شده و در عملیات والفجر ۲ شرکت کنم.
پس از بازنشستگی هم به عنوان مسئول ستاد نماز جمعه شهر گیان مشغول فعالیت شدم.
فارس: چگونه متوجه شروع جنگ شدید و چه شدی تصمیم گرفتید به جبهه بروید؟
از طریق صدا و سیما متوجه شروع جنگ شده بودیم، در مدرسه راهنمایی گیان درس می‌خواندم معلمانی داشتیم مثل شهیدان بزرگوار محمود شیراوند، محمدحسین خزایی و آزاده سرفراز اسداله شهبازی که با توجه به مباحث آن دوران روی ما تاثیرات زیادی گذاشته بودند.
از طرف دیگر ما به اتفاق سایر دوستان انجمن اسلامی را در مدرسه راه‌اندازی کرده بودیم، بعد از آن هم یک کتابخانه از ایجاد کردیم و توانستیم افراد زیادی را با این دو کار جذب کنیم، شهید حسنمراد ابروزن هم در گیان انجمن اسلامی تشکیل داده بود و توانسته بود افراد زیادی را جذب کند؛ من هم به عنوان مسئول انجمن اسلامی آموزشگاه به عضویت انجمن گیان درآمدم و با آنها ارتباط داشتم، آن زمان کلاس هفتم بودم با راهنمایی شهید ابروزن با مسائل مختلف اعتقادی و مذهبی بیشتر آشنا شدم، ایشان یک دوره کامل کتاب‌های شهید مطهری و هشت جلد کتاب‌های شهید آیت‌الله دستغیب را به عنوان هدیه برایم گرفت و گفت «باید بروی و اینها را بخوانی» من هم همه آنها را طی مدت زمانی که تحصیل می‌کردم خواندم، به کلاس هشتم که رفتم درس را نیمه‌تمام رها کردم و رفتم جبهه آن هم با دستکاری شناسنامه‌ام.
فارس: داستان دستکاری شناسنامه‌تان چه بود؟
راستش چون تاریخ تولد شناسنامه‌ام بهمن ۴۷ است و من آن زمان هنوز به سن قانونی و تکلیف نرسیده بودم برای اعزام مشکل داشتم بنابراین تصمیم گرفتم تاریخ شناسنامه را دستکاری کنم، از روی شناسنامه‌ام فتوکپی گرفت و تاریخ آن را به سال ۱۳۴۵ یعنی دو سال بزرگتر تغییر دادم و از روی آن فتوکپی دیگری گرفتم و تحویل اعزام نیرو دادم، خیلی استرس داشتم نکند کسی متوجه شود، اما لطف خدا شامل حالم شد و کسی متوجه نشد، همان روزها هم به منطقه حاج عمران اعزام شدم.
فارس: دقیقا در چه تاریخی به جبهه اعزام شدید؟
این نکته را هم بگویم که قبل از این چندین بار به صورت غیر رسمی و کوتاه مدت یعنی ۱۴ روزه برای سر زدن به دوستان به سرپل ذهاب رفته بودم ولی اولین مرحله رسمی سال ۶۲ در منطقه حاج عمران و عملیات والفجر ۲ بود که به جبهه اعزام شدم و این توفیق بزرگی برایم بود.

فارس: عکس‌العمل خانواده‌تان چه بود؟ مخالفتی نداشتند؟
روز اولی که می‌خواستم اعزام شوم باید صبح زود به محل می‌رفتم، پدر و مادرم خواب بودند داشتم آماده می‌شدم که مادرم متوجه شد، پرسید کجا می‌روی؟ گفتم شهید ابروزن با من کار دارد، بنابراین به نهاوند آمدم به سپاه رفتم و از آنجا ما را به همدان اعزام کردند ساعت ۱۰ به آنجا رسیدیم، ساعت هشت غروب پادگان ابوذر سرپل ذهاب بودیم، سه روز هم آموزش نظامی را گذراندم و از آنجا هم عازم منطقه پیرانشهر و حاج عمران برای شرکت در عملیات والفجر ۲ شدم. در مراحل بعدی هم که می‌خواستم به جبهه بروم بستگی به خود افراد داشت که آنها چطور پای هدفشان و راهی که انتخاب کرده‌اند باشند، در چنین شرایطی مشخص است حتی اگر مادر مخالفت می‌کرد چون هدف مقدس بود باز هم به جبهه می‌رفتیم.
فارس: از دوستان شهیدتان برایمان بگوئید.
در عملیات والفجر ۲ برای عملیات رفته بودیم شهید شاه‌محمدی که اهل نهاوند بود تنها پسر خانواده‌‌ای بود که هفت دختر داشت و قطعا کمتر مادری حاضر است در چنین شرایطی فرزندش را به جبهه بفرستد اما او به جبهه آمد و شهید شد یا خیلی از دوستانمان که اهل تویسرکان بودند در این عملیات به شهادت رسیدند.
ما از گیان حدود ۱۰ نفر برای شرکت در عملیات کربلای ۵ به جبهه اعزام شده بودیم که دو نفر آنها قبل از اینکه ما به گیان برگردیم دفن شده بودند.

فارس: قبل از اعزام به جبهه آیا آموزش نظامی خاصی هم طی کردید؟
حقیقت مطلب این بود که ما اصلا آموزش نظامی خاصی ندیده بودیم، فقط آموزش ما آن سه روزی بود که وارد پادگان ابوذر شهر سرپل ذهاب شده بودیم، در این سه روز نیز با باز و بسته کردن اسلحه و طریقه پرتاب نارنجک و یک سری اطلاعات اولیه آشنا شدیم، بعد از آن از پادگان نظامی ما را با ستون نظامی در قالب تیپ انصارالحسین(ع) گردان ۱۵۳ تویسرکان به فرماندهی شهید محسن حیدری به سمت کرمانشاه حرکت دادند و از آنجا به سردشت و پیرانشهر و در نهایت در منطقه عملیاتی والفجر ۲ یعنی «حاج عمران» مستقر شدیم.
وضعیت حضور نیروها در منطقه به گونه‌ای بود که نیروهایی که در عملیات شرکت می‌کردند پس از پایان کار به آنها تسویه می‌دادند تا به عقب برگردند. وضعیت ما هم این طور بود که برای عملیات به منطقه‌ای به نام «دربند» رفتیم، بعدها کتابی در این زمینه نوشته شد به نام «تپه برهانی» که در این کتاب تمام وقایعی که در این عملیات به فرماندهی شهید برهانی اتفاق افتاده بود از جمله محاصره نیروها توسط دشمن که ۱۴ روز به طول انجامید مطرح شده است.
بعدا نیروهایی که برگشته بودند و در مصاحبه‌هایی که در همین کتاب هم به آن اشاره شده عنوان کردند در این مدت آذوقه‌هایمان تمام شده بود و با گیاهان و ریشه درخت مو خود را زنده نگه داشتند، با وجودی که به لحاظ جسمی توانی نداشتیم و حتی در حال از بین رفتن بودیم اما با مقاومت شدید توانستیم محاصره را شکسته و خود را به عقب برسانیم.
فارس: از خاطرات اولین حضور خود چیزی به یاد دارید؟
ما تازه از عملیات برگشته بودیم، داخل منطقه بودیم که شهید صیاد شیرازی آمد و ما را جمع کرد و با اشاره دستش به تپه‌ای که سمت راست ما بود گفت «در آن دو ارتفاع کله اسبی حدود ۱۰۰ سنگر پر از اسلحه و مهمات از عراقی‌ها غنیمت گرفته‌ایم و طبق اطلاعات به دست آمده قرار است عراقی‌ها این تپه را دور بزنند و روی آن هلی‌برد کنند که اگر این اتفاق بیفتد کل منطقه عملیاتی والفجر۲ سقوط می‌کند بنابراین از شما می‌خواهم با وجود خستگی و بی‌خوابی این چند شب به ما کمک کنید و روی تپه که در آنجا کمینی وجود دارد مستقر شوید و آنجا را اداره کنید تا دشمن هلی برد نزند».
ارتفاعات کله اسبی ادامه ارتفاعات "کدو" بود که گردان ۱۵۲ روی آن مستقر شده بود و در عمق ۳۵ کیلومتری خاک عراق قرار داشت که توسط رزمندگان در عملیات اخیر یعنی والفجر ۲ سقوط کرده بود. ما روی تپه مستقر شدیم و حدود ۱۷ روز آنجا بودیم در این منطقه اتفاق جالبی رخ داد، قبل از رفتن بالای تپه آذوقه گروهان شامل نان خشک، کمپوت، خرما و آب را بار چند قاطر زده و به راه افتادیم که حدودا هشت ساعتی طول کشید تا به بالای تپه رسیدیم ، حدود ۶ روزی بود آنجا مستقر شده بودیم و از آذوقه استفاده می‌کردیم، آذوقه در حال اتمام بود و ما در شرایطی قرار داشتیم که انگار فراموش شده‌ باشیم، ارتباط بی‌سیمی با گردان کاملا قطع شده بود، آذوقه هم تمام شده بود.
اوایل خرداد سال ۶۲ بود یک روز در حال بازگشت از کمین بودیم که به جایی مانند چمنزار رسیدیم، رفتم نگاه کردم، دیدم یک گیاهی شبیه کنگر روییده که شیره خوردنی داشت، به ناچار تا چند روز از آن برای بچه‌های گروهان می‌کندیم و می‌بردیم تا به جای غذا از آن استفاده کنند، بچه‌هایی که از کمین می‌آمدند چفیه‌های خود را از این گیاه پر می‌کردند و برای همسنگران خود می‌آوردند.

خیلی تلاش کردیم تا ارتباط بی سیمی برقرار کنیم اما این تلاش ثمربخش نبود، وضعیت ما طوری شده بود که بچه‌ها می‌رفتند از داخل باقیمانده نان خشک عراقی‌ها که جلوی قاطرها ریخته بودند ذره ذره نان خشک‌های ریزی که با پهن قاطی شده بود جمع می‌کردند و آن را کف دستشان می‌ریختند و می‌خوردند.
حتی یادم می آید برای اینکه روده‌هایشان خشک نشود و عفونت نکند می‌رفتند انگشت خود را با آب دهان خیس می‌کردند و داخل پهن‌ها می‌زدند تا نان خشک‌های ریز به آن بچسبد و حدودا ۲۰ دقیقه‌ای طول می‌کشید که به اندازه یک ۲ ریالی نان خرده جمع کنند، بعد آن را کف دستشان می‌ریختند و می‌خوردند و این کار دو بار در روز اتفاق می‌افتاد چون هیچ چیزی برای خوردن نبود، تا چهار روز با این وضعیت سپری کردیم.
این وضعیت حدود چهار روز ادامه داشت تا اینکه بچه‌ها رفتند داخل سنگر عراقیها در پائین دست ارتفاعات یک نصفه گونی برنج پیدا کردند و آن را آوردند بالای تپه حالا تصور کنید ما ۸۰ نفر بودیم با این نصفه کیسه برنج برای استفاده از آن برنج‌ها را داخل قوطی کنسرو می‌گذاشتیم تا خیس بخورد تا از آن استفاده کنیم، این نصفه گونی برنج تا چند روز دیگر ما را نجات داد تا اینکه فرمانده گروهانمان که آقای عبدالملکی بود آمد و گفت چند تا از نیروهایتان را آزاد کنید بروند به عقب و به فرمانده گردان یا تیپ اطلاع دهند که «آقا! بچه‌های گروهان ما دارند می‌میرند»؛ البته همین جوری هم شد و چهار نفر از گروهان رفتند و با سختی زیاد زیر آتش دشمن که وجب به وجب منطقه را با خمپاره می‌زد خود را به مقر گردان رساندند و وضعیت ما را خبر دادند.
تهیه آب مورد نیاز بچه‌های گروهان در بالای تپه طی مدت یاد شده هم جالب بود، به این صورت که ۱۰ نفر از بچه‌های ما هر روز صبح با ۱۰ دبه ۲۰ لیتری راه می‌افتادند ساعت ۱۱ می‌رسیدند داخل شیاری که آب روانی در آنجا وجود داشت و پس از اقامه نماز، ظهر دبه را پر کرده و به سمت مقر می‌آمدند، غروب به ارتفاع می رسیدند که با این وضعیت آب تامین شده تا روز بعد کفاف ما را می داد و مجددا همان روال باید طی می شد تا اینکه چند روز بعد هلیکوپتری به بالای تپه آمد مقداری نان خشک برای ما ریخت و رفت؛ چند روز دیگر در آنجا ماندیم، جمعا ماموریت آفندی و پدافندی ما در والفجر ۲، ۲۸ روز به طول انجامید و کار ما به پایان رسید.
فارس: شما در عرصه دفاع از کشور مجروح شدید، داستان آن را هم برایمان بگویید
در عملیات والفجر۵ پشت دشمن قرار گرفته بودیم و قرارگاه تاکتیکی آن را فتح کردیم، با توجه به اینکه آنها موقعیت منطقه را می‌دانستند آتش سنگینی روی ما می‌ریختند تا منطقه را پس بگیرند، در آن منطقه ترکش ریزی به من اصابت کرد که الان هم داخل سرم است و به عنوان یک یادگاری همیشه همراهم هست.
در این عملیات امدادگری بود به نام آقای نصرتی که بعدا به رحمت خدا رفت ایشان آمد و یک پارچه سفید بزرگی که مانند عمامه‌ای بود به سرم بست و خونریزی را تا حدودی بند آورد با توجه به اینکه غروب شده بود و آفتاب به صورت افقی به آن می‌تابید از فاصله دور قابل تشخیص بود، به همین خاطر بچه‌ها به من می‌گفتند «یا برگرد عقب یا بنشین داخل سنگر و از جایت تکان نخور چون دشمن گرای شما را می‌گیرد و ما را زیر آتش توپ و خمپاره می‌برد» .

فارس: از چگونگی عضویت خود در سپاه بگوئید.
من جمعا ۲۳ ماه سابقه حضور به شکل بسیجی را در جبهه‌ها داشتم، یک روز شهید حاج حسین کیانی به شهید ابروزن که آن زمان مسئول پرسنلی سپاه نهاوند و همزمان مسئول ارزیابی لشکر انصارالحسین(ع) همدان بود گفت که «فلانی را نمی‌خواهی در سپاه استخدام کنی؟» ایشان هم زمینه استخدام مرا ایجاد کرد و این طور شد که رسما از خرداد سال ۶۵ پاسدار شده و به عضویت سپاه پاسداران در آمدم.
فارس: به نظر شما چه ویژگی‌هایی رزمندگان دوران دفاع مقدس را شاخص کرده است؟
در کاروان‌های راهیان نور که به عنوان راوی دفاع مقدس به مناطق جنگی اعزام می‌شوم همیشه به بیان ویژگی‌های رزمندگان می‌پردازم، اما چند نکته را به عنوان مهمترین ویژگی آنها مد نظر دارم، اولین خصوصیت بارز آنها ولایت‌پذیری و عشق به امام و اعتقاد و باور به همان عشق بود و باورشان به اینکه راهی که انتخاب کرده‌اند راه درستی است، آنها می‌دانستند این راه امتداد راه سیدالشهداست.
از دیگر ویژگی‌های رزمندگان ما در دوران دفاع مقدس، توکل بر خدا بود، آنها با این خصلت بدون هیچ هراسی به عمق خط دشمن می‌زدند، برای مثال ما در عملیات والفجر ۵ که در بهمن سال ۶۲ انجام شد نمونه توکل بر خدا را مشاهده کردیم به طوری که با شروع عملیات رزمندگان گردان ما به فرماندهی شهید حاج میرزا سلگی به خط زدند، خط اول را شکستند و از خط دوم و سوم هم عبور کردند و به توپخانه دشمن رسیدند، آن را هم پشت سر گذاشتند و به عقبه دشمن رسیدند، قرارگاه تاکتیکی آن را که حدودا هشت کیلومتر عقب‌تر از خط اول دشمن و در عمق خاک عراق بود فتح کردیم، این کار آیا غیر از با توکل بر خدا، عشق، ایثار و اخلاص بچه‌ها امکان دارد؟
حاج میرزا سلگی قبل از حرکت گردان ما را جمع کرد و گفت «ببینید بچه‌ها! اگر از خط عبور کنیم وارد یک توبره می‌شویم که کاملا درب آن بسته شده، با این کار به پشت دشمن می‌رسیم پس باید آنقدر بجنگیم تا منطقه را بگیریم و زنده بمانیم». با این وجود جوانان رفتند که بجنگند و برنگردند، آیا شهامت و شجاعتی بالاتر از این وجود دارد.
در نمونه‌ای دیگر برخی از خوف خدا قبر برای خودشان می‌کندند و می رفتند داخل آن می‌خوابیدند که ببینند آیا جرات دارند داخل قبر بروند؟ پس از بیرون آمدن از داخل آن می‌نشستند و شروع می‌کردند به زار زار گریه کردن و نماز شب خواندن، این خوف از خدا از کجا آمده بود؟
شهید علی چیت‌سازیان جمله‌ای دارد که می‌گوید «کسی می‌تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که پشت سیم‌خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد» اگر نفس کسی دنبال دنیاطلبی باشد و به خانواده و زن و فرزند و زندگی‌های آنچنانی دلبستگی زیادی پیدا کرده باشد قطعا نمی‌تواند کاری که رزمندگان انجام می‌دادند را انجام دهد؟
من خودم خیلی از این تجربه‌ها را در جبهه دیده‌ام کسانی می‌توانستند در عملیات‌ها پیروز باشند که اهل توسل و تعبد و اهل تقید و نماز شب بودند. اینها ویژگی‌های رزمندگان آن زمان است.

فارس: با ویژگی‌هایی که از آن دوران گفتید، فکر می‌کنید امروز در چه وضعیتی قرار داریم؟
واقعیت این است که این ویژگی‌ها در شرایط کنونی کمرنگ شده و فاصله ایجاد شده است، من اگر الان بخواهم برای شما از رشادت‌های رزمندگان در دوران دفاع مقدس بگویم که بر اساس امداد غیبی اتفاق افتاده است شاید خیلی با عقل حسا‌ب‌گر جور درنیاید، در حالی که خود من ده‌ها مورد آن را در جبهه‌ها دیده‌ام اما چون پذیرش آن برای خیلی‌ها سخت است مجبورم سکوت کنم و چیزی نگویم.
در عین حال نمونه‌هایی وجود داشته که واقعا به جز امداد غیبی عنوان دیگری نمی‌توان به آن نسبت داد، برای مثال در عملیات والفجر ۵ از مواضع دشمن در داخل شیار که رودخانه فصلی در آن وجود داشت عبور کردیم، یک طرفمان به فاصله ۲۵ متر یک کمین دشمن بود و در طرف دیگرمان هم به فاصله ۲۵ متر یک کمین دیگر؛ یک نگهبان با تیربار روی آن مسلط بود اما ما توانستیم سه گردان را از داخل این شیار عبور دهیم، فکر می‌کنید عبور دادن این تعداد نیرو کار ساده‌ای بود، به جز امداد غیبی علت دیگری می‌توانسته داشته باشد؟
البته باور این مسائل امروز برای کسانی که اعتقادشان کمرنگ شده و معیارها و ارزش‌ها برایشان عوض گردیده سخت است و این چیزی است که ما را آزار می‌دهد. امروز فضای مجازی به گونه‌ای شده که همه را تحت تاثیر قرار داده و ارزش‌های اسلامی را مورد هجمه قرار داده است.
متاسفانه حیا در جامعه کم شده و دشمن با انحراف و انشقاق به دنبال آن است جوان‌های ما را از دین دور کند که اگر موفق شود کارمان تمام است، جوانی که دستش از اهل بیت(ع) کوتاه شود کارش تمام است و قطعا عاقبت به شر می‌شود.
رزمندگان ما کسانی بودند که بیشترین تمسک به اهل بیت(ع) را داشتند و عاقبت بخیر هم شدند، امروز هم راه نجات راه ائمه است و هیچ تعارفی هم ندارد، حرف آخر هم همین است که اگر از ائمه دور شویم اهل نجات نخواهیم بود.
فارس: به نظر شما آیا جوانان امروز ما مانند جوانان دیروز مقابل دشمن ایستادگی می‌کنند؟
حاج قاسم سلیمانی جمله خیلی قشنگی در سوریه خطاب به امثال شهید صدرزاده و شهید حججی گفته بود که اینها ابراهیم همت‌های این زمان هستند؛ ما جوان‌های خوبی داریم، جوان‌هایی که به ائمه(ع) توسل می‌کنند؛ اینها خیلی خوب می توانند پا به رکاب باشند، الان هم محور که مقام معظم رهبری هستند مشخص است که همه‌جانبه در هر شرایطی راه را برای ما مشخص می‌کند و هم الگو که شهدا هستند مشخص‌اند، اگر ما نتوانیم راه را پیدا کنیم خودمان مقصریم.
فارس: فکر می‌کنید در هشت سال دفاع مقدس توانستیم به اهدافمان دست یابیم؟
ما تکلیف داشتیم و باید عمل می‌کردیم حتی اگر قرار بود به نتیجه نرسیم، که البته رسیدیم، حضرت امام(ره) تکلیف را برای ما مشخص کرده بود و واقعا هدف این بود که مملکت را از لوث وجود دشمن و جنگی که بر ما تحمیل کرده بود پاک کنیم، ما در این زمینه موفق بودیم و به هدف خود رسیدیم، به لطف خدا یک وجب از خاک وطن را به دشمن ندادیم.
دشمن آغازگر جنگ بود و می‌خواست نظام ما را از بین ببرد اما با همت فرزندان این سرزمین با وجود حمایت تمام دنیا نتوانست کاری از پیش ببرد.
حضرت امام(ره) در روزهای آخر که در عملیات مرصاد صورت گرفت سخن تاریخی داشتند و فرمودند «حسینیان به پا خیزید امروز ایران کربلاست درنگ امروز فردای اسارت‌بار و ننگینی را به بار خواهد داشت» و بر اساس همین سخن امام آنقدر نیرو به منطقه آمد که اگر ایشان اجازه می‌داد تا عمق خاک عراق رفته بودیم.
فارس: از هم‌صحبتی با شما لذت بردم اگر صحبت پایانی دارید بفرمایید.
من هم از شما سپاسگزارم، دوران دفاع مقدس بهترین دانشگاه برای خودسازی نسل دیروز بود و فرهنگ آن برای نسل امروز هم همان کارکرد را دارد.
دفاع مقدس دانشگاهی شده بود که هر کس آنجا می‌آمد شیفته‌اش می‌شد. آن دوران دانشگاه جذبه و عشق بازی بود که همه‌جوره فرد را می‌ساخت، از هر جهت به ویژه روحی وروانی و معنوی فرد را تمکین می‌کرد تا هیچ جایی از جبهه بهتر نباشد، مسوولان و مردم باید با رویکرد انقلابی فرهنگ دفاع مقدس را برای همیشه در کشور جاری کنند چراکه تنها راه نجات کشور و بشریت در این گفتمان است.
------------------------
وحید سیفی





بلاغ: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

قرآن، برای تنها تلاوت یا عمل؟
پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
فقـر و غنــا در اسلام
چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴