تاریخ انتشارجمعه ۲۷ دی ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۰
کد مطلب : ۴۱۱۷۲۶
شهید سردارسلیمانی وقتی « کتاب مهتاب گم شد» را می‌خواند برای شهیدعلی خوش‌لفظ متنی را می‌نویسد که در این متن سردار در آرزوی وصل صدها شیر دیروز له‌له می‌زند و از خدا می‌خواهد که هر چه زودتر او را ا ز این دنیا برهاند.
۰
plusresetminus
به گزارش بلاغ به نقل ازدر این روزهایی که سردار نیست هر کس برای فرار از غم نشسته بر دلش و بغض گیر کرده در گلویش خاطره‌ای، عکسی،‌ نوشته‌ای و فیلمی که از سردار دارد به نمایش می‌گذارد، من و تو هم لابلای این خاطرات و عکس‌ها و نوشته‌ها بیش از پیش سردار را می‌شناسیم و چقدر غبطه می‌خوریم که چرا اینقدر دیر او و مرامش را شناختیم.
سردار ما متعلق به تمام این کشور بود از شمال گرفته تا جنوب از شرق تا غرب، همه فرزندان این سرزمین هم دختران و پسرانش بودند خصوصا فرزندان شهدا، او گویا وظیفه خود می‌دانست هر وقت به هر شهر و دیاری برای انجام کاری می‌رفت حتما سری هم به خانواده شهدا بزند و از حال و روزگار آنها را جویا شود، هرگز هم دوست نداشت این دیدارها رسانه‌ای شود.
سردار ما مخلص بود و خدا بر همین اساس اخلاصش، او را آنقدر بزرگ و عزیز کرد که در شهادتش نه تمام مردم ایران بلکه تمام  مردم آزاده دنیا گریستند.
سردار وقتی مرداد سال گذشته برای سخنرانی یادواره شهدای عملیات رمضان به همدان آمد به دیدار خانواده شهید علی خوش‌لفظ رفت و از آنها دلجویی کرد. برای ثبت خاطرات آن روز تماسی با خانم ایمانی همسر شهید خوش‌لفظ گرفتیم و خواستیم در خصوص آن دیدار با ما صحبت کنند اما چه غم سنگینی بر دل این بانو و فرزندانش بود، گویا غم رفتن پدر دوباره برای فرزندان شهید خوش‌لفظ تازه شده باشد.
فارس: خانم ایمانی شهید خوش‌لفظ چه ویژگی بارزی داشتند که شما در طول زندگی مشترک آن را لمس کردید؟
 بنده ۳۰ سال افتخار خدمت به مردی را داشتم که در تمام زندگی‌اش باصداقت بود و مهربان. من و همسرم روزهای خوش و ناخوش بسیار داشتیم و مهم‌ترین خاطره شیرین هر دو ما دیدار با رهبر انقلاب بود و بعد هم دیدار «علی‌آقا» با سردار سلیمانی که تأثیر این دیدار به تک تک اعضای خانواده ما سرایت کرده بود.
شهید خوش‌لفظ بزرگ‌شده مکتب امام حسین(ع) بود و مهم‌ترین ویژگی‌اش ولایت‌مداری او بود و همیشه به خاطر کسانی که در خط رهبری نبودند غصه می‌خورد و توصیه ایشان به همه هم حمایت و همراهی با ولایت بود.
یکی از ویژگی‌های شهید خوش‌لفظ مقید بودن ایشان به نماز اول وقت آن هم به جماعت و خواندن نماز شب بود؛ خواندن زیارت عاشورا را ترک نمی‌کرد حتی در حالتی که بر اثر جراحات بسیار درد داشت، گاهی از من می‌خواست به نیابت از ایشان بخوانم.
فارس: در مورد نحوه آشنایی و دیدار شهید خوش‌لفظ و دل‌نوشته‌ای که سردار سلیمانی برای ایشان نوشته بودند بفرمایید.
دیدار شهید خوش‌لفظ برمی‌گردد به بعد از چاپ کتاب «وقتی مهتاب گم شد» (کتابی به قلم حمید حسام با روایتگری شهید خوش‌لفظ در خصوص روزهای حماسه) که این کتاب در بهمن سال 95 رونمایی شد و رهبر معظم انقلاب تقریظی بر آن نوشته بودند و همین نوشته حضرت آقا به علی‌آقا بسیار روحیه داد و او را دلگرم کرد که در این تقریظ ایشان را «شهید زنده» خطاب کرده بودند.
 در تقریظ رهبر معظم انقلاب آمده است:
                                                                             بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
بچّه‌های همدان؛ بچّه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادّعا؛ یاران حسین (علیه‌السّلام)؛ یاوران دین خدا ... و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور... و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّت‌ها و عزم‌های راسخ؛ بصیرت‌ها و دیدهای ماورائی ... اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه‌ این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت می‌کند و آتش شوق را در آن سرکش‌تر می‌سازد.
راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزرده‌ او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه‌دیدگان است. بر او و بر همه‌ آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ ان‌شاء‌الله.
درباره‌ نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمه‌ کتاب یک غزل به تمام معنی است.
۱۸ /۱۰/ ۹۵
سردار سلیمانی هم کتاب را خوانده بود و برای شهید خوش‌لفظ دل‌نوشته‌ای را نوشتند و به درخواست همسرم دیداری با سردار حاصل شد، ‌دیداری خصوصی و صمیمانه که تقریبا هشت ماه قبل از شهادت علی‌آقا بود. بعد از این دیدار علی‌آقا از قبل هم آرام‌تر شده بود و همه ما این را خوب فهمیده بودیم. شهدا هم جنس خود را خوب می‌شناسند و درک می‌کنند. در این دیدار شهید خوش‌لفظ از سردار خواسته بود ایشان را به سوریه اعزام کند تا بجنگد و در راه دفاع از حرم شهید شود؛ البته این درخواست را بارها به سردار همدانی هم گفته بودند با وجودی که بدنشان پر از درد و جراحت بود و توانی نداشتند.

فارس: متن دل‌نوشته را لطفا بخوانید:
                                                                 بسمه‌تعالی
عزیزبرادرم علی عزیز
همه شهدا و حقایق آن دوران را در چهره‌ی تو دیدم.
یک بار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زده‌ای که صدها نفر از آن‌ها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آن‌ها را تشییع می‌کنم و رویم نمی‌شود در تشییع آن‌ها شرکت کنم. ده روز قبل بهترین آنها را -مراد و حیدر را- از دست دادم، اما خودم نمی‌روم و نمی‌میرم، در حالی که در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز له‌له می‌زنم و به درد «چه کنم» دچار شده‌ام.
خدا رحمت کند مادرم را همیشه می‌گفت: «ننه خدا کند به درد چه کنم دچار نشوی»، اما دچار شده‌ام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخم‌هایم پاشاندی. تنهای تنهایم. خسته شده‌ام.
در مرغزار دنیا، در محاصره گرگانم کمکم کنید کمک
غریبم با روح و جان خسته
غروبه وقت پرواز با بال شکسته
کبوترها رفته‌اند من در دام صیاد
خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد
عکست را بر روی جلد بوسیدم ای شهید آماده رفتن و دوست ندیده‌ام که بهترین دوستت را در کنارم از دست دادی. امیدوارم سربلند و زنده باشی تا مردم ایران در زمین همانند دب اکبر در آسمان نشانی خدا را از تو بگیرند و به تماشایت بنشینند».
                                                                                                                برادر جامانده‌ات
                                                                                                                    قاسم سلیمانی
 
و چند روز بعد، پس از نگارش این متن نوشته بودند «این نوشته در مقابل آن دستخط مخلص عارف حکیم، ولی و رهبرم و عشقم ارزشی ندارد.»                     قاسم سلیمانی
بعد از شهادت همسرم، در مرداد سال گذشته بود که سردار برای سخنرانی یادواره شهدای عملیات رمضان به همدان آمد و من دلم گواه می‌داد که ایشان سری هم به خانه ما خواهند زد و شروع کردم به تمیز کردن منزل و حتی یک کلمه به فرزندانم چیزی نگفتم. پسر کوچکم بسیار مشتاق بود که سردار را از نزدیک ببیند و حتی پیشنهاد داد شبانه سر مزار پدرش برویم؛ می‌گفت من مطمئنم سردار سر مزار بابا می‌رود پس ما برویم آنجا بنشینیم تا او بیاید.
صبح روزی که سخنرانی داشتند با پسر بزرگم تماس گرفتند که سردار سلیمانی به منزل شما می‌آیند و ما سر از پا نمی‌شناختیم زیرا خدا برای چند لحظه افتخار پذیرایی از چنین مردی را به ما داده بود.

 حدود ساعت یک بعدازظهر بعد از سخنرانی در حسینیه امام(ره)، سردار به منزل ما آمدند. از بزرگان افراد بسیاری به منزل ما آمده‌اند ولی آمدن ایشان با همه فرق داشت، سردار بوی بهشت و شهادت می‌داد و این رایحه تمام فضای خانه ما را عطرآگین کرده بود،‌ همه ما اشک می‌ریختیم. ایشان بسیار خیلی صمیمی و دوستانه پسران من را بغل کردند و پسرانم هم همین‌طور، انگار سال‌هاست همدیگر را می‌شناسند. با بچه‌ها گفت‌وگو کرد و از دیدارشان با شهید خوش‌لفظ برایشان گفت. فرزندان من با شهادت سردار دوباره داغدار پدر شدند. باور کنید اخلاص و ایمان و تدین و ولایتمداری از وجود این مرد بزرگ و آسمانی تلألو می‌کرد و ما با تمام وجود نور معنویت را در وجود ایشان احساس کردیم.
وقتی خواستند از منزل ما بروند از من برای تبرک مهر نماز شهید خوش‌لفظ را خواستند و من هم سجاده شهید را که با آن نماز شب می‌خواند به همراه یک تسبیح به ایشان دادم، وقتی تسبیح را گرفتند بر آن بوسه زدند.
ایشان با وجود خستگی راه و سخنرانی حتی وقتی باخبر شدند در همسایگی ما خانواده شهیدان خدری هست، خواستند دیداری هم با این خانواده داشته باشند که بعد از خداحافظی از منزل ما کاملا سرزده به منزل آنها رفتند و برای دقایقی دیداری با آنها داشتند و جویای احوال آنها شدند.
روبروی منزل ما یک پارک است، وقتی افراد داخل پارک دیدند سردار از منزل ما خارج شد خودشان را به او رساندند و وقتی محافظان مانع شدند سردار اجازه داد که این نوجوانان و جوانان نزدیک بیایند و حتی به درخواست آنها با آن افراد عکس سلفی گرفتند بسیار گرم و صمیمی، خدا می‌داند ذره‌ای در این مرد منیت وجود نداشت. در کجای دنیا سراغ دارید که یک ژنرال جنگی با آن هم درجه و امتیاز بیاید با مردم عکس بگیرد آن هم بدون تشریفات و آن قدر صمیمی!؟

بعد از شهادت ایشان بچه‌های من خیلی بی‌تابی می‌کردند و ما برای تشییع به تهران رفتیم و الله اکبر از جمعیتی که برای تشییع آمده بودند که هیچ قلم و دوربین عکسی نمی‌تواند این شور و جمعیت را به تصویر بکشد. آنچه که برای من جالب بود این بود که مردم همه یکصدا شده بودند و در داخل مترو زمانی که می‌خواستیم برای تشییع برویم موج موج جمعیت وارد مترو می‌شد و همه یکصدا شعار می‌دادند و این نشان از برکت خون سردار بود که در همه مردم کوچک و بزرگ یک شور و اتحادی به وجود آورده است.
بنده در اینجا شهادت سردار را به همه مردم آزاده جهان و خصوصا خانواده ایشان تبریک و تسلیت عرض می‌کنم و امیدوارم که شفیع ما در آخرت باشند.
فارس: مهم‌ترین درس شهدا به ما؟
مهم‌ترین درسی که شهدا خصوصا سردار دل‌ها به ما می‌دهند این است که مطیع ولایت فقیه باشیم و اوامر ایشان را مو به مو با جان دل بشنویم و عمل کنیم. فراموش نکنیم این انقلاب و کشور مردانی داشته و دارند که شب‌ها نخوابیده‌اند و لحظه‌ای آرام نبوده‌اند تا ما راحت بخوابیم و آرام باشیم. این مردان بزرگ با اخلاص و اراده الهی خود خستگی را پیر کردند، آنها خستگی را خسته کردند. این مردان از روزی که انقلاب شد روزی که جنگ شد استراحت‌ها را بر خود و حتی خانواده خود تعطیل کردند تا فقط به ملت و مملکت آرامش بدهند.
 یادمان نرود برای لحظه به لحظه امنیت این کشور خون‌ها ریخته شده و بدن‌ها زخمی شده و هستند هنوز مردانی که با این دردها دست و پنجه نرم می‌کنند و در رختخواب خود انتظار شهادت را می‌کشند و در طول این سالها یک بار هم زبان به گلایه باز نکرده‌اند و سهمی از این انقلاب نخواسته‌اند. هستند زن‌هایی که در طول زندگی مشترکشان پروانه‌وار به دور مردشان می‌چرخند و مرهم بر روی زخم کهنه‌شان می‌گذارند و خم به ابر نمی‌آورند،‌ هستند زنانی که هر شب بدون حضور همسرشان در خانه و کاشانه‌شان شب را صبح و صبح را شب می‌کنند و تابستان را به زمستان می‌رسانند و زمستان را به تابستان و در تمام این روزها و ماه‌ها و سال‌ها بار سنگین زندگی و فرزندان را به تنهایی به دوش می‌کشند و هم پدر می‌شوند و هم مادر و زخم زبان برخی عوام و خواص را هم در دلشان پنهان می‌کنند و فقط به لبخندی صبورانه بدون جوابی دندان‌شکن اکتفا می‌کنند و می‌گذرند زیرا می‌ترسند مبادا حرف گزافه‌ای به شهیدش بزنند؛ آنها زندگی را به گونه‌ای دیگر تفسیر کرده‌اند و می‌دانند طبق وعده الله، شهدایشان عند ربهم یرزقونند، می‌دانند خدا هست و می‌بیند و می‌شنود و هوای آنها و دلشان را دارد.
----------------
الهام شهابی





بلاغ: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما