بررسی نتایج و مجازات‌های دنیایى گناه در قرآن؛

اطاعت از خداوند یا نافرمانی و گناه؟!/نقش حق‌الناس در کیفر دنیایی

تاریخ انتشاريکشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۸ - ۰۰:۰۶
کد مطلب : ۴۰۱۱۰۷
انسان به ‌عنوان اشرف مخلوقات، دارای قدرت اندیشه و انتخاب و اراده و مسئولیت‌پذیری است و بدین جهت بر همه مخلوفات شرافت و برتری دارد. با انتخاب خود می‌تواند در مسیر فطرت به بهشت راهی شود یا به جهنم و قطعاً راه سومی وجود ندارد.
۰
plusresetminus
اطاعت از خداوند یا نافرمانی و گناه؟!/نقش حق‌الناس در کیفر دنیایی
به گزارش بلاغ، درست است که امروزه بازار خدعه و نیرنگ و دوز و کلک بسیار پررونق و پرسود است، اما بر همگان تجربه شده که انسان شأنش و فلسفه خلقتش فراتر از ماده و مادیات است و او آمده تا با نمایش بزرگی خود برای ابدیت باقی بماند و فراتر از این جهان، زندگی ادامه دارد آنهم با جنس ابدی و جاودانگی.

هر عملى داراى عکس العمل و هر کنشى داراى واکنش است و باید توجه داشت که مکافات عمل هم در دنیا وجود دارد و هم در آخرت، با این فرق که مکافات در دنیا نسبت به آخرت بسیار کم رنگ‌تر مى باشد و نیز باید توجه داشت که کیفر یا پاداش عمل به صورت هاى گوناگون به سراغ انسان مى آید.
 
از مسلمات دین و علم و تجربه است که کردار انسان خواه نیک و خواه بد داراى پى‌آمد و نتیجه، در دنیا و آخرت است و همچون بذرى است که در مزرعه‌ى جهان کاشته مى‌شود، اگر بذر گل بود، نتیجه اش گل است و اگر خار بود، نتیجه اش خار است. به قول سعدى: دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر *** اى نور چشم من بجز از کِشته ندروى.

هر چند كه از نظر قرآن و آموزه های وحيانی آن، دنيا سرای مجازات و عذاب های الهی نيست بلكه سرای امتحان و ابتلاء و جايگاه رشد و بالندگی و شدن‌های انسانی است، ولی اين گونه نيست كه هيچ گونه مكافات و مجازاتی در اين دنيا برای گناه‌کاران نباشد، بلكه آثارو پيامدهای طبيعی آن به شكل بازتاب در همين دنيا گريبانگير عامل و يا عاملان آن می شود.
 
 
نتائج و مجازات‌های دنیایى گناه در قرآن
 
 ده‌ها آیه پیرامون آثار و کیفر گناه آمده: «فَاَنزلنا عَلى الّذینَ ظلموا رِجزاً مِنَ السّماءِ بِما کانوا یَفسقُون» «بر ستمگران به خاطر نافرمانى عذابى از آسمان فرستادیم» (بقره، ۵۹).
"یرید اللّه اَن یُصیبَهم بِبَعض ذُنُوبهم؛ خدا مى خواهد آنان را به پاره اى از گناهانشان مجازات کند" (مائده، ۴۹).
«...فَاهلَکناهُم بِذُنوبِهم؛ آنها را به خاطر گناهان‌شان نابود ساختیم» (انعام، ۶)«
فاَخذناهُم بِما کانُوا یَکسِبون؛ آنها را به کیفر اعمال‌شان مجازات کردیم» (اعراف، ۹۶).
«فَتِلکَ بُیوتَهم خاوِیةً بِما ظَلموا؛ این خانه هاى آنهاست که به خاطر ظلم و ستمشان خالى مانده است» (نمل، ۵۲).
«ممّا خطیئاتِهم اُغرِقُوا؛ آنها به خاطر گناهانشان غرق شدند» (نوح ، ۲۵).
«فَدَمدَم عَلیهِم رَبّهم بِذَنبِهم فَسوّاها؛ پس خدا آنها (قوم ثمود) را به خاطر گناهان‌شان درهم کوبید و سرزمین‌شان را صاف و مسطح کرد» (شمس، ۱۴).
«اِنّ اللّه لایُغَیّرُ ما بقَوم حتّى یُغَیّروا ما بِاَنفُسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتى را تغییر نمى دهد، مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند»(رعد، ۱۱).
"کلاّ بَلْ رانَ على قُلوبِهم ما کانوا یَکسِبون؛ چنین نیست که آنها مى پندارند، بلکه اعمال‌شان همانند زنگارى بر دل های‌شان نشسته است» (مطففین، ۱۴).
و ما اَصابَکم مِن مُصیبَة فَبِما کَسبتْ اَیدیکُم و یَعفُوا عن کثیر؛ و هر گرفتارى که به شما رسد به خاطر اعمالى است که انجام داده اید و (خدا) بسیارى را نیز عفو مى کند» (شوری، ۳۰).
 
جالب اینکه امام علی علیه السلام به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مى فرماید: «خیر آیة فى کتاب الله هذه الایة؛ بهترین آیه خدا در قرآن همین آیه است». سپس فرمود: «یا على! ما من خدش عود و لانکبة قدم الا بذنب» از امام صادق(ع): «اى على! هر خراشى که از چوبى به انسان مى رسد و هر لغزش قدمى، بر اثر گناهى است که از او سرزده است» (مجمع البیان ذیل آیه کافی ج ۲ ص ۲۶۹).
 
بازدارنده نعمت‌های خداوند
 امام صادق علیه السلام مى فرماید: پدرم همواره مى فرمود:«اِنّ اللّه قَضى قَضاء حَتماً الاّ یُنعِمُ على العبد بِنِعمةٍ فَیَسلُبها ایّاه حتّى یُحدِث العبد ذَنباً یَستَحقّ بذلک النّقمة؛ خداوند حکم قطعى فرموده که نعمتى را که به بنده اش داده، از او نگیرد، مگر زمانى که بنده گناهى انجام دهد که به خاطر آن سزاوار کیفر گردد» (کافی،ج ۲، ص ۲۷۳).

امیر مؤمنان على علیه السلام در خطبه ۱۷۸ نهج البلاغه مى فرماید: «و ایم الله ! ما کان قوم قط فى غض نعمة من عیش فزال عنهم الا بذنوب اجترحوها ، لان الله لیس بظلام للعبید؛ به خدا سوگند هیچ ملتى از آغوش ناز و نعمت زندگى گرفته نشد مگر به واسطه گناهانى که مرتکب شدند، زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد»، سپس افزود: «و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم ، و تزول عنهم النعم ، فزعوا الى ربهم بصدق من نیاتهم ، و وله من قلوبهم ، لرد علیهم کل شارد و اصلح لهم کل فاسد؛ هر گاه مردم موقعى که بلاها نازل مى شود، و نعمتهاى الهى از آنها سلب مى گردد، با صدق نیت رو به درگاه خدا آورند، و با قلب‌هائى آکنده از عشق و محبت به خدا از او درخواست حل مشکل کنند، خداوند آنچه را از دست‌شان رفته به آنها باز مى گرداند و هرگونه فسادى را براى آنها اصلاح مى کند» و از این بیان رابطه گناهان با سلب نعمت‌ها به خوبى آشکار مى‌شود.

ممکن است این گونه فهمیده شود که آیا اگر خداوند به انسان نعمتی داد و انسان گناهی مرتکب شد، آن گناه هر چه می‌خواهد باشد، خدا آن نعمت را از انسان می‌گیرد، یا میان گناهان و نعمت‌هایی که سلب می‌شود رابطه خاصی است یعنی هر گناهی تأثیر دارد در سلب نعمت معینی، و در سلب نعمت دیگر اثر ندارد کما اینکه هر طاعتی تأثیر دارد در جلب یک نعمت معین نه همه نعمت‌ها. مثلاً ما به طور کلی می‌دانیم که هم باید رعایت حق الله را بکنیم و هم رعایت حق الناس.
 
نقش حق‌الناس در کیفر دنیایی
حق الله وظایفی است بین ما و خدا مثل نماز و روزه، حق الناس وظایف مستقیمی است که ما در برابر مردم داریم از عدالت، انصاف و غیره، تکالیفی است که نسبت به مردم داریم، حقوقی است که دیگران بر عهده ما دارند. یک وقت گناه ما این است که حق الله را ادا نمی کنیم، و یک وقت گناه ما این است که حق الناس را ادا نمی کنیم. حق الله هم فرق می کند، یک وقت نماز نمی خوانیم، یک وقت روزه نمی گیریم، یک وقت العیاذ بالله شراب می خوریم، یک وقت دروغ می گوییم، یک وقت حج خانه خدا را نمی رویم.

همین طور است حق الناس. آیا اینها دیگر فرق نمی کند؟ همین قدر که انسان یک گناه مرتکب شد خدا هر نعمتی را که شد از او می گیرد یا هر گناهی با یک نعمت خاصی ارتباط دارد؟ دومی درست است . در دعای کمیل این طور می خوانیم: «اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل النقم . اللهم اغفر لی الذنوب التی تغیر النعم . اللهم اغفر لی الذنوب التی تنزل البلاء . اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء» گناهان را دسته دسته می کند: خدایا آن گناهانی را که نقمت را بر بنده نازل می‌کند ببخش، آن گناهانی را که نعمت را می‌گیرد ببخش، گناهانی را که بلاها را نازل می‌کند بیامرز، گناهانی را که سبب می‌شود دعاهای ما حبس بشود ببخش (یعنی حال دعا از ما گرفته بشود که دعا نکنیم که این بدترینش است، یا دعا بکنیم و مستجاب نشود).
معلوم می شود هر دسته ای از گناهان یک خاصیت مخصوص به خود دارد.
 
گناه سبب عدم استجابت دعا
امام باقر علیه السلام فرمودند: «همانا بنده از خدا حاجتى مى‌خواهد، اقتضا دارد که زود یا دیر برآورده شود، سپس آن بنده گناهى انجام مى‌دهد خداوند به فرشته مى فرماید: حاجت او را روا مکن و او را محروم ساز زیرا در معرض خشم من درآمد و سزاوار محرومیت شد» (کافی، ج ۲، ص۲۷۱) .
 
گناه سبب قطع روزى
امام باقر علیه السلام مى فرماید: «إنّ الرّجُل لَیَذنب الذَّنْب فَیَدرء عنه الرّزق؛ مردى گناهى انجام مى دهد و در نتیجه روزى از او دور مى شود» (کافی، ج ۲، ص۲۷۱).
 
گناه سبب محرومیت از نماز شب
از امام صادق علیه السلام نقل شده است: «ان الرجل یذنب الذنب فیحرم صلوة اللیل و ان العمل السیىء اسرع فى صاحبه من السکین فى اللحم؛ گاهى انسان گناه مى‌کند و از اعمال نیکى همچون نماز شب باز می‌ماند ( بدانید ) کار بد در فناى انسان از کارد در گوشت سریعتر اثر مى‌کند» (کافی، ج ۲، ص۲۷۱).
 
گناه سبب عدم امنیت از حوادث
امیرمؤمنان على علیه السلام فرمودند: گنهکار نباید خود را از بلاهاى شبانه و حوادث ناگهانى ایمن بداند (کافی ج۲ ، ص ۲۶۹) و نیز از جمله عواقب شوم دیگر گناهان عبارتند از: قطع باران، ویرانى خانه، حبس صدساله قیامت،خشم و لعن الهى،...
 
ابزارهای ظاهری گناه

انسان‌ها از طریق حواس پنجگانه خویش با بیرون ارتباط بر قرار می‌کنند. از این رو این قوای پنج گانه نقش بسیار مهمی را در زندگی آدمی بازی می‌کنند؛ چرا که زندگی بر اساس شناختی سامان می‌یابد که از طرق حواس پنج گانه به دست می‌آید.

این مطلب با مراجعه به آیات قرآن بر آن است تا نقش زیانبار یکی از رفتارهای نابهنجار را در سرنوشت انسان بیان کند و نشان دهد چگونه رفتاری کوچک می‌تواند نقش شگرفی را در ایجاد بدبختی و شقاوت ابدی آدمی بازی کند.

حس چشایی، ابزار مهم شناختی و ادراکی
حواس پنج گانه را نخستین و اصلی‌ترین ابزار شناختی دانسته اند؛ زیرا انسان با این ابزارهای مهم در کنار قلب و عقل است که به تحلیل داده‌های دریافتی از حواس می‌پردازد و دانشی را به دست می‌آورد. از این روست که از دست دادن هر یک از این ابزارهای شناختی و حواس پنجگانه به معنای از دست دادن نوعی علم و دانش است؛ چنانکه گفته اند، من فقد حسا فقد فقد علما؛ هر کسی حسی را از دست داد، در حقیقت دانشی را از دست داد.

قوه چشایی یکی از حواس پنج گانه است که در زبان انسان قرار داده شده است. انسان با این ابزار توانایی تشخیص ترش و شور و تلخ و شیرین را به دست می‌آورد. پس شناخت‌های انسان نسبت به طعم و مزه‌ها به این حس انسانی موجود در زبان باز می‌گردد.

البته نقش قوه چشایی و دیگر حواس را نمی‌بایست منحصر در حوزه شناختی محدود ساخت؛ بلکه حواس انسانی یکی از مهمترین ابزارهای لذت نیز به شمار می‌آیند؛ چرا که هر یک از این ابزارهای حسی به انسان لذتی خاص را نیز می‌چشانند که از دیگر حواس بر نمی‌آید. این لذت هاست که به زندگی انسان معنای دیگر می‌بخشد؛ در واقع اگر این حواس خصوصا لذت چشایی نبود لذت در زندگی انسان بی‌معنی و بی‌مفهوم بود.
لذت یا خوشی در مقابل الم و ناخوشی، حالت خوشایندی است که از احساس یا ادراک امری مطبوع به انسان دست می‌دهد. البته این حالت در بیشتر موارد به سبب موافقت و مناسبت چیزی با بدن انسان پدید می‌آید و انسان بیشتر با لذت‌ها و خوشی‌های جسمی آشناست، اما انسان با چیزهای غیر حسی نیز لذت می‌برد که از آن به لذات معنوی یاد می‌شود.

از مهمترین لذت‌های انسانی می‌توان به لذت جنسی(نساء، آیه ۲۴) و لذت غذایی و مانند آن اشاره کرد. البته دیدن مناظر لذت بخش را می‌توان از لذت‌های معنوی دانست هر چند که بتوان آن را در زمره لذت‌های مرتبط با قوه بینایی دانست؛ همچنین لذت شنیدن آهنگ‌ها و نواها و صداهای خوش که مرتبط با قوه شنوایی است.

به هر حال لذت‌ها در اشکال گوناگون از طریق ابزارهای حسی مختلف به نفس انسانی منتقل می‌شود و نفس به یک حالتی از خوشایندی و سرخوشی دست می‌یابد که قابل وصف نیست.(زخرف، آیه ۷۱).

لذت‌های مادی و معنوی در بهشت
از آیات قرآن به دست می‌آید که همه چیزهای بهشت اشتها آور و لذت آفرین هستند؛ از این رو بهشتیان از خوردن و نوشیدن(صافات، آیات ۴۳ تا ۴۶) گرفته تا دیدن و بوییدن و شنیدن و در آغوش گرفتن لذت می‌برند و بهشت محلی برای تامین تمامی خواسته‌ها و لذت‌های بشری است(ص، آیه ۵۱ ؛ زخرف، آیه ۷۱) لذتی که بهشتیان در بهشت می‌برند لذتی جسمی و روحی و روانی است. پس لذت‌های مادی و معنوی در بهشت فراهم است(توبه، آیه ۷۲) و از شنیدن و بوییدن و گفتن چیزهای خوب و لذت آفرین بهره می‌برند. (همان و روم، آیه ۱۵؛ الدرالمنثور، سیوطی، ج ۵، ص ۱۵۳).

تفاوت لذت‌های بهشتی با دنیوی در این است که لذت‌های دنیوی پایان پذیر، محدود، اندک، ناپایدار و همراه با الم و ناخوشی است؛ اما لذت‌های بهشتی بی‌پایان، نامحدود، بسیار فراوان، پایدار و بی‌هیچ ناخوشی است.

از نظر قرآن لذت‌های چشمی و روانی و روحی خیلی مهمتر و اصلی‌تر است. از این رو در آیه ۷۱ سوره زخرف بر آن تاکید ویژه‌ای می‌کند.

بنابراین،‌ نمی‌توان نقش حواس پنج گانه یا نفس و قلب را محدود به دایره شناختی کرد، بلکه مهمترین ابزار لذت انسان نیز به شمار می‌آید و انسان خوشی و ناخوشی را از طریق آنها به دست می‌آورد و فهم و ادراک می‌کند.

یکی از قوای مهم انسانی، قوه چشایی است که با آن مزه را می‌شناسد و لذت‌های خاصی را می‌برد. انسان مزه شیرینی و شوری آب و غذا را از طریق حس چشایی می‌شناسد و ادراک می‌کند.(فرقان، آیه ۵۳؛ نمل، آیه ۶۱؛ فاطر، آیه ۱۲) اصلا بیشترین لذت‌های انسان از طریق حس چشایی حاصل می‌شود.

لذت خوبی‌ها و بدی‌ها
همان گونه که گفته شد، قوای انسانی دارای کارکردهای چندی است که از جمله کارکردها و نقش آن در حوزه شناختی و ادراکی است. انسان لذت و الم را از طریق قوای خود به دست می‌آورد. همان اندازه که این قوا در حوزه شناختی مفید هستند در حوزه لذت آفرین یا ضد آن نیز فعال می‌باشند.

اصولا زندگی انسان بر پایه شناخت و لذت‌هاست که معنا می‌یابد. هر چیزی را که می‌شناسد می‌کوشد تا از آنچه مطابق و ملایم طبع و طبیعت اوست بهره گیرد. این گونه است که شناخت‌های انسانی در راستای بهره مندی از لذت‌هاست. این لذت‌ها می‌تواند مادی و معنوی یا محدود و ناپایدار یا نامحدود و پایدار باشد.
خداوند به انسان از طرق گوناگون حسی و عقلی و وحیانی می‌آموزد که چه چیزی ملایم طبع اوست تا بدان متمایل شود و از آن بهره گیرد و چه چیزی مخالف طبع و طبیعت اوست و می‌بایست از آن دوری گزیند و آن را نچشد.

در حقیقت آموزه‌های عقلانی و وحیانی به انسان می‌آموزند که چه چیزی لذت آفرین و یا لذت زدا و دردآفرین و چه چیزی خوش و ناخوش است. از این رو آیات قرآن از اموری که خوش است با عناوینی چون طیبات، پاکی‌ها و خوبی‌ها و مانند آن یاد می‌کند و از هر آنچه ناخوشایند و الم آفرین می‌باشند، به عنوان خبیثات و ناپاکی‌ها و بدی‌ها و زشتی‌ها از آن تعبیر می‌کند.

از نظر قرآن هر آنچه خوشایند باشد، می‌بایست انسان را به خدایی شدن نزدیک کند؛ زیرا این امور در حقیقت ملایم طبع و طبیعت خدایی اوست؛ و هر چه او را از خدایی و ربانی شدن دور می‌سازد، ملایم طبع و طبیعت فطری او نیست و می‌بایست ترک شود.

انسان گاهی دچار اشتباه و خطا می‌شود. بدین معنی که چیزی را ملایم طبع خود می‌یابد که در حقیقت ملایم طبع او نیست و در اثر نقص ادراکی و شناختی و یا زنگار قلب و قوای ادراکی چنین تصور ناقص و نادرستی پیدا کرده است.

گاه اموری را لذت آفرین می‌بیند در حالی که الم آفرین و ناخوشایند است. از این رو قرآن به کمک عقل آمده است تا امور لذت آفرین واقعی را بیان کند. عقل برخی امور را لذت‌آفرین نمی‌شناسد در حالی که لذت واقعی در آن است و یا اموری که الم آفرین است در حالی که آن را لذت آفرین می‌داند و هنگامی که از آن بهره می‌برد تازه متوجه خطا و اشتباه می‌شود که گاه جبران ناپذیر است؛ مانند زمانی که شراب را خورد و لذتی محدود برد و سپس دست به خودکشی زد و یا زندگی خود را تباه ساخت.

خداوند به مردمان می‌آموزد که لذت کامل و دائمی و پایدار و بی‌هیچ درد و رنج را می‌بایست در آخرت تجربه کنند و لذت‌های دنیوی هر چند به ظاهر ملایم طبیعت است، لذت‌های واقعی نیستند.(آل عمران، آیه ۱۴؛ جمعه ، آیه ۱۱)

خداوند همچنین در آیه ۱۱ سوره جمعه نشان می‌دهد که لذت واقعی را می‌بایست در نماز جمعه و حضور در آن احساس کرد نه در خرید و فروش‌های دنیوی و سرگرم شدن بدان ها. در آیه ۱۲ سوره محمد نیز لذت‌ها و کامجویی‌های دنیوی را لذت‌های محدود و بی‌اساس و ناپایدار معرفی می‌کند و در آیات ۶۸ و ۶۹ سوره توبه نیز بر ناچیزی لذت‌های دنیوی نسبت به لذت‌های اخروی توجه می‌دهد.

از نظر قرآن، آنچه لذت واقعی است، لذتی است که در خوبی‌ها و کارهای نیک است؛ چرا که این‌ها ملایم واقعی طبع و طبیعت خداجو و کمال جوی انسان است و موجب می‌شود تا انسان به کمال مطلق یعنی خدایی شدن نزدیک شود.

تغییر ذائقه‌ها در اثر گناهان و شبهات
انسان اگر بدرستی و بر اساس فطرت خود عمل نکند، گرفتار تغییرات شگرف و اساسی می‌شود به گونه‌ای که خصلت‌های خدادادی و فطری خود را از دست داده و به طور کامل از نظر شناختی و لذتی دگرگون می‌شود؛ پس آنچه که باطل و نادرست است حق می‌یابد و اموری که لذت آفرین نیستند بلکه درد آفرین است، لذت آفرین می‌شمارد. به قول مولوی داستان این مردم همانند آن دباغی است که با حضور در راسته عطرفروشان بیهوش می‌شود و هر چه از گلاب ناب و عطر خوشبوی بر وی می‌زنند در وضعیت بدتری قرار می‌گیرد به گونه‌ای که برای هوش آوری او نیاز است که چرم بدبویی را جلوی بینی او بگیرند.

بسیاری از مردم در یک فرآیندی گرفتار چنین حالتی می‌شوند که مولوی در این داستان نقل کرده است. بنابراین، لازم است که بر اساس فطرت رفتار کرد و اجازه نداد تا اندک اندک بوی ناخوش به جای بوی خوش نشیند و به جای آنکه بوی خوش لذت آفرین باشد بوی ناخوش لذت آفرین شود.

این تغییرات همواره در یک فرایندی ایجاد می‌شود. از این رو خداوند در آیات قرآن به انسان هشدار می‌دهد تا هر گونه گناهان و خطاها را کوچک نشمارند؛ زیرا افزون بر اینکه در پیشگاه خداوند عظیم، این کوچک‌ها بزرگ هستند، همچنین عامل سقوط و هبوط انسان می‌شوند و در یک فرآیندی فطرت زنگار گرفته می‌شود (مطففین، آیه ۱۴) و طبع او مهر می‌گردد.(بقره، آیه ۷؛انعام، آیه ۱۲۵)

اینکه در بسیاری از روایات از نزدیک شدن به شبهات پرهیز داده شده است به سبب همین زنگار گرفتن قلب در اثر ارتکاب شبهات و ناتوانی در تشخیص و ادراک خوب و خوش است.

اموری که مکروه دانسته شده و حکم تحریم بر آن بار نشده نیز به سبب همین تاثیر منفی گذاری آن در روند فهم و تشخیص خوب و خوش است؛ چنانکه تاکید بر مستحبات برای آن است که انسان عادت به کارهای خوب و خوش کند.

به سخن دیگر، مباحات اموری هستند که تاثیری در خوش و ناخوشی ندارند؛ اما مستحبات زمینه ساز خوشی و مکروهات نیز زمینه ساز ناخوشی هستند. کسی که به خوشی مستحبات عادت کند، واجبات نیز بر او خوشایند می‌شود و کسی که مکروهات را ناخوش دارد، به طریق اولی، حرام را ناخوش خواهد داشت.

چشیدن گناه، عامل هبوط و سقوط
از آیات قرآن به دست می‌آید که گاه ارتکاب امر مکروهی، آدمی را بدبخت می‌کند؛ زیرا عادت به مکروه به معنای عادت به ناخوشی است و اگر کسی ناخوش احوال شود، دیگر به خوشی روی خوش نشان نخواهد داد و همواره در پی امور ناخوش می‌رود؛ زیرا این امور ناخوش برای او خوشایند شده است.

از آیات ۱۹ و ۲۲ سوره اعراف بر می‌آید که چشیدن مزه میوه درخت ممنوع موجب شده تا  زشتی‌های بدن حضرت آدم و حوا آشکار شود و آنان گرفتار لختی شوند.

از اطلاق «لاتقربا» و تعبیر «ذاقا الشجره» در این آیات این طور می‌توان استنباط کرد که آنان از چشیدن مزه درخت ممنوع همانند خوردن میوه آن منع شده بودند؛ زیرا چشیدن و مزه مزه کردن آن به معنای زمینه سازی ارتکاب حرام خواهد بود.

البته می‌توان گفت که تقرب در آیه معنای فراتر از معنای ظاهری آن دارد. به این معنا که هر گونه تصرفی ممنوع بود. از این رو در آیه بر عدم نزدیکی تاکید شده است؛ زیرا نزدیکی به همین درخت به معنای نزدیکی به گناه و احتمال سقوط است.

در آیات قرآن گاه یک لفظ در معنای گسترده‌تر از معنای موضوع له خود به کار رفته است. مثلا در آیه ۲ سوره نساء از هر گونه تصرف در اموال به عنوان خوردن یاد شده است و یا اینکه در آیه ۱۸ سوره ق از هر گونه فعلی به عنوان لفظ تعبیر شده است. به این معنا که فرشتگان هر فعلی حتی لفظی که از دهان بیرون می‌آید، می‌نویسند.

به نظر می‌رسد که در آیه مورد بحث نیز هر گونه تصرف ممنوع شده بود، از این رو برای بیان این منع از تقرب (نزدیکی) تعبیر شده است. بنابراین از مصادیق عدم تصرف کامل یکی هم چشیدن است.

کسانی که به امری ناخوش و مکروه نزدیک می‌شوند، این احتمال است که در آن سقوط کنند. اینان وقتی به شبهات و مکروهات نزدیک می‌شوند، مانند کسانی هستند که به پرتگاهی نزدیک شده‌اند که هر لحظه احتمال ریزش یا سقوط در آن وجود دارد. خداوند هر گونه رفتار غیر تقوایی را مصداقی از حضور درلبه پرتگاه (شفاجرف) می‌داند که هر آن ممکن است سقوط کند.(توبه، آیه ۱۰۹) «شفا» به معنای انتهای یک چیز و لبه و «جرف» به معنای دره و سیل گاه است. یعنی در کنار دره‌ای که سیل ایجاد کرده و لبه‌های آن هر آن امکان ریزش دارد.

این لبه هر آن ممکن است بریزد و انسان را نیز با خود ببرد. کسی که بی‌تقوایی می‌کند و به شبهات و مکروهات نزدیک می‌شود مانند کسی است که پا در لبه چنین پرتگاهی گذاشته است؛ زیرا نزدیکی به اینها و انجام مکروهات و شبهات ذائقه و طبع آدمی را تغییر می‌دهد و زمینه ساز انجام گناهانی می‌شود که خوردن از درخت ممنوع برای او آسان است. کسی که میوه ممنوع را چشیده و مزه کرده باشد، لذتی که از این چشیدن می‌برد او را به خوردن دعوت می‌کند. از این رو در روایات نگاه به زن نامحرم را تیر شیطان دانسته اند؛ زیرا لذتی که مرد از نگاه به زن می‌برد او را به فحشا و زنا سوق می‌دهد.

این گونه است که چشیدن امر مکروه و مشتبه موجب می‌شود که پس از مدتی ذائقه او تغییر یابد و به جای آنکه از کارهای خوب و خوش لذت برد، از امور ناخوش و بد، لذت می‌برد و برای او خوشایند می‌شود. پس از مدتی نیز چنین شخصی همه چیزهای خوب را بد وهمه لذت‌های واقعی را ناخوش داشته و لذت‌ها و خوشی‌ها را در بدی‌ها و زشتی‌ها می‌جوید و بدان سو متمایل می‌شود. کسانی که زندگی در غرب را تجربه کرده باشند، می‌دانند که چگونه عده‌ای از مردمان مسخ فرهنگی می‌شوند ودر یک فرآیندی هر آنچه را ناخوش می‌داشتند خوشایند طبع ایشان می‌شود و خودفروشی و ارتکاب همه زشتی‌ها برایشان همانند کارهای خوشایند جلوه می‌کند و از آن لذت می‌برند، هر چند که این لذت‌ها همواره با درد و الم و رنجی همراه است. این را خود می‌دانند و می‌فهمند هر چند که بر زبان آن را انکار کرده و توجیه می‌کنند.(قیامت، آیات ۱۴ و ۱۵)

باشد با پرهیز از چشیدن گناهان و اموری که خداوند خواهان تقوا از آن شده، اجازه ندهیم که فطرت و طبع و طبیعت خدایی ما تغییر کند و در یک آفریندی گرفتار هبوط و سقوط شویم.
 
مصاديقیاز گناه اجتماعي
پيش از آن كه به آثار گناه اجتماعیبپردازيم، بخشیاز مصاديق گناهان اجتماعیرا كه قرآن به آن توجه ويژه ایداشته توجه میدهيم.

از آن جايیكه انسان موجودیدارایاراده و اختيار است، اين آزادیرا دارد كه هر گونه رفتار متقابل و متضادیرا در پيش گيرد، ولیبه عللیچند انسان بيش تر از آن كه به كارهایخوب، نيك و صالح علاقه مند باشد، به كارهایبد، زشت و طالح گرايش دارد. خداوند در آيه5 سوره قيامت، از تمايل غريزیآدمیبه آزاد بودن در انجام گناه اشاره میكند و بيان میدارد كه آدمیاراده خويش را در فجور و شكستن مرزها مصروف میدارد.

البته برخیمدعیاين معنا هستند كه در ارتكاب گناه مقصر نيستند؛ زيرا فشارهایدرونیو بيرونیاز سويیو عدم قدرت تشخيص گناه و اشتباه در تطبيق از سویديگر و عواملیمانند آن موجب میشود تا مرتكب گناه شوند، اين در حالیاست كه خداوند به صراحت در آيات 7و 8 سوره شمس بيان میكند كه برایهمه انسان ها قدرت تشخيص خوبیاز بدیدر نفس هر انسانیقرار داده شده و از سويیديگر، انسان به گونه ایآفريده شده كه بتواند با علل و عوامل بيرونیو درونیطوریبرخورد كند كه او را به سویگناه نكشاند. بنابراين، توجيهینادرست است كه گناه خويش را برگردن اين علل و عوامل بيندازيم و از خود سلب اختيار و مسئوليت كنيم.

خداوند در آيات 11تا 17 سوره اعراف و آيات 112 و 113 سوره انعام، به نقش ابليس و شياطين در تشويق انسان ها به ارتكاب گناه و دعوت به معاصیاشاره میكند ولیدر همان آيات و آيات ديگر روشن میسازد كه نقش آنان تنها در حد وسوسه كردن خلاصه میشود و اگر الهامات فجوریاز سویابليس و نفس اماره وجود دارد، در مقابل، الهامات تقوايیاز سویفرشتگان و نفس لوامه نيز وجود دارد.

اما گناهان اجتماعیكه در قرآن بيان شده شامل گناهان زبانیو غيرزبانیمیشود. از مصاديق گناهان زبانیدر عمل اجتماعیمیتوان به استهزا و تمسخر و بذله گويی(مطففين، آيات 29 تا 31 و نيز حجرات، آيه11)، افترا به ديگران (نور، آيات 15و 16)، بدگويیو سخنان زشت (نساء، آيه 148)، دروغ، بهتان، دشنام، افترا و قذف (نور، آيات 11، 15و 16و 23 و احزاب، آيه58)، افشایراز و سخنان محرمانه ديگران (تحريم، آيات 3و 4)، به كاربردن القاب و نام هایناپسند برایديگران (حجرات، آيه11) و انتساب فرزندان نامشروع به شوهر از سویزن (ممتحنه، آيه12) اشاره كرد.

از گناهان اجتماعیمیتوان به آواره سازیمردم از خانه و كاشانه خود اشاره كرد كه در آيه 85 سوره بقره خداوند اين گناه را معادل قتل و آدم كشیمعرفیمیكند.

ايجاد اختلاف در ميان مومنان (آل عمران، آيه 152) يا ميان زن و شوهر كه در حد كفر دانسته شده (بقره، آيه 102) از ديگر مصاديق گناهان اجتماعیاست.

خداوند در آيات 17 تا 31 سوره قلم و همچنين 29 و 38 سوره اسراء، هرگونه ترك انفاق مال به مستمندان و مساكين و بخل-ورزیدر اين باره را از مصاديق گناهان اجتماعیبيان میكند. (الكشاف، زمخشري، ج2، ص668) چنان در آيات 39 تا 44 سوره مدثر ترك اطعام بينوايان و مساكين را به عنوان گناهیبزرگ معرفیكرده و آن را عاملیبرایسقوط در دوزخ و عذاب اخرویمیداند.

برهنگیدر انظار عمومیاز ديگر گناهان و بزه هایاجتماعیاست كه در آيه 28 سوره اعراف به آن اشاره شده است. در اين آيه از برهنگیبه عنوان فحشاء ياد شده كه خود بيانگر زشتیاين رفتار در نگاه خدا و قرآن است. (مجمع البيان، ج3 و 4، ص633) خداوند همچنين تزيين و زينت نمايیو آراستن زنان براینامحرمان را به عنوان گناه و امریزشت و بزه اجتماعیمعرفیمیكند و از آن برحذر میدارد. (نور، آيه 60)

هرگونه بغیو خروج برضد حكومت اسلامیو امام مسلمين، گناه و جرمیبزرگ است كه خداوند در آياتیاز جمله 173 سوره بقره، 3 سوره مائده، 145 سوره انعام و 115 سوره نحل به آن توجه داده است. از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) روايت شده كه منظور از «باغ» در اين آيات همان قيام ضدامام است. (مجمع البيان، ج1 و2، ص 467 و نيز تفسير عياشي، ج1، ص 154) بنابراين، هرگونه حركت عليه حكومت اسلامیو فتنه جويیو خروج عليه امام و دولت اسلامیبه معنایبغیتلقیمیشود و مجازات دنيویو اخرویبه همراه خواهد داشت.

همچنين عدم مشاركت در عمل سياسیو اجتماعیو عدم همراهیبا دولت و امام المسلمين در جهاد و تخلف از آن را نيز به عنوان گناه برشمرده و متخلفان را تهديد میكند. (آل عمران، آيه 152 و توبه، آيات 25 و 27 و 94 و 102 و 118)

از ديگر گناهان اجتماعیمیتوان به ظلم شوهران در حق همسران خويش اشاره كرد. از جمله اين گناهان، پس گيریمهريه از سویشوهر است كه در آيه 20 سوره نساء به عنوان كاریباطل و گناهیآشكار معرفیشده است. (اعراب القرآن، درويش، ج2، ص189)

تجارت از راه باطل و بهره گيریاز اسباب نامشروع در حوزه عمل اجتماعیو اقتصادي، براساس آيه 188 سوره بقره گناه و حرام میباشد و براساس همين آيه و نيز آياتیچون 2 و 29 سوره نساء، هرگونه تصرف ناروا در اموال ديگران از جمله يتيمان، گناه و حرام بوده و شخص بايد از آن اجتناب نمايد.

عيب جويیو تجسس از عيوب مومنان و كاستیها و نواقص آنان كاریگناه آلود است (حجرات، آيه 12) چنان كه سوء الظن به مومنان (حجرات، آيه 11) و شايعه افكنیدر ميان ايشان (نور، آيه 19) از گناهان اجتماعیاست كه بايد از آن اجتناب ورزيد.

از نظر قرآن، همگان در برابر اجتماع مسئول هستند و وظيفه دارند تا امنيت روانیو اخلاقیجامعه را حفظ كنند. از اين رو از مهم ترين وظايف انسان پس از وظيفه ايمان به خدا، وظيفه اجتماعیامر به معروف و نهیاز منكر معرفیشده و از همگان خواسته شده تا نسبت به رفتارهایديگران حساسيت به خرج دهند و نظارت كامل و دقيقیبراعمال خود و ديگران داشته باشند.

وظيفه امر به معروف ونهیاز منكر به عنوان سامان دهنده روابط ميان انسانیاز سویخداوند بارها تاكيد شده به طوریكه هرگونه تخلف از اين وظيفه را گناهیبزرگ و جرمینابخشودنیمیداند. (آل عمران، آيات104 و 105)

خداوند در آيه 63 سوره مائده تاركان نهیاز منكر در جامعه را شريك جرم گناهكاران و دارایسرنوشتیهمسان و مشترك با آنان معرفیمیكند تا روشن سازد كه نظارت در عمل اجتماعیتا چه پايه از جايگاه و ارزش و اهميت قرار دارد و هرگونه كوتاهیدراين زمينه گناهیبزرگ میباشد.

دراين ارتباط خداوند به مورد يهوديان شهر ايله اشاره میكند كه آنان در برابر گناه و بزه اجتماعیبه سه گروه تقسيم شدند. گروه نخست بزهكاران و متمردان يوم السبت (روز شنبه) بودند، گروه دوم مصلحانیبودند كه ايشان را به ترك بزه و عمل به قانون دعوت میكردند؛ اما گروه سوم تاركان نهیاز منكر بودند كه در برابر بزه آنان سكوت میكردند. خداوند در اين آيه نجات يافتگان از عذاب را تنها مصلحان معرفیمیكند كه بيانگر اين معناست كه گروههایمتمرد و تارك نهیاز منكر مجازات شدند؛ چرا كه از نظر قرآن، گروه بیتفاوت و تارك امر به معروف و نهیاز منكر، در شمار متمردان خواهدبود. (مجمع البيان، ج3 و 4، ص758)

تفاخر و فخرفروشیبه ديگران (قصص، آيات 76 تا 79) تكبر و سرمستیدر رفتار اجتماعی(بقره آيه 206و اسراء آيات 37 و 38) و خودستايی(نساء آيات 49 و 50 و نجم، آيه 32) از ديگرگناهان اجتماعیاست كه در اين آيات بيان شده است.

خيانت به ديگران (نساء آيات 107 و 111 و نيز يوسف، آيات 51 و 52) خيانت به همسر با افشایراز او به ديگران (تحريم، آيات3و4)، خيانت به همسر از طريق زنا (نساء آيات 15 و 22 و 25 يوسف، آيه 24 و آيات ديگر)، خيانت در وثيقه مالیو رهنی(بقره، آيه 283)، رشوه خواریو همچنين رشوه دهیبه حاكمان و دولتمردان برایتغيير در قانون و حكم و مانند آن (همان و نيز روح المعاني، ج2، جزء2، ص106) سرقت و دزدی(مائده آيات 38 و 39)، شركت در مجالس گناه (نساء آيه 140) شكنجه و آزار مؤمنان (بروج، آيه10)، عهدشكنی(اسراء آيات 34 و 38)، فتنه انگيزی(بقره، آيه217)، قتل و فساد در زمين (يونس، آيات 81 و 82 و بقره آيات 85 و آيات ديگر)، زنده به گوركردن دختران (تكوير، آيات 8 و 9) كتمان گواهیو عدم حضور برایشهادت و گواهیدر محاكم (بقره، آيه283 و مائده، آيه106)، كم فروشی(اسراء، آيه35 و 38)، قمار و كسب مال از طريق آن (بقره، آيات 188 و 219)، لواط و مساحقه و ارضایشهوات جنسیاز اين طريق (نساء، آيه15و طلاق آيه1 و نيز مجمع البيان، ج 3و4، ص34 و نورالثقلين، ج5، ص351 و همچنين اعراف آيات80 تا 84 و آيات ديگر)، مجازات بیگناهان (يوسف، آيات 78 و 79 و مجمع البيان، ج5و6، ص390) ونيز هم نشينیبا اهل باطل (مدثر، آيات 40 تا 45) از جمله گناهان اجتماعیاست كه در قرآن بيان شده است.
 
آثار و پيامدهایگناهان اجتماعي
چنان كه گفته شد گناهان اجتماعیهمانند ديگر گناهان، آثار مادیو معنویو همچنين دنيویو اخرویدارند. خداوند ارتكاب گناهان را موجب آسيب اقتصادیبه جامعه برمیشمارد و در آيه 52 سوره هود و آيات 10 تا12 سوره نوح روشن میسازد كه چگونه جوامع بشریبه سبب ارتكاب گناهان دچار بحران اقتصادیو قحطیو گرسنگیمیشوند و جز به استغفار و بازگشت به مسير اصلیهدايت نمیتوانند از آن برهند. از نظر قرآن برداشته شدن بركت از مال و زندگیاقتصادي، پيامد طبيعیگناه بويژه برخیاز گناهان خاص است. (بقره آيه 276) بنابراين يكیاز عوامل فقر در جامعه را بايد در گناه و ناسپاسیافراد آن جامعه جست (بقره، آيه 61)؛ چرا كه گناه مانع مهم نزول باران مفيد است (هود، آيه52، آيات10 و 12) چنان كه براساس آموزه هایقرآني، بسياریاز مصيبت هایبشر و گرفتاریها و سختیها و دست تنگیهايش، به سبب آلوده شدن شخص يا جامعه به گناه است. (روم، آيه41 و شوري، آيه30)

كسانیكه مرتكب گناه میشوند میبايستیخود را آماده هرگونه اهانت و توهين نمايند، زيرا پيامد طبيعیجرم و گناه، استحقاق اهانت از سوی خداوند است كه بازتاب آن در اهانت مردم به ویو كاهش وجهه و اعتبار اجتماعیاو در جامعه بروز و ظهور میكند. (انعام، آيات 123و 124 و نيز الرحمن، آيه41 و مدثر، آيات 41و 50) خداوند در آيات 19 تا 27 سوره اعراف تبيين میكند كه چگونه گناه موجب بیآبرويیانسان میشود و ارزش و اعتبارش از ميان میرود؛ چرا كه گناه موجب میشود تا زشتیهایباطنیشخص آشكار شود و چهره زشت و بد شخص به نمايش درآيد. (طه، آيه121) به هر حال گناه عامل مهمیدر ذلت و خواریشخص است (بقره، آيه61 و آل عمران، آيه112 و آيات بسيار ديگر) بطوریكه چنين اشخاصیرو سياه خواهند شد و روسياهیابدیبر چهره شان نقش خواهد بست. (يونس، آيه27 و عبس، آيات 40تا 42)
از نظر قرآن كسانیكه مرتكب گناهان اجتماعیمیشوند از درجه اعتبار ساقط میشوند و گواهیآنان نيز مقبول نخواهد شد. (نور، آيات 4و 5)

انسانیكه مرتكب گناه میشود بايد متوقع اين باشد كه قلب و روحش به انحراف كشيده خواهد شد (تحريم، آيه4) و به بیحيايیو بیشرمیدچار میشود. (اعراف، آيات80و 81و هود، آيات 77و 78 و نساء، آيات 107و 108) در حقيقت تباهینفس انسانیو سقوط ویاز آثار طبيعیگناه است. (شمس، آيات 7 تا 10)

انقراض تمدن ها براساس آياتیاز جمله 6 سوره انعام و 21 سوره غافر، از پيامدها و آثار طبيعیگناهان از جمله گناهان اجتماعیاست. چنان كه تخريب محيط زيست و نابودیآبادیها و سرزمين هایپربركت و پرنعمت از آثار طبيعیگناهان شمرده میشود. (هود، آيات 78و 82 و اسراء، آيات16 و 17 و آيات ديگر)
مسخ و تبديل شدن به غير انسان (بقره، آيه65 و اعراف، آيات 163 و 166) و مرگ زود رس (ابراهيم، آيه10 و فاطر، آيه45) از ديگر آثار گناهان است.

آن چه بيان شد تنها گوشه ایاز آثار و پيامدهایگناهان اجتماعیاست. با نگاهیگذرا به همين آثار میتوان دريافت كه چرا جوامع انسانیهمواره در بحران و مشكلات عديده به سر میبرند و هرگز به آسايش و آرامش نسبینمیرسند. بنابراين میبايست با هوشياریو ترك گناهان از پيامدهایطبيعیو آثار آن پرهيز كرد و اجازه نداد تا خود و جامعه در موقعيت بحرانیو خطرناكیقرار گيريم.
 
 
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما