تاریخ انتشارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۹ - ۰۰:۱۵
کد مطلب : ۴۴۵۴۸۹
حجاب، پاكى نگاه و خيال و تفكر و... از مصاديق بيرونى و نماد عفاف هستند. حيا ملكه‏‌اى است كه انسان را از گناه و ارتكاب حرام دور مى‏‌كند. حيا نيز از امور اكتسابى است. عفت عبارت است از پيروى و تبعيت قوه شهوت از عقل در انجام امورى كه به شهوت برمى‏‌گردد از جمله در خوردن و زناشويى و....
۱
plusresetminus
عفاف از حيا تا حجاب‏
به گزارش بلاغ، انسان موجودى متفكر در چرخه هستى است كه نظام فكرى متناسب با اهداف آفرينش و جهان‏‌بينى خود را دارد و رفتارها و ديدگاه‌هاى او برگرفته از نوع نگرش اوست. جامعه انسانى نيز شكل‏ گرفته از انسان‏‌هاى هدفمند است كه در سايه باورها و دانسته‏‌هاى خويش گام‌‏هايى جهت رسيدن به هدف و مطلوب خود برمى‏‌دارند. نگرش چه مثبت باشد و چه منفى، هدايتگر منش و روش انسان است. در نتيجه افرادى كه نگرش مثبت و جهان‌‏بينى استوار بر معارف الهى دارند، به سوى رشد و تكامل گام برمى‌‏دارند اما آنان كه گرفتار نگرش‏‌هاى الحادى و غير الهى هستند، براساس نگرش خود، در پرتگاه گمراهى سقوط خواهند كرد.

قانونگذار الهى جهت ايجاد جامعه سالم انسانى و هماهنگى با نظام هستى، شاخصه‏‌هايى را براى رفتارها و روحيات بشر بيان كرده، آنها را به سوى مؤلفه‏‌ها دعوت مى‏‌كند. حيا، پاكدامنى، حفظ حدود و حريم‏‌ها و ديگر رفتارهاى تعريف شده انسانى از جمله شاخصه‏‌ها هستند كه در نوشتار حاضر به بيان آنها مى‏‌پردازيم.
نكته قابل توجه ارتباط ژرف و تنگاتنگ اين مقوله‏‌ها با يكديگر است به گونه‌‏اى كه قابل تفكيك نيستند و جداسازى هر يك از اين حلقه‏‌ها موجب گسست از مبانى و اصول مى‏‌شود.

شايد بتوان گفت سخن عمده‏‌اى كه در مقاله حاضر در ارتباط با عفاف و پاكدامنى گفته مى‏‌شود، تبيين و تفسير روابط بين لايه‏‌هاى پيدا و ناپيداى عفاف است و اين نوآورى در ارائه طرح «هرم عفاف» است كه برگرفته از روايات معصومان(ع) نيز تجربيات عينى و ملموس نگارنده مى‏‌باشد.
پرسش‌‏هاى اصلى پژوهش‏
حقيقت عفاف چيست؟
ريشه و ثمره آن كدام است و چگونه مى‏‌توان فرهنگ عفاف را در جامعه ترويج كرد؟
آيا مى‏توان طراحى مناسبى براى «عفاف» داشت؟

ضرورت بحث عفاف در جوامع انسانى
از آنجا كه آدمى موجودى اجتماعى بوده، از نظر روانى و اجتماعى نيازمند ايجاد روابط انسانى با همنوعان خود است، مبحث كيفيت ارتباط و چارچوب‏‌ها مطرح مى‏‌شود. مسلّم است ارتباطات انسانى به ويژه در جوامع متمدن امروز، منحصر در روابط جنس‏‌هاى موافق با يكديگر نمى‏‌شود، اگر چه حتى در صورتى كه چنين بود، باز به بحث «عفاف» در كيفيت و پس‏‌زمينه روابط نيازمند بوديم.

گسترش جوامع انسانى با ابعاد گوناگون فرهنگى، اجتماعى و سياسى، گستره روابط بشر را وسعت بخشيده، چون ميزان آسيب‏‌پذيرى در چنين جوامعى بيشتر مى‌‏شود، بايد اصول و قواعدى جهت حفظ و سلامت اين گونه روابط در نظر گرفت.

معمولاً در محيط كار و بيرون از كانون خانواده، حتى گاه درون خانه، نمونه‏‌هايى از روابط دو جنس مخالف چه از گروه محرم‏‌ها و چه از گروه نامحرمان ديده مى‌‏شود كه بايد تعريف شده، متناسب با موازين و اصول شرعى و عرفى باشد، در غير اين صورت موجب بروز مفسده و ناامنى روانى و اجتماعى مى‏‌گردد.
بنابراين لزوم ارتباطات انسانى به ويژه در گستره روابط دو جنس مخالف، اعم از محرم و غير محرم، و ضرورت وجود امنيت روانى فردى و اجتماعى و ايجاد جامعه‏‌اى سالم در سايه بهداشت روانى، بحث در مورد عفاف، ريشه‏‌ها و پيشينه‏‌هاى آن را ضرورى مى‏‌نمايد و نيازمند طراحى و مهندسى صحيح معرفتى در زمينه بهينه‏‌سازى روابط است.

مفهوم‏‌شناسى اصطلاحات‏
در روند تحقيق و پژوهش، به اصطلاحات و واژگان كليدى برمى‏‌خوريم كه درك و دريافت مفهوم آنها به صورت عملياتى، راهگشاى ما در فهم عميق‏‌تر مسئله خواهد بود. اصطلاحات كليدى در اين نوشتار عبارتند از:

عفت (عفاف):
حالتى نفسانى (درونى) است كه از چيرگى شهوت بر افراد جلوگيرى مى‏‌كند. راغب اصفهانى مى‏‌نويسد: «العفّة حصول حالة للنفس تمنعها عن غلبة الشهوة.»(1)

اين واژه در قرآن كريم به معناى عفت و خودنگهدارى آمده است: «وَ أَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ»(2) و يا «الذين لا يجدون نكاحاً...»، (3)

خودنگهدارى هم در مورد نُمودهاى شهوانى است مانند آنچه در آيات مذكور آمده، هم در مورد مال حرام يا شبهه‏ناك مانند:
«وَ مَن كانَ غنيّاً فَلْيَسْتَعْفِفْ؛ (4) آن كس كه توانگر است از خوردن مال يتيمى كه تحت سرپرستى اوست خوددارى ورزد.»

براى عفت معانى ديگرى مانند «ترك شهوت و پاكى خوى و جسم»(5) و «نگاهداشت از ارتكاب حرام و درخواست از مردم»، (6) ذكر شده است كه به نوعى هم معناى قناعت در آن نهفته است و هم معناى تقوا و خودنگهدارى. از مجموع مطالب پيش‏‌گفته مى‏‌توان دريافت كه عفاف، نوعى حالت درونى است كه انسان را از گناه باز مى‏‌دارد و سكاندار هدايت رفتارهاى بيرونى است.

حجاب، پاكى نگاه و خيال و تفكر و... از مصاديق بيرونى و نماد عفاف هستند.
از تعريف راغب اصفهانى چند نكته مهم دريافت مى‏‌شود:
1- عفاف اكتسابى است و اين مطلب از «حصول حالت» فهميده مى‌‏شود، يعنى تحصيلى (اكتسابى) است، نه ذاتى كه در اين وصف با حيا مشترك است.
2- نوعى بازدارندگى و نگاهداشت در آن نسبت به تمام انواع شهوات وجود دارد و در اين تعريف «غلبه شهوت» مطرح است كه ظاهراً چيرگى آن بر عقل منظور است.
3- عفاف حالتى است كه به «نفس» آدمى برمى‏‌گردد، پس نر و ماده در آن راه ندارد (چون نفس فراتر از جنسيت است) و اختصاص به زنان ندارد. صفت و حالت عفاف بايد در وجود مرد و زن نهادينه شود.

حيا
حيا ملكه‏‌اى است كه انسان را از گناه و ارتكاب حرام دور مى‏‌كند. حيا نيز از امور اكتسابى است زيرا با انجام معاصى، فرد از حيا جدا مى‏‌شود. (7) ملكه صفتى است كه در نفس راسخ و استوار شده باشد و يا استعدادى است كه در پرتو آن مى‏‌توان كارى را با مهارت و ذوق انجام داد مانند استعداد رياضيات. (8) بنابراين ملكه حيا در نفس انسان راسخ مى‌‏شود و در پى آن مهارت زيست پاك و دور از گناه به وجود مى‏‌آيد. در روايات، حيا از فرشته‏‌هاى خدا مطرح شده است.

حد
در لغت به معناى مرز بين دو چيز است كه آنها را از هم مشخص و جدا مى‏‌كند. (9)

حريم‏
حريم به معناى چيزى است كه تماس با آن حرام بوده و به آن نزديك نمى‌‏شوند. «الحريم: الذى حَرُم مَسّه فلا يُدنى‏ منه». (10)

حجاب
در لغت به معناى «المنع من الوصول، ممانعت از رسيدن به چيزى»(11) است.
گفته شده كه حُجْب و حجاب هر دو مصدر و به معناى پنهان كردن و منع از داخل شدن است. (12) آيه شريفه «وَ مِن بَيْننِا وَ بَيْنِكَ حِجابٌ»(13) شاهد بر اين مدعا است. اگر چه در ادبيات عرب و زبان دين (آيات و روايات) براى بحث پوشش زنان از واژه «ستر» استفاده شده و كمتر به حجاب اشاره شده اما در كتب لغت به واژگان «امرأة محجوبة» به معناى زنى كه خود را با نوعى پوشش پوشانده است، (14) برمى‏خوريم. در مجموع مى‌‏توان گفت حجاب ثمره عفاف درونى است كه تظاهر و نُمود بيرونى يافته است و به نوع پوشش در ظهور اجتماعى افراد و در رويارويى با نامحرم گفته مى‏‌شود.

«مستورات» به معنى زنانى است كه داراى پوشش و ستر هستند و «محجوبات» به معناى زنانى كه حفظ حريم مى‌‏كنند و جدا از مردان هستند. (15)
«ملكه» در لغت به معناى صفتى است كه در نفس راسخ و استوار شده است، به گونه‏‌اى كه از آن جدا نمى‌‏شود. گاهى از «خُلق»(16) و گاه از «سجيه» به ملكه تعبير مى‏‌شود. (17)

مرورى بر انواع روابط انسانى‏
در بحث ضرورت بيان شد كه لزوم ارتباطات انسانى و نياز روانى و اجتماعى (حس تعلق) موجب ضرورت مبحث عفاف مى‌‏شود. از اين‏‌رو پيش از ورود به بحث اصلى بايد به انواع ارتباطات انسانى پرداخته، جايگاه عفاف و حيا و ديگر مقوله‌‏هاى مورد نظر را در اين مجموعه روابط يافت.

در يك نگاه كلى مجموعه روابط انسان‏ها در سه حوزه و حيطه شكل مى‏‌گيرد: ارتباط با خود كه در مقوله عرفان و كشف و شهود راه مى‏‌يابد؛ ارتباط با خدا كه در بخش عبادات و نيايش‌‏ها تجلى مى‌‏يابد. اگر چه گستره اين بخش بقيه موارد را نيز در بر مى‏‌گيرد؛ و ارتباط با همنوعان در هر صنف و گروه كه در مقوله علم اخلاق و ارتباطات به معناى اصطلاحى امروزى وارد مى‌‏شود.
جدايى اين سه حوزه و بحث روى هر يك بدون در نظر گرفتن حوزه ديگر كارى، غير عالمانه و بى‏‌ثمر خواهد بود زيرا همواره اين سه حوزه ارتباطى روى هم تأثير گذاشته و از هم اثر مى‏‌پذيرند.

بدون توجه به بُعد اوّل يعنى ارتباط با خود كه مستلزم خودشناسى است، نمى‏‌توان ارتباط با خدا را تبيين نمود چرا كه «مَن عرف نفسَه فقدْ عرف ربَّه» شناخت خود به شناخت خدا منتهى مى‌‏شود. ارتباط با خدا در قالب‏‌هاى تفكر و خلوت با خود و بازنگرى در امور زندگى (خودتحليلى، خوداصلاحى و خودشكوفايى) رابطه فرد را در ارتباط با خداوند يكتا تقويت مى‏‌كند و چگونگى ارتباط با خدا را شكل مى‏‌دهد؛ همان گونه كه ارتباط با خود و خدا شكل‏‌دهنده ارتباط با همنوعان است. ارتباطات انسانى ما برخاسته از نوع نگرش و تحليل ما از مجموعه نظام هستى و جهان‏‌بينى ما است. انسان‏‌هاى يكتاپرست و خدامحور در ارتباط با مجموعه همنوعان خود در هر صنف و جايگاه كه باشند، به حدود و حقوق الهى و انسانى افراد توجه دارند و از آن تجاوز نمى‏‌كنند زيرا مى‏‌دانند، برايند حاصل تعدى از حدود خدا و ظلم به نفس است. (18)

بنابراين مثلث ارتباطى و شناختى افراد (كه از سه ضلع خود، خدا و همنوعان تشكيل شده است) نوع جهان‏‌بينى و چگونگى روابط انسان‏‌ها با يكديگر و رفتارهاى اجتماعى آنان را مشخص مى‏‌كند، چنان كه عفاف و حيا روابط و رفتارها را نظام‏‌مند و متناسب با حدود مى‌‏كند. هنگامى كه افراد جامعه حياوارانه زندگى كنند، عفيفانه با يكديگر برخورد مى‏‌كنند و حدود و حريم‏‌ها را حفظ مى‏‌كنند. در سايه انجام تكاليف و وظايف الهى و انسانى، به نشاط درونى و بيرونى نايل مى‏‌شوند و حجاب آنها محصول سطوح زيرين است. (19)

عفاف، نيرويى درونى با نمود بيرونى‏
در بخش مفهوم‏‌شناسى به اختصار در مورد مفهوم عفاف بحث شد اما در اين بخش به گونه گسترده و كامل، عفاف را از ديدگاه روايات بررسى مى‌‏كنيم.

گفته شد كه عفاف به دست آوردن حالتى نفسانى است كه از غلبه شهوت بر [عقل ]انسان‏‌ها جلوگيرى مى‏‌كند. اين صفت از آنجا كه وصف عارض بر نفس است، براى نوع انسان مطرح مى‏‌شود، نه فقط براى جنس خاصى مثل زنان.
در روايات بين انسان‏‌هاى عاقل و عفيف، رابطه مستقيمى ذكر شده است؛ حضرت على(ع) مى‌‏فرمايد: «من عقل عَفّ». (20) رابطه عقل و عفاف را از اين نكته نيز مى‌‏توان دريافت كه عفت نوعى اعتدال در امور است و عقل نيز اين معنا را در خود دارد. علماى اخلاق در تعريف عفت مى‏‌نويسند:
«العفة هو انقياد قوة الشهوة للعقل فى الْإقدام على ما يأمرها به من المآكل و المنكح و...؛ (21)
عفت عبارت است از پيروى و تبعيت قوه شهوت از عقل در انجام امورى كه به شهوت برمى‏‌گردد از جمله در خوردن و زناشويى و....
بنابراين عفت به معناى سركوبى شهوت نيست كه به اصطلاح علم اخلاق «خمود» است. «شره» و شهوترانى به معناى زياده‏‌روى در امور جنسى يا هر چيز ديگر است و خمودى به معناى خاموش كردن آن و عفت حد اعتدال بين شهوترانى و خمود است.

«غزالى» بدن انسان را به كشورى تشبيه كرده است كه زمامدارى به نام «عقل» دارد و مأمورى به نام «شهوت» كه اگر عقل شهوت را كنترل نكند، اين مأمور خطرناك، عرصه را بر افراد مملكت كاملاً تنگ كرده و آنان را به فقر و تباهى مى‏‌كشد. (22)

با توجه به اين تشبيه عالمانه، مى‌‏توان به حقيقت و عظمت فرهنگ عفاف در جوامع پى برد. هنگامى كه نيروى درونى عفاف در نفس افراد جامعه ايجاد شود، زمام شهوت در فضاى كلى اجتماعى به دست عقل افتاده، در جايگاه خود اجازه ظهور و بروز مى‏‌يابد و ميزان بزهكارى‏‌ها، بى‌‏عفتى‌ها، بى‏‌غيرتى‏‌ها و بى‏‌بند و بارى‌‏هاى جامعه به حداقل مى‌‏رسد.

عفاف نسخه‏‌اى است تجويز شده توسط شارع براى دارا و ندار كه احتمالاً در بخش دوم معناى قناعت منظور است و در بخش اوّل به مفهوم خودنگهدارى از ارتكاب حرام است.

از يك سو در قرآن كريم آمده است: «وَ مَن كانَ غَنياً فَلْيَسْتَعْفِفْ»(23) و از سوى ديگر مى‏‌خوانيم: «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذينَ لا يَجِدوا نِكاحاً حَتّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ...»(24)

مهار نفس و وجود يك نيروى بازدارنده به هنگام يكه‌‏تازى هواى نفس و خواهش‏ها و شهوات، از امورى است كه انديش‌وران بزرگ دنيا با هر نوع اعتقاد و مليت و مسلك آن را پذيرفته‌‏اند. زكرياى رازى كه در بسيارى از علوم به ويژه در حكمت و طب تبحر زيادى داشته، او را «بقراط عرب» لقب داده بودند، در كتاب «الطب الروحانى» ابتدا به شناخت اين نيروى بازدارنده توصيه كرده، پس از بيان نظريه‏‌هاى سقراط و افلاطون در مورد حفظ نفس مى‏‌نويسد:
«از اين بيانات نتيجه مى‏‌گيريم كه هيچ نظريه مادى نيست كه مهار اميال را تا اندازه‏‌اى لازم نداند و سهل‏‌انگارى و هرج و مرج را روا دارد.»(25)

نقش عفاف در مهار اميال و سپردن زمام شهوات به دست عقل (با توجه به سخنان حكيمانه بزرگان) بيش از پيش نمادين مى‌‏شود و اين هدايت درونى و نيروى نهانى براى بشر نعمتى بس عظيم است.

اصول و پايه‏‌هاى عفاف و حجاب‏
شناسايى ماهيت هر پديده‏‌اى (با توجه به اصول و پايه‌‏هاى آن) در ژرف‌‏نگرى مؤثر است. هر فرآيندى داراى اصول و مبانى‏‌اى است كه موجب استوارى آن در برابر تندباد شبه‏‌ها و يورش‌‏ها مى‌‏شود و عفاف از اين فرآيند مستثنا نيست.
در يك نگاه كلى اصول زير را مى‏‌توان به عنوان پايه‏‌هاى اساسى در فرهنگ عفاف و حجاب برشمرد:

أ) حجاب و به طريق اَوْلى عفاف (كه مقدمه حجاب است) از مصاديق حق اللَّه به شمار مى‏‌رود و اداى اين حق از واجبات است. بايد به زن توجه داد كه حجاب تنها مربوط به خود او نيست تا بگويد از حق خودم صرف نظر كردم. حق همسر او هم نيست تا بگويد من راضى‌‏ام، بلكه حقى است الهى، از اين‏‌رو اگر زن همسردارى آلوده شد، اگر خودش و شوهرش راضى باشند، پرونده مختومه نمى‏‌شود بلكه بايد اجراى حد شود و كيفر گردد، زيرا به حق اللَّه تجاوز شده است. (26)

در رساله حقوق امام سجاد(ع) حق خدا بر بندگانش با تعبير «و اكبر حقوق اللَّه عليك...» آورده شده، اداى حق خدا اصل حقوق شناخته شده كه ديگر موارد از آن جدا مى‌‏شود.

ب) عفاف و حجاب، حق نفس انسان بر او هم هست، پيش از آنكه تكليفى شرعى و اجتماعى باشد. اين مطلب را از رساله حقوق امام سجاد(ع) نيز مى‌‏توان برداشت كرد: «و اما حق نفسك عليك فإن تستوفيها فى طاعة اللَّه؛ حق نفست بر تو اين است كه آن را تمام در راه طاعت خداوند قرار دهى.»
قرار دادن نفس - با تمام شئون آن - براى پيروى از خدا به جز در سايه عفاف و نيرويى درونى كه انسان را از گناه و حرام دور كند، حاصل نخواهد شد. مى‏‌توان از سخن معصوم اين نتيجه را گرفت كه حق نفس انسان بر او حركت براساس عفاف و حيا در زندگى است.

پ) پديده حجاب تنها يك پوشش نيست بلكه نماد باورها و گرايش‏‌هاى افراد است، حتى گاه نمادى براى معرفى مليت و فرهنگ بومى مى‌‏باشد. پس مى‏‌توان گفت حجاب، ثمره حيا و عفاف، افزون بر حفظ تن و روان فرد، نماد هويت دينى و ملى است.

ت) حجاب مانع حضور اجتماعى زنان نمى‌‏شود بلكه حكم حجاب و طرح آن در موارد متعددى در قرآن كريم نوعى امضاى حضور اجتماعى زن است زيرا اگر بنا باشد زنان در خانه بنشينند و با نامحرم روبه‌‏رو نشوند، نيازى به حكم حجاب نخواهد بود.

ث) حجاب و عفاف موجب خودارزشمندى افراد و در نتيجه استوارى شخصيت آنان مى‏‌گردد و سطح عزت نفس را بالا مى‌‏برد؛ البته در صورتى كه براى اين رفتار، دلايل محكمى آورده شود و آگاهانه گزينش گردد.

ج) عفاف و در پى آن حجاب براساس روايات مانع افسردگى و فرسودگى روحى و روانى مى‏‌شود. حضرت على(ع) فرمود: «... و ثمرتها قلة الاحزان؛ ثمره و محصول عفاف كم شدن اندوه‌‏ها است.» بنابراين افراد عفيف داراى نشاط خواهند بود. شايد اين نشاط (كه امرى درونى و باطنى است و نمود ظاهرى آن به صورت لبخند و تبسم ديده مى‏‌شود) به علت پاكى درونى يعنى عفاف باشد.

«هرم عفاف» و بهداشت روانى فرد و جامعه‏
معمولاً به هنگام سخن گفتن از حجاب آنچه بى‏درنگ در اذهان متصور مى‏‌شود، پوشش و نوع آن است و كمتر به حقيقت حجاب، ريشه‏‌ها و مراحل شكوفايى آن پرداخته شده است.

به نظر مى‏‌رسد اگر لايه‏‌هاى زيرين اين قضيه براى جوانان (به ويژه آنان كه كمال‏‌طلب و حقيقت‏‌جو و اهل استدلال هستند) تشريح و بيان شود، در پذيرش حكم حجاب و عمل به آن با مشكلى روبه‌‏رو نخواهند شد.

نگارنده جهت رسيدن به يك تعريف عملياتى و ارائه طرحى ساده (كه مبتنى بر معارف دينى بوده و براى جوان امروز هم جاذبه داشته و هم از دليل منطقى برخوردار باشد) تلاش پيگير داشته، با بررسى روايات مربوط به حيا، حجاب، عفاف و حدود، حريم و كنار هم قرار دادن قطعات و برش‌‏هاى روايى، طرحى با عنوان «هرم عفاف» را ارائه مى‏‌دهد. بديهى است طرح تا رسيدن به مرحله مطلوب، راه زيادى در پيش دارد اما مى‏‌تواند پايه‌‏اى جهت تحقيقات بعدى باشد.

جهت بررسى حقيقت عفاف و ارائه راهكارهاى مناسب و عملياتى در جامعه به ويژه جامعه دينى ابتدا بايد به جايگاه آن در مجموعه معارف و پديده‏‌ها پرداخت. هرگز نمى‌‏توان پذيرفت كه يك حالت و يا صفت مانا (ملكه) بدون آنكه پيشينه و يا ثمره‌‏اى داشته باشد، قابل تعريف باشد؛ عفاف چنين ويژگى دارد.

در اين بخش از نوشتار هرم هندسى را تصور مى‏‌كنيم كه سطوح متفاوت آن براساس روايات چيده شده است. سطح اوّل را، حيا تشكيل مى‌‏دهد و در رأس و قله آن حجاب قرار دارد و سطوح ميانى عبارتند از: عفاف، قناعت، صيانت و نشاط با آرامش درونى.

بديهى است تا زمانى كه اين سطوح ميانى و واسطه‏‌ها شناسانده نشوند، نيز نقش و تصوير ذهنى و بيرونى هر يك ترسيم نگردد، نهادينه‏‌سازى فرهنگ عفاف در جامعه ميسر نخواهد شد. تا زمانى كه نگاه جامعه به حجاب به عنوان يك تكليف (كه به خودى خود مشقت و زحمت دارد) و حتى با نگاهى بدبينانه‌‏تر يك «تحميل بدون استدلال»(!) تلقى شود، نيز ريشه‏‌ها و پيشينه‏‌هاى آن مشخص نشود، نمى‏‌توان در زمينه ايجاد جامعه‌‏اى عفيف و باحجاب، موفقيت‏‌هايى به دست آورد.

استدلال در سطوح هرم به شرح زير است:

سطح اوّل، حيا
در رواياتى به عبارت «سبب العفة الحياء»(27) برمى‌‏خوريم كه ريشه عفت، حيا دانسته شده است. نيز روايت ديگر خاستگاه مروت را حيا ذكر نموده و ثمره آن را عفت (اصل المروة الحياء و ثمرته العفة). (28) در روايت ديگر ميزان عفت را به تناسب ميزان حيا بيان كرده و مى‏‌فرمايد: «على قدر الحياء تكون العفّة.»(29)
بنا بر آنچه در بخش مفهوم‏‌شناسى در مورد حيا گفته شد، حيا ملكه‌‏اى است كه انسان را از گناه دور مى‏‌كند و از اين جهت در قلب فرد راسخ و استوار است.

اينكه در برخى روايات «تعفّف» (عفت‌‏ورزى) پس از باحيا بودن مطرح مى‏‌شود، به نظر مى‏‌رسد اين تقدم رتبى نشانگر تقدم در متخلّق و آراسته شدن به آن هم باشد. پيامبر اكرم مى‏‌فرمايد: «ان اللَّه يحب الحيى المتعفف؛ (30) خداوند افراد باحياى عفيف را دوست دارد.»
بنابراين در اولين سطح (هرم عفاف)، حيا قرار مى‏‌گيرد. حيا موجب جمع و نظام‌‏بخشى خصال ايمانى مى‏‌شود. شريف رضى عبارت «الحياء نظام الايمان» را استعاره دانسته و منظور را پر كردن خلل و شكاف‏‌هاى ايمان توسط حيا ذكر مى‏‌كند. به نظر او حيا مانند نخى كه مرواريدها را در كنار يكديگر تنظيم مى‏‌كند، ايمان را نظم مى‏‌دهد زيرا فرد باحيا از معاصى دور مى‌‏شود اما وقتى حيا از بين رفت ايمان مشكل مى‌‏يابد. (31)

سطح دوم، عفاف‏
اين سطح را نيز با استفاده از روايت «سبب العفة الحياء»(32) مى‏‌توان برداشت كرد. به وسيله عفت كه حالت درونى است، افراد جامعه سايه عقل را بر شهوات خود مى‌‏اندازند و از لجام‌‏گسيختگى شهوت‏‌ها جلوگيرى مى‏‌كنند. اين امر اكتسابى است و بايد با مراقبت و تمرين به دست آيد. البته لازمه اين مراقبه، شناخت عميق نسبت به شهوات و تعاريف و انواع آنها و نيز چگونگى مهار آنها است. در اين مرحله بايد آگاهى‏‌بخشى به طور گسترده‌‏اى ايجاد شود، به ويژه از دوره تحصيلات ابتدايى و متوسطه.

سطح سوم، صيانت‏
در اين طرح، از صيانت با تعبير «حفظ حريم» هم ياد مى‏‌شود. اين مرحله به حفظ نفس از هر گونه شر و پليدى و تجاوز و هنجارشكنى اشاره دارد. در روايت آمده است: «ثمرة العفة الصيانة؛ محصول و برآيند عفت صيانت است.» اگر چه در ظاهر صيانت و قناعت در يك درجه قرار مى‌‏گيرند اما با توجه به معناى ظريف صيانت مى‌‏توان دريافت كه پس از نهادينه‏‌سازى صيانت، به قناعت مى‏‌توان رسيد.
حفظ حريم، نزديك‏‌ترين مرحله به حجاب حقيقى است زيرا پوشش بدون توجه به حريم‌‏ها و دورى از اختلاط و آميختگى‏‌ها نمى‏‌تواند مفهوم حقيقى حجاب را برساند.
از امام رضا(ع) در مورد قناعت پرسيده مى‌‏شود و حضرت مى‌فرمايد: «القناعة تجتمع الى صيانة النفس و عزّ القدر...؛ قناعت مجموع صيانت (حفظ) خويش و عزت نفس و... است.»

سطح چهارم؛ قناعت‏
اين سطح با توجه به رواياتى كه قناعت را ثمره عفت ذكر كرده‌‏اند تنظيم مى‌‏شود.
حضرت على(ع) مى‌‏فرمايد: «ثمرة العفة القناعة؛ (33) قناعت برآيند و محصول عفت است.» پيش از اين بيان شد كه برخى مفسران كلمه عفت در بعضى آيات را «قناعت» معنا كرده‌‏اند، كه احتمالاً سبب آن به علت نزديكى معناى اين دو است: نه اينكه مترادف باشند. از قناعت با تعبير «حفظ حدود» نيز مى‏‌توان ياد كرد زيرا معمولاً افرادى كه ملكه قناعت در وجود آنها شكل گرفته باشد، به حد خود، راضى و قانع بوده، به حدود ديگران تجاوز نمى‏‌كنند.

در طرح مذكور اين صفت چنين تبيين مى‏‌شود كه فرد باحيا در نگاه به پيرامون خود عفيفانه برخورد مى‏‌كند و مانع از چيرگى شهوت مى‏‌شود و به آنچه خداوند در اختيار او قرار داده، قناعت مى‏‌كند و حدود ديگران را مراعات مى‌‏كند. او در نگاه، سخن گفتن، جلب توجه و... روى يك خط و مرز مشخص حركت مى‏‌كند، با حالت «قناعت». اين ويژگى محصول صيانت است چنان كه پيش از اين بيان شد. گفته شده است: «على قدر العفة تكون القناعة؛ (34) ميزان قناعت بستگى به عفت دارد.»

رأس هرم؛ حجاب‏
هنگامى كه ملكه حيا در جامعه‌‏اى و در قالب مردم رسوخ كرد، در نتيجه عفاف و خودنگهدارى درونى ايجاد شد، سپس ثمره‏‌هاى عفاف يعنى صيانت (حفظ حريم‏‌ها) و قناعت (حفظ حدود) آشكارا گرديد، مى‏‌توان شاهد فرهنگ حجاب و پوشش صحيح بود.

هنگامى مى‏‌توان حجاب حقيقى و مطلوب و در عين حال محبوب را در جامعه مشاهده نمود كه مراحل پيشين آن ايجاد شده باشد. چنين جامعه‌‏اى هرگز با هجمه‌‏هاى فرهنگى آن سوى مرزها و يا القائات برخاسته از تفكرات دشمنان داخلى، لرزان نخواهد شد و از اين باور گرانقدر خويش دست بر نخواهد داشت.

ويژگى‌هاى «هرم عفاف»
پس از تبيين «هرم عفاف» و آشنايى با اجزا و سطوح آن از نقطه بالاترى به اين هرم مى‏‌نگريم تا روابط اجزاى آن را بهتر دريابيم و با نگاهى بيرون از محدوده آن، طرح را بررسى مى‏‌كنيم. ويژگى‏‌هاى اين طرح عبارتند از:
أ) ارتباط بين اجزا و سطوح در اين هرم متوالى است نه متوازى. يعنى هر سطح - از پايين به بالا - پيش‏نياز و مقدمه ايجاد سطح بعدى است. همين نكته در عمل موجب دشوارى بسترسازى فرهنگى در اين زمينه شده است، زيرا زمان‏بر شده و به برنامه‏‌ريزى دقيق و گسترده‏‌ترى نياز دارد.

به عبارتى جهت ايجاد فرهنگ حجاب و پوشش صحيح در جامعه بايد ابتدا فرهنگ حيا را ايجاد نمود، سپس براى عفاف برنامه‌‏ريزى كرد، در پى آن جهت حفظ حريم‏‌ها و جداسازى جوامع مختلط تلاش كرد، بعد كه فرهنگ قناعت به عنوان نزديك‏‌ترين مرحله به حجاب ايجاد شد، به تبيين اصل حجاب و آثار آن و ضرورت اين حكم در شريعت مقدس اسلام پرداخت.

ب) اجزاى اين سطوح هر چه به رأس و قله هرم نزديك‏تر مى‏‌شوند، عينى‏‌تر و ملموس‌تر مى‏‌گردند. به عبارت ديگر، حيا امرى كاملاً درونى است كه از نمادها و تظاهرات بيرونى شناخته مى‏‌شود و مستقيماً قابل تشخيص نيست. شايد به همين جهت در قرآن كريم حياى دختران شعيب را در شيوه راه رفتن آنها ترسيم مى‏‌كند و مى‌‏فرمايد: «فَجائَتْهُ إِحداهُما تَمْشى عَلى اسْتِحْياءٍ؛ (35) پس يكى از آن دو دختر نزد [موسى‏] آمد در حالى كه باحيا راه مى‌‏رفت و به آزرم (حيا) گام برمى‏‌داشت...».
عفاف نيز حالتى نفسانى است در رفتارهاى افراد تا اينكه به حجاب مى‏‌رسيم
كه ظهور و بروز كامل و تمام حالت‏‌هاى پيشين در اين مرحله است.

پ) هر چه به قله هرم مى‌‏رسيم ميزان زمان لازم جهت فرهنگ‏‌سازى كمتر خواهد بود. اگر ريشه‏‌اى و علمى كار شود و جامعه عفيف و باحيا تربيت شوند، براى باحجاب كردن آنها به زمان زيادى نيازمند نخواهيم بود. بنابراين فرهنگ‌‏سازى در زمينه حيا زمان طولانى‏‌ترى نسبت به ايجاد فرهنگ عفاف مى‏‌برد. فرهنگ عفاف نيز نسبت به نهادينه‌‏سازى حالت صيانت در افراد، به زمان بيشترى نياز دارد و قناعت پس از ايجاد فرهنگ سه مرحله اوّل زمان كمترى خواهد برد و فاصله زمانى قناعت و حجاب بسيار محدودتر خواهد بود.
حجاب‏، قناعت (حفظ حدود)، صيانت (پاسداشت حريم)، عفاف (حالت نفسانى مانع از چيرگى شهوت)
حيا (ملكه درونى جهت دورى از گناه)
ت) از آنجا كه اجزاى اين طرح ارتباط نزديك و غير قابل انكارى با يكديگر دارند، جهت اجراى آن مى‏‌توان از ابزار آموزشى، پرورشى و كمك‏‌آموزشى مشترك بهره برد و از هزينه‏‌هاى اضافى جلوگيرى كرد. در واقع مى‌‏توان گفت با تنظيم و تدوين جزوه‏‌ها و كتاب‏‌هاى جذاب در زمينه حيا، بخشى از مرحله ايجاد فرهنگ عفاف را سپرى كرد.

آسيب‏‌شناسى جامعه بدون عفاف‏
پرسش اصلى در اين بخش از نوشتار اين است: چرا جامعه‌‏هايى به سمت بى‌‏عفافى و در نتيجه بى‏‌حجابى كشيده مى‏‌شوند؟
بديهى است عوامل متعددى در اين مسئله دخالت دارند كه به طور كلى عبارتند از:
أ) عوامل فردى؛ ضعف تربيت دينى و معنوى و ترجيح امور ظاهرى و مادى بر امور معنوى و روحانى. در واقع نداشتن جهان‏بينى صحيح و تعريف مناسبى از هدف خلقت، به ويژه آفرينش انسان، گسست از هويت فرهنگى و ملى، احساس ناامنى روانى، بريدگى و گسست از محيط خانواده، انتخاب دوستان ناصالح، جوّزدگى و برخورد منفعلانه نسبت به فرهنگ بيگانه، عدم عزت نفس و ارضاى حس نياز به توجه.

ب) عوامل آسيب‌‏زا در خانواده؛ تربيت غير دينى فرزندان و يا كم‏‌توجهى به تربيت دينى، بروز رفتارهاى مخالف با نظام حيا و عفاف توسط والدين و ديگر اعضاى خانواده (برادران، خواهران و... )، بى‏‌توجهى خانواده به رسانه‏‌هاى فرهنگى (و گاه ضد فرهنگى) در محيط خانه و عدم كنترل ورودى‏‌هاى فرهنگى، ارتباط خانوادگى با دوستانى كه زمينه گسترش بى‏‌عفتى و بى‏‌حيايى را براى فرزندان ايجاد مى‏‌كنند، عدم حضور فيزيكى و عاطفى والدين در كنار فرزندان كه آنها را به چالش روانى مى‌‏كشاند.

نكته: اگر چه گفته شد حيا امرى اكتسابى است و عفاف در اثر تلاش، حاصل مى‌‏شود اما توجه خانواده به انتخاب همسر شايسته، لقمه حلال، توجه به زمان انعقاد نطفه، حالات روحى و روانى به هنگام باردارى، از امورى است كه سرزمين وجود فرد را جهت پذيرش حق و امور معنوى آماده مى‏‌كند و در زمينه ايجاد حيا، عفاف و حكم حجاب، زمان كمترى را از برنامه‏‌سازان مى‏‌گيرد.

پ) عوامل آسيب‌‏زاى اجتماعى؛ عدم سلامت روانى در جامعه بر فرد تأثير مى‏‌گذارد زيرا فرد و جامعه همواره در حال تأثيرگذارى و اثرپذيرى هستند. از شمار عوامل آسيب‌‏زا: بى‌‏توجهى برنامه‏‌سازان فرهنگى به امور معنوى، بى‏‌توجهى مسئولان جامعه به ورودى‌‏ها و خروجى‏‌هاى فرهنگى، نبودن امكانات جهت تفريحات سالم و پر كردن اوقات فراغت، عدم استفاده از فرصت‏‌هاى طلايى جهت تربيت دينى و معنوى توسط رسانه‏‌هاى ملى و جمعى، بى‏‌توجهى به اختلاط دو جنس مخالف در مواردى كه ضرورت ايجاب نمى‏‌كند و نوعى رهاشدگى فرهنگى در سال‏‌هاى اخير.

راهكارهاى گسترش حيا، عفاف و حجاب در جامعه‏
1- آگاهى‏‌بخشى به شيوه‏‌هاى جذاب و متناسب با ادبيات نسل جوان.
2- ارتقاى سطح اخلاق و معنويات در جامعه با استفاده از ابزار تشويقى و توسعه فرهنگ كتابخوانى در زمينه اخلاق و معنويت.
3- مبارزه با مظاهر فساد و بى‏‌حرمتى و توجه به ورودى‏‌هاى فرهنگى از طريق ماهواره، اينترنت و....
4- جايگزين كردن برنامه‏‌هايى كه متناسب با فرهنگ غنى دينى و ملى بوده و در عين حال از جذابيت كافى برخوردار باشد.
5- توجه ويژه به دانش‌‏آموزان دبستانى و راهنمايى و آموزش كارآمد و اصولى مفاهيم معنوى.
6- استفاده از رسانه ملى به عنوان زبان دين و نفوذ باورهاى دينى و مفاهيمى چون حيا، عفاف و... در مجموعه‏‌هاى داستانى و فيلم‏‌هاى سينمايى.
7- ارائه الگوهاى مناسب حجاب با توجه به اوضاع زمانى و موفقيت‏‌هاى اجتماعى افراد (قالب‏‌سازى و شكل‏‌دهى، همخوان با محيط).

منابع:
1- عبد خدايى، محمدهادى، اخلاق پزشكى، تهران، نشر سازمان تبليغات اسلامى، چ اوّل 1371.
2- الطوسى، محمد بن‏الحسن، الامالى، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، قم، دار الثقافه، چ اوّل، 1414.
3- مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، لبنان، مؤسسه الوفاء، چ دوم، 1403.
4- الرازى، محمد بن‏زكريا، بهداشت روانى (الطب الروحانى)، ترجمه جمعى از اساتيد حوزه و دانشگاه الزهرا(س)، سازمان انجمن اوليا و مربيان، چ دوم، 1379.
5- فخر رازى، محمدباقر، التفسير الكبير، مفاتح الغيب، قم، بى‏تا.
6- نراقى، مهدى، جامع السعادات، مطبعه النجف، النجف الاشرف، چ دوم، 1382.
7- جوادى آملى، عبداللَّه، زن در آيينه جلال و جمال، اسراء، قم، چ دوم، 1418.
8- الاحسائى، ابن‏ابى‏جمهورى، عوالى الئالى، تحقيق سيد المرعشى و شيخ مجتبى العراقى، قم، مطبعه سيدالشهدا، چ اوّل، 1403.
9- الليثى الواسطى، على بن‏محمد (م قرن 6)، عيون الحكم و المواعظ، تحقيق حسين الحسنى البيرجندى، دار الحديث، چ اوّل، 1376ش.
10- سياح، احمد، فرهنگ بزرگ جامع نوين، تهران، كتابفروشى اسلامى، نهم، بى‏تا.
11- الشيخ الكلينى، الكافى، تحقيق على‏اكبر غفارى، دار الكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1365.
12- الفراهيدى، خليل بن‏احمد، كتاب العين، تحقيق دكتر مهدى المخزومى و ابراهيم السامرايى، دار الحجره، چ دوم، 1409.
13- ابن‏منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، چ اوّل، 1405.
14- الزبيدى، محمدمرتضى، تاج‏العروس، بيروت، مكتبة الحياء، بى‏تا.
15- الراغب الاصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چ اوّل، 1404.
16- الشريف الرضى، مجازات النبويه، تحقيق طه محمد الزينى، قم، مكتبه بصيرتى، بى‏تا.
17- عادل، محمود، مجمع البحرين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ دوم، 1408.
18- ابن‏الاثير، النهاية فى غريب الحديث، تحقيق طاهر احمدالزادى، قم، مؤسسه اسماعيليان، چ چهارم، 1364.

پى‏‌نوشت‏ها: -
1) مفردات القرآن، ص‏339.
2) نور، آيه 60.
3) همان، آيه 33.
4) نساء، آيه 6.
5) سياح، احمد، فرهنگ جامع نوين، مجلد 3 و 4، ص‏1021.
6) طريحى، مجمع‏البحرين، ج‏2، ص‏208.
7) ابن‏اثير، النهاية فى غريب الحديث، ج‏1، ص‏452.
8) الاحسائى، ابن‏ابى‏جمهور، عوالى الئالى، ج‏1، ص‏272.
9) الفراهيدى، خليل ابن‏احمد، كتاب العين، ج‏3، ص‏19.
10) ابن‏منظور، لسان العرب، ج‏12، ص‏120.
11) المفردات، ص‏108.
12) قريشى، على‏اكبر، قاموس قرآن، ج‏2، ص‏103.
13) فصلت، آيه 5.
14) فرهنگ جامع نوين، احمد، مجلد 1 و 2، ص‏234.
15) فخر رازى، تفسير الكبير، ج‏25، ص‏226.
16) مجلسى، بحارالانوار، ج‏68، ص‏373.
17) تاج‏العروس، ج‏10، ص‏170.
18) وَ مَن يَتَعَدَّ حُدوُدَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ. طلاق، آيه 1 و بقره، آيه 229.
19) در بخش‌‏هاى بعدى رابطه نشاط فردى، اجتماعى و حجاب مطرح مى‏‌شود زيرا يكى از سطوح «هرم عفاف» نشاط است كه در روايات با تعبير «قله الأحزان» آورده شده است.
20) آمدى، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، ح‏7646، الليثى الواسطى، على بن‏محمد، عيون الحكم و المواعظ، ص‏428.
21) نراقى، مولى مهدى، جامع السعادات، ج‏2، ص‏15.
22) عبدخدايى، محمدهادى، اخلاق پزشكى، ص‏154.
23) نساء، آيه 6.
24) نور، آيه 33.
25) بهداشت روانى (طب روحانى)، ترجمه جمعى از اساتيد دانشگاه الزهرا(س)، ص‏41.
26) جوادى آملى، زن در آيينه جلال و جمال، ص‏425.
27) عيون الحكم، ص‏282؛ غررالحكم، ح‏5527؛ الكافى، باب الحياء، ج‏2، ص‏105.
28) غررالحكم، ح‏6181.
29) عيون الحكم، ص‏124.
30) شيخ طوسى، محمد بن‏الحسن، الامالى، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، ص‏39.
31) الشريف الرضى، مجازات النبويه، تحقيق طه، محمد الزينى، ص‏105.
32) غررالحكم، ح‏5527.
33) پيشين، ح‏5531.
34) عيون الحكم، ص‏327؛ غررالحكم، ح‏6179.
35) قصص، آيه 25. 2 - نهج البلاغه ، نامه . 53
نويسنده: ناهيد - طيبى‏
منبع: سایت - شارح - تاريخ شمسی نشر 26/02/1387
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

قرآن، برای تنها تلاوت یا عمل؟
پنجشنبه ۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
فقـر و غنــا در اسلام
چهارشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
پرستاران سر دو راهی خانه‌نشینی و تغییر شغل
سه شنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۲۳
آنچه خوبان همه دارند تو یک‌جا داری
يکشنبه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۷
وعده صادق، ضربه پشیمان‌کننده و پیشگیرانه
شنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴