نحوه شهادت حضرت اباالفضل العباس با استناد به منابع معتبر
۳
به گزارش بلاغ،بعد از اينكه ياران امام به شهادت رسيدند و اهل حرم نياز شديد به آب داشتند و تشنگي امام حسين (ع) شدّت يافته بود، امام و برادرش عباس در صدد تهيّه آب برآمدند و با هم وارد ميدان جنگ شدند و به سمت فرات حركت كردند.[1] عباس، همچنان پيشاپيش حسين (ع) حركت ميكرد و ميجنگيد و به هر سو كه حسين (ع) ميرفت، او نيز به همان سو ميرفت[2]
در اين هنگام امام حسين (ع) روي سيلبند كنار فرات* رفته و به سمت فرات روانه شد و سپاهيان عمر بنسعد از حركت او جلوگيري كردند، مردي از بنيدارِم** گفت: واي بر شما! ميان او و آب حائل و مانع شويد و نگذاريد او به آب دسترسي پيدا كند.*** حسين بنعلي (ع) [مرد دارمي را نفرين كرد و] گفت: خداوندا، تشنهاش گردان.**** آن مرد [از نفرين امام] خشمگين شد، و تيري رها كرد كه بر گلوي حضرت اصابت كرد. امام حسين، تير را بيرون آورد، آنگاه دستهايش را [زير گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشيد، آن گاه گفت: «خدايا، به درگاهت شكايت ميكنم از آنچه با پسر دختر پيامبرت ميكنند».[3] آنگاه در حالي كه عطش او شدّت يافته بود، به جايگاهش بازگشت. در اين حال لشكر دشمن، عباس (ع) را از هر طرف محاصره كرده و او را از امام حسين (ع) جدا كردند. عباس [كه از برادرش جدا شده بود] به تنهايي با آنان جنگيد.[4] او در حالي كه حمله ميكرد، اين رجز را ميخواند: «سوگند به خداي بزرگ و ارجمند و سوگند راستين به حجون و زمزم؛ سوگند به خداي صاحب حطيم و آستانة مقدّس در [كعبه]؛ امروز در حضور مرد با فضيلت و با كرامت يعني حسين (ع) كه داراي افتخارات ديرين است، پيكرم به خون، رنگين خواهد شد».[5]
حضرت عباس در حالي كه براي آوردن آب عازم شده بود، اينگونه رجز ميخواند:
«آن گاه كه پرندة مرگ صدا كند، هراسي از مرگ ندارم تا آن كه در دريايي از مردان چابك و شتابنده فرو رفته و ناپديد شوم». «جان من فداي [حسين] برگزيدة پاك باد. من عباس هستم و هر بامداد، كارم سقّايي است. آن روز كه با شرّ روبرو گردم، از آن نميهراسم». آن گاه حمله برد و دشمن را متفرّق كرد.[6]
در اين هنگام زيد بنورقاء جُهَني،* پشت درخت نخلي كمين كرد، حُكَيْم بن طُفَيْل سِنْبِسي نيز او را ياري كرد، حُكَيْم، ضربتي بر دست راست عباس وارد كرد، عباس شمشير را به دست چپ گرفت و به آنان حمله كرده و اين رجز را ميخواند: «به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع كرديد، من پيوسته از دين خود و از امام راستگوي داراي يقين كه نوه پيامبر پاك و امين است، دفاع ميكنم».
عباس آنقدر جنگيد كه بيحال و ناتوان شد. در اين زمان حُكَيْم بنطُفَيْل طائي پشت نخلي كمين كرد و ضربتي بر دست چپ او وارد كرد. عباس اين رجز را خواند: «اي نفس، از كفّار نترس و در كنار پيامبر سرور و برگزيدة خدا، تو را به رحمت خداي جبّار مژده باد. آنان با ستمكاري، دست چپ مرا قطع كردند، پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد كن».
پس آن ملعون (حُكَيْم بن طُفَيْل) [جلو آمد و] او را با عمودي آهنين به شهادت رساند.[7] و اين، زماني بود كه عباس [بر اثر تيرها و ضربات ديگر دشمن] زخمهاي شديدي برداشته بود و ديگر توان حركت نداشت.[8] و بدينگونه او پس از كشتن گروهي از دشمن، به شهادت رسيد.[9]
چون امام حسين (ع) ، عباس را در كنار فرات بر زمين ديد، به سبب كشته شدن عباس به شدّت گريه كرد.[10] و [با حالت انكسار] فرمود: الآنَ اِنْكَسَر ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتي[11]؛ «اكنون كمرم شكست و رشتة تدبيرم گسسته شد». و اين اشعار را خواند: «اي بدترين مردمان، با اين كار خود، تجاوز كرديد و با دستور پيامبر خدا محمد (ص) مخالفت كرديد. آيا بهترين پيامبران درباره ما به شما سفارش نكرد؟ آيا ما از نسل پيامبر تأييد شده از جانب خداوند نيستيم؟ مگر نه آن كه زهرا (س) مادر من است نه شما؟ آيا [پيامبر خدا] احمد، بهترين مردمان نبود؟ با جنايتي كه مرتكب شديد، گرفتار لعنت و خواري شديد، و حرارت آتش افروخته را خواهيد چشيد».[12]
جدا شدن دو دست حضرت عباس از تن، در روايتي از امام سجّاد، مورد تأييد قرار گرفته است، امام از فداكاري بزرگ عموي خود چنين ياد ميكرد: «خدا عبّاس، پسر علي را رحمت كند كه ايثار كرد و خوب امتحان و آزمايش داد و جانش را فداي برادرش كرد تا آن جا كه دو دستش (از تن) جدا شد ...».[13]
بنابر برخي گزارشها، حُكَيْم بنطُفَيْل، پس از به شهادت رساندن حضرت عبّاس، لباس او را به غارت برد.[14]
پي نوشت :
[1]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص109. اين مطلب را ابنحمزه طوسي (م560 ق) نيز به اين صورت از يك شاهد عيني در كربلا نقل كرده است: إنّ الحُسين عَليه السلام لَمّا غَلَبَ عَلَي عَسْكَرِهِ الْعَطَشُ رَكِبَ المسنَاة يُرِيدُ الْفُراتَ... (الثاقب فيالمناقب، ص341).
[2]. ابوحنيفه دِيْنَوَري، الاخبار الطوال، ص380.
*. در متن عربي تعبير «فركب المسنّاة» آمده است كه مسناة به معناي سيلبند و خاكريز كنارة رود يا نهر است كه از سرازير شدن آب سيل به اطراف جلوگيري ميكند.
**. خوارزمي نام او را «زرعه» دانسته است و افزوده است كه ابناعثم، اين گزارش را به اختصار آورده و نام او را «عبدالرّحمن ازْدي» گفته است. (مقتلالحسين (ع) ، ج2، ص91). ابناعثم خود، از اين شخص به ابوالحتوف جُعْفي ياد كرده است. (كتاب الفتوح، ج5، ص117) كه مقصود همان ابوالجنوب است كه طبري ـ چنان كه نگاشته خواهد شد ـ نامش را عبدالرّحمن جُعْفي گفته است. ابننما حلي نيز نام وي را زرعة بنابان بن دارم دانسته است. (مثيرالاحزان، ص 71).
***. در برخي گزارشها آمده است كه بنيكلاب بين او و آب مانع شدند. (شيخ صدوق، الامالي، مجلس30، ص 226؛ ابنفتّال نيشابوري، روضة الواعظين، ج1، ص 189).
****. راوي گويد: به خدا سوگند، چيزي نگذشت، كه خداوند، عطش را در جان آن مرد ريخت، هرچه مينوشيد، سيراب نميشد به گونهاي كه براي تسكين وي آب را براي او خنك ميكردند و شكر در آن ميريختند، كاسهها پر از شير بود و كوزهها پر از آب، امّا او ميگفت «واي بر شما به من آب بدهيد كه تشنگي مرا كشت». كوزه يا كاسهاي را به او ميدادند كه براي سيراب كردن اهل خانه بس بود. آب آنها را مينوشيد و چون از دهان خويش برميداشت لحظهاي دراز ميكشيد. آنگاه باز ميگفت «واي بر شما آبم بدهيد كه تشنگي مرا كشت». وچيزي نگذشت كه شكمش همچون شكم شتر مرده، تركيد! (طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص450؛ ابنسعد ترجمةالحسين و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص183. همچنين به اختصار: ابنحمزة طوسي الثاقب في المناقب، ص341 و خوارزميمقتلالحسين، ج2، ص 92 ـ 91).
[3]. «اللّهم انّي اشكو اليك ما يفعل بِابن بِنت نبيّك». (طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص450 ـ 449؛ بلاذري، انساب الاشراف، ج3، ص 407).
[4]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 109.
[5]. ابناعثم، كتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص30.