مهمترین نمایشنامه های اسماعیل خلج، پیشکسوت عرصه تئاتر و نمایشنامه نویسی می توان به «گلدونه خانم»، «جمعه کشی»، «حالت چطوره مش رحیم» اشاره کرد که ساخته و پرداخته دنیای واقعی و مشکلات طبقه محروم جامعه هستند.
۰
به گزارش بلاغ نظر تحلیلی درباره هنرمندان برجسته هر دوره، مستلزم گذشت زمان دست کم به طول یک سده است با این وجود جهش استعددهای ایرانی پس از رفع دشواری های دولتی، در زمینه هنرهای نمایشی به حدی بارز و همه جانبه است که می بایست درباره خیلی از آنان کتاب هایی جداگانه به وسیله پژوهشگران متخصص تحریر شود.
عبودیت هنر و هنرمند در دوره 15 ساله هنر دولتی، تنها میتوانست برای رژیم، جنبه عینی داشته باشد و به محض واژگون شدن رژیم پهلوی و رسیدن هوای تازه، شاهد بودیم که چگونه شکوفا جلوه گر شد. ایجاد سد و مانع ممکن است به ظاهر، برقرار کننده نظمی زیبا و خودگول زن در زمینه هنر هم باشد اما واقعیت در هر حال رشد جبری خود را پی می گیرد و در زمان فرارس اثراتش را هویدا می سازد.
علم موجب تسریع شکوفایی استعددها در هر اقلیمی است. نمونه بارز چنین واقعیتی را عالم تئاتر ایران یکساله به چشم دید و با تمام وجود احساس کرد. سد کردن راه آناهیتا ـ به منزله اخذ وسیله سریع پیشرفت، از استعدادهای این ملک است. سیستم به مثابه با ارزش ترین تجربیات بشری، در زمینه هنر، وسیله ای سریع در کار پیشرفت و شکوفایی هنرمند است.
افراد با استعداد و کار درست، با زحمات مستمر و تباهی عمر، بالاخره کم و بیش، راه کار را پیدا خواهند کرد. همانطور که استعدادهای پرتلاش ایرانی پیدا کردند و شاهد مقصود را در آغوش کشیدند و ما در این جا با ارائه نمونه چند نسل از چند مبدأ ، مرکز، راه و یا مکتب متفاوت که به نقطه واحد خلاقیت رسیده اند در گزارش های متفاوتی بدان ها خواهیم پرداخت.
شماره اول این معرفی پیشکسوتان در عرصه تئاتر را با زنده یاد عزت الله انتظامی آغاز کردیم ، شماره دوم به جمشید مشایخی، شماره سوم به جمشید جهان زاده ، شماره چهارم مهدی فتحی، پنجم داریوش اسدزاده و حال به اسماعیل خلج نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، کارگردان و بازیگر به رسیدیم:
اسماعیل خلج بازیگر سینما و تلویزیون و نمایشنامه نویس ایرانی است که سال 1315 در شهر آستارا چشم به جهان گشود، نخستین تجربه بازیگری او به سال 1328 بود. وی از جمله نمایشنامه نویسانی است که کارش را از کارگاه نمایش آغاز کرد و از بازماندگان همان دوره است ، از خلج نمایشنامه های زیادی منتشر شده که شامل نمایشنامه های پس از انقلاب او می شود اما آثاری چون پاتوق و جمعه کشی هنوز هم شناخته شده است و به یادها مانده است.
خلج از کودکی و در میانه ده سالگی مادرش را از دست داده و همراه خواهرانش و پدرش زندگی می کرده است. به گفته خودش پدرش سفال فروش بوده است و از چیزهایی که از پدرش به یاد دارد قصه گویی او بوده است. وی از کودکی نقاشی می کشیده و بعد هم نمایشنامه می نوشته است. البته از دوران مدرسه انشاهای خوبی می نوشته و کم کم در دبیرستان نمایشنامه هایی نوشته که دوستانش اجرا می کردند.
از همان دوران با کسانی چون رضا بابک ، صادق هاتفی و متقالچی هم بازی و دوست بودند . او کتاب های ژول ورن و تن تن را می خوانده و روایت می کرده است و از ده سالگی هم فیلم می دیده و به سینما میرفته و از خاطراتی که خودش روایت می کند، خاطره رفتنش به سینما برای دیدن فیلم مادر با مادر خودش بوده است. خلج علاقه به کتاب های بینوایان، مجموعه آثار موریس مترلینگ، نمایشنامه های پرنده آبی، کوران و ... داشته است.
خلج در گفت وگویی مطرح می کند که اکثر آدم هایی که در نمایشنامه هایش هستند، در اطرافش حضور دارند و آنها را برای شخصیت نمایش هایش در نظر می گیرد البته با تغییراتی که لازم بود این اتفاق می افتاد.به هرحال این شخصیت ها با داستان ترکیب می شدند اما بهرحال به دنیای واقعی نزدیک بودند و اینطور نبود که عین همان شخصیت را در دنیای واقعی ببینیم.
وی در تعریف یکی از خاطرات دوران دبیرستانش اینگونه می گوید: «ما در دبیرستان، معلم نقاشی داشتیم که نمایش هم اجرا میکرد. یادم میآید که نمایشی به اسم «سه سرباز» بود که به بهانههای مختلف در دبیرستان اجرا می شد. بازیگرهایش هم سه، چهار نفر بیشتر نبودند و مدام عوض می شدند. علاوه بر این از این معلم نقاشی که فکر میکنم نبی پور نام داشت، نقاشی هم یاد گرفتم. او کارگاهی داشت و من مدتی در کارگاهش، رنگ و روغن کار میکردم و موقعی که در تهران، بین شاگردان تمام دبیرستانها در نقاشی اول شدم، او معلم نقاشی ما بودند. بعدها عشق و علاقه به تئاتر، هم از راه خواندن نمایشنامهها و هم از راه دیدن تئاتر در من بیشتر شد.
دورترین نمایشهایی که به یاد می آورم که دیدهام، نمایش «گناهکاران بیگناه» بود که خانم «لرتا» بازی میکرد. همچنین «محاکمه» که محمدعلی جعفری کارگردانش بود و «سیاه و سفید» که انوشیروان در آن بازی می کرد و در لالهزار اجرا میشد. به هر حال کارهای هنری را دوست داشتم. جایی هم در میدان توپخانه قدیم بود که آثار قدیمی و مجسمه را نشان میداد. باید برای بازدید از آن بلیت هم میخریدیم. یادم می آید که من چندین بار به دیدن آن رفتم. اسمش «نمایشگاه آثار صنعتی» بود. یک جایی هم داشت مثل بهشت و جهنم که آدم مییرفت داخل آن را نگاه میکرد.»
خلج هر زمان که در منزل بیکار بود نقاشی می کرد اما نقاشی باعث نشد که از تئاتر هم دور شود این دو را در کنار هم داشت. حتی در اردوی رامسری هم که از طرف خانه جوانان رفته بود، کار تئاتر می کرد. کار داستان نویسی را با عباس نعلبندیان و نشریه فلک الافلاک با عنوان «زاده در تبعید، مانده در تبعید» چاپ کرد. آن زمان ها خیلی با عباس نعلبندیان دوست بود، پدرش در خیابان فردوسی روزنامه فروشی داشت و خودش هم آنجا بود و اینطور شد که با هم دوست شدند حتی یک بار با هم مسابقه تلویزیونی شرکت کردند که نعلبندیان نمایشنامه اش اول شد و نمایشنامه خلج با نام «حالت چطوره مش رحیم» تقدیر شد.
اولین کار تلویزیونی اش «عشق بازار» بود که قبل از ورودش به کارگاه نمایش بازی کرد و سپس هم «حالت چطوره مش رحیم» را با رضا ژیان در زیرزمین خانه رضا کرم رضایی تمرین کردند و قبل تر از آن بود که در کارگاه نمایش آن را اجرا کنند. یادش می آید دیگر دوستان همراهی می کردند و نمایش هایشان را به اجرا در می آوردند.
بعد از اینکه به کارگاه نمایش رفت با نعلبندیان کار کرد او مدیر کارگاه شد و خلج هم می نوشت و بازی می کرد و سپس به گروه ایرج انور پیوست و بعد هم خودش کارگردانی و نویسندگی کرد و گروه تئاتر کوچه را برای فعالیت هایش ایجاد کرد و رضا ژیان از اولین کسانی بود که با او همراهی کرد.
اسماعیل خلج در مصاحبه ای درباره کاراکترهای نمایش هایش می گوید: «دو شخصیت به نامهای حسن قصاب و حسین قصاب که در یکی از نمایشنامههای من هستند، سر کوچه ما قصابی داشتند و با هم برادر بودند. یا مش رحیم یک گاراژدار بود که در خیابان بعدی منزل ما سکونت داشت و اسم او هم مش رحیم بود. حال و هوای حالت چطوره مش رحیم را هم من از او گرفتم. من چیزهایی که نوشتم متعلق به طبقهای از اجتماع است که بیشتر با آنها آشنایی داشتم و در اطراف من بودند. مسائل اجتماعی در کارهای من وجود داشت.»
زمانی که خلج در کارگاه نمایش گروه داشت با گروه هایی چون گروه نمایش آربی آوانسیان نیز همکار بود و گاهی برای هم بازی هم می کردند و البته در آن زمان در کارگاه نمایش با نظارت هم کارهای خوبی روی صحنه می بردند و بیشتر نمایشنامه ها تولیدی خودشان و البته برای تمرین هم از نمایشنامه های خارجی استفاده می کردند. وی در سال های دهه 60 سه نمایش «از نو شکفتن مرگ»، «زیبا» و «7 نمایش کوتاه» را در تئاتر شهر اجرا کرد و بعد هم چند فیلم نامه نوشت و کارمند تلویزیون هم همزمان بود و کارهای تلویزیونی انجام میداد چرا که آن دوره کارگها نمایش وابسته به تلویزیون بود.
نمایشنامههای «حالت چطوره مش رحیم»، «گلدونه خانم»، «جمعه کشی»، «قمر در عقرب» و «شبات» نمایشنامههایی بودند که خلج نوشت. چهار نمایشنامه اول این مجموعه در شهرستانهای شیراز، اهواز، آبادان هم اجرا شد و نمایشهای «حالت چطوره مش رحیم» و «گلدونه خانم» به جشنواره تئاتر نانسی و «شبات» به جشنواره تئاتر بینالمللی ورشو هم رسید.
خلج در جایی می گوید: ساختار «گلدونهخانم»، اصولا ابزورد است. ساختار «مش رحیم» و نمایش «مستانه» هم همینطور. این مقوله چیزی نبوده که یک دورهای به آن نزدیک شوم یا از آن دور شوم و همواره در کارهای من بوده است. من نوآوری را در کارهایم دوست داشتم و میخواستم در هر کار نکته تازهای باشد و تکرار کمتر در آن دیده شود.
من این جمله را دوست ندارم که هیچ آدمی نباید تغییر کند. همان طور که در 30 سالگی فکر کرده، در شصت سالگی هم، به همان نحو باید فکر کند. این عقیده غلطی است. چطور آدم 60 سال زندگی کند و هیچ تغییری در آن ایجاد نشود. آیا جهانبینی، ایدئولوژی و ... . همه متعلق به 15 سالگی است و در همان دوران آدم باید همه چیز را تعریف کند و پس از آن به تثبیت و نگهداری آن بپردازد و هیچ تأثیر دیگری را در زندگی نپذیرد؟ معلوم است که یک کرم اصلا شبیه پروانه نیست. این یک تغییر است و از نظر روانشناسی هم همینطور است. وقتی آدم رشد میکند که تغییر کند و هر روز، ساعت و ثانیهاش متفاوت باشد و عجیب است که عدهای نمی خواهند تغییر کنند.»
اسماعیل خلج در سن چهل سالگی در فیلم «پسر ایران از مادرش بی خبر است» به کارگردانی فریدون رهنما بازی کرد. وی سپس در سریال «یک تکه نان» از کمال تبریزی بازی کرد و در بخش سودای سیمرغ بیست و سومین جشنواره بین المللی فیلم فجر نامزد جایزه سیمرغ بلورین نقش دوم مرد شد . وی در سریال «شهریار» در سن هفتاد سالگی بازی کرد و خیلی خوش درخشید. شاید بتوان گفت مهمترین اثر خلج در حرفه کارگردانی، سریال سایه همسایه است.
یکی از مهمترین نکات برجسته فعالیت هنری استاد خلج می توان به فعالیت همزمان در سینما، تلویزیون و تئاتر اشاره کرد چرا که وی کارمند تلویزیون بود از مجموع سی اثر کارنامه اش، پانزده اثر سینمایی است که در فیلم هایی چون چهره های ایرانی، فیلم امپراطور جهنم، فیلم رسوایی 2، فیلم ایران برگر، فیلم رسوایی، فیلم پذیرایی ساده، فیلم سیب و سلما، فیلم بیداری رویاها، فیلم عروسک، فیلم همیشه پای یک زن در میان است، فیلم پابرهنه در بهشت، فیلم یک تکه نان، فیلم بلندیهای صفر، فیلم جستجوگر و فیلم پسر ایران از مادرش بیخبر است وی در سریال های راه و بیراه، سریال بهترین نقش زندگی، سریال مهر طوبی، سریال جلالالدین، سریال یلدا، سریال از کوچههای باران، سریال پنجمین خورشید، سریال ماهی کوچولوها دعا میخوانند، سریال اغما، سریال شهریار، سریال نسیمشمال، بادجنوب، سریال یک تکه نان، سریال عیاران، سریال آخرین سند و سریال سایه همسایه بازی کرده است.
از دیگر ویژگی های فعالیت هنری خلج می توان به دراماتیزه کردن زبان لایه های فقیر و حاشیه نشین شهری در دهه های چهل و پنجاه پیش از انقلاب اسلامی ایران و نشان دادن زندگی تیره روزی طبقات فرودست اشاره کرد وی این زبان را با مفاهیم و کلام لایه های فقیر جامعه عامیانه نمی کرد. خلج نمایشنامه نویس ناتورالیست است از رئالیسم گورکی تأثیر گرفته است و همچنین روحی شاعرانه بر کارهایش حکم فرما شده است.
اسماعیل خلج این سال ها نیز بیکار ننشسته است سال گذشته نمایش جمعه کشی خود را به صحنه سنگلج آورد.
بلاغ: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.