تاریخ انتشارپنجشنبه ۲۲ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۹
کد مطلب : ۳۸۴۵۸۱
همه امید دارند با تحقق وعده مسئولان، کمک نیروهای امدادی و تلاش خودشان، دوباره بتوانند به زندگی عادی بازگردند، اما تجربه سیل چهار سال گذشته و تکرار آن در امسال، این بازگشت را سخت‌تر از همیشه کرده است.
۰
plusresetminus
ماجرای غم‌بار ویرانی یک عمر زندگی در سوادکوه/ترس از خروش دوباره رودخانه تلار
به گزارش بلاغ،شش جلد قرآن، دو آلبوم عکس و یک عروسک، تمام آن چیزی است که از بیست‌ سال زندگی به جا مانده است. بغض راه گلویش را بسته و اشک‌ از گوشه چشمش می‌چکد و می‌گوید: مادرم یک عمر بدون خانه و کاشانه بود و حالا، آب خانه مرا برده و دیگر خانه‌ای ندارم و تمام ترسم این است که این سرنوشت برای دخترم تکرار شود. اینها حرف‌های پر درد ریحانه عالیشا است. زنی که زندگی همسر بیمار و سه فرزندش را به تنهایی می‌چرخاند.

*خانه‌ای که با دهان روزه آن را ساخته بود

از شب سیل می‌گوید که در خانه نبوده است و وقتی رسید که دیگر خانه‌اش وجود نداشت و همه چیز را آب برده بود. خانه‌ای که با دهان روزه آن را ساخته بود و روز اول، نهصد بلوک را به تنهایی خالی کرد. روزهای نداری و رنج خانه‌سازی را از خانه‌ای که دیگر نیست به یاد دارد و اینها بر غمش می‌افزاید؛ روزی که پسر 5 ساله‌اش از دیوار افتاد، دو پایش شکست و ضربه مغزی شد و 36 روز در بیمارستان بستری بود و وقتی پس از این مدت بازگشت، وسایل ساخت خانه را دزد برده بود.

"روزی که به خانه خودم آمدم نماز شکر خواندم. خوشحال بودم که حتی اگر تکه نان خالی می‌خورم در خانه‌ام هستم و سربار و شرمنده کسی نیستم و امروز وضعم این است. یک عمر شب برای خانواده غذا درست می‌کردم و 5 صبح بیدار می‌شدم و به نشا، پرتقال‌چینی و .. می‌رفتم و غروب باز می‌گشتم. از همسر بیمار و فرزندان بیمارم پرستاری می‌کردم و حالا باید دوباره به نشا و پرتقال‌چینی بروم اما دیگر رمقی برایم نمانده است و شوهرم هم که حتی توانایی بلند کردن یک وسیله سبک را هم ندارد و خوب نمی‌تواند راه برود و دخترم که از نه ماهگی بیماری کلیوی دارد و پسرم که کبدش را عمل کرده است." همه این حرف‌ها و اندیشه‌ها، همچون آواری است که بر جسم و روحش سنگینی می‌کند.

از اولین روز آمدن به خانه‌اش می‌گوید: شب اولی که به این خانه آمدیم، روی کارتن خوابیدیم و فردایش برایمان از بهزیستی موکت و فرش آوردند. تازه از خانه مادرشوهرم آمده بودم و حتی استکان و نعلبکی نداشتم. کار کردم، هر کاری؛ نشا، پرتقال‌چینی، سیب‌زمینی‌چینی تا کم‌کم لوازم خانه خریدم و امسال عید وقتی سروقت کمد خانه‌ام رفتم با خودم گفتم دیگر نیاز نیست از کسی موقع آمدن مهمان ظرف قرض بگیرم و به قدر کافی ظرف دارم و حالا همه آن‌چیزی که در طی این همه سال ذره ذره جمع کردم، در یک لحظه با آب رفت و تنها چیزی که برایم مانده 6 قرآن، دو آلبوم عکس و عروسک دخترم است که از میان خاک و گل برایم آورده‌اند، قرآنی که 27 سال است با خود داشته‌ام را امروز برایم آورده‌اند.

*چرا پیش از وقوع سیل کاری نکردند که خانه‌اش بر آب نرود؟

تمام حرفش این است که چرا پیش از وقوع سیل کاری نکردند که خانه‌اش بر آب نرود و می‌گوید: 13 سال پیش، 500 هزارتومان از ما جریمه گرفتند و به ما پروانه ساخت دادند، کاش همان روز اول می‌گفتند که اینجا نباید خانه‌ای بسازید. از سیل 94 همه جا رفتم و پیگیر شدم اما می‌گفتند که بودجه ندارند، سد نمی‌سازند، خانه ماده صد هست نمی‌توانم سند بگیرم یا به آن اتاق اضافه کنم. رئیس بهزیستی، آقای دادمهر به من می‌گفت اگر زمینی پیدا شود برای ساخت کمک می‌کنند اما زمینی نداشتم و آخر خانه‌ام خراب شد.

حرف که ادامه پیدا می‌کند، ذره ذره یادش می‌آید و داغ دلش تازه می‌شود؛ کیف دخترش که از همان روزهای اول سال و وقوع سیل همیشه به پشت داشت و نگران بود آب ببرد و سرانجام سیل با خودش برد. پولی که با سه ماه جوراب فروشی جمع کرده و توی پلاستیک روی ظرف‌ها گذاشته بود، خانه‌ای که پس از سال‌ها، تازه رنگ شده و پول دستمزدش مانده بود، اولین کت و شلوار پسر 18 ساله‌اش و اینکه خودش بخاطر ساخت خانه و فرزندانش همیشه لباس دیگران را پوشیده است و می‌گوید: خانه پدرم که بودم لباس مردم را می‌پوشیدم و تاکنون هم لباس مردم را می‌پوشم، اگر لباس می‌خریدم نمی‌توانستم خانه‌ام را بسازم اما با همه این سختی‌ها حالا دیگر هیچ ندارم.


*تنها آرزویش این است که دوباره سرپناهی داشته باشد

پرستاری از همسر و فرزندان بیمار، سه سال مراقبت از پدر و مادر بیمارش و حالا به خود نگاه می‌کند که مزد همه زحمات، این همه نخوابیدن‌ها، فداکاری‌ها و تلاش کردن‌ها، خانه‌ای است که بر آب رفته است و تنها آرزویش این است که دوباره سرپناهی داشته باشد و یا قطعه زمینی که بتواند کم کم باز دوباره خانه‌اش را بسازد.


*با تمام رنج خودش از سختی هموطنان سیل‌زده می‌گوید

با این حال و با تمام رنج خودش از سختی هموطنان سیل‌زده می‌گوید و دل‌نگران کودکان آنهاست: باز خدا را شکر که رئیس بهزیستی شهرستان، ما را فعلا اینجا اسکان داده اما دلم برای آنها که زیر سرما و در چادر هستند و بچه‌هایشان کیف و کتاب برای مدرسه رفتن هم ندارد، کباب می‌شود و چقدر برای آنها در این مدت گریه کرده‌ام.

از سوئیت بهزیستی به سمت مکانی می‌روم که روزگاری خانه ریحانه و فرزندانش بود و اکنون دیگر سراغی از خانه ریحانه نیست. حتی زمین را هم آب با خود برده و خانه همسایه او، خانم خلیلی هم درگیر سیل است. پایه‌های خانه زیر آب است، اما باز کنار خانه نشسته‌ و مگر می‌شود کجا رفت؟ هیچ کجا خانه آدم نمی‌شود حتی اگر ویرانه شده باشد. گمانش بر این نبود که سیل چنین ویران کند و تا لحظه آخر فکر می‌کرد که خانه‌اش محکم‌تر از قدرت سیل است. در عمر 60 ساله‌اش چنین سیلی ندیده بود، سیلی که اینگونه بی پروا بیاید و ویران کند و هنوز هم پس از گذشت روزها همچنان مانده باشد.

*بی خانمانی پس از 30 سال

حرف‌هایش را این گونه شروع می‌کند: می‌دانم با این گرانی، زلزله و سیل‌ها، دولت هم مشکل دارد، درک می‌کنم اما ما چهار خانوار در این خانه زندگی می‌کردیم، من و سه پسرم. بچه‌هایم کار دولتی ندارند و همسرم همینجا خانه‌ای ساخت و همه دور هم بودیم و حالا بعد از سی سال بی‌خانمان شدیم، مسئولان هم شرایط ما را درک کنند و به داد ما برسند و وعده‌هایشان را عملی کنند.

خلیلی می‌گوید: "اکنون به ما گفتند خانه را تخلیه کنید و بروید اما کجا برویم اگر زمینی داشتیم از اول اینجا خانه نمی‌ساختیم. اگر اینجا مشکل داشت چرا از اول اجازه دادند که بسازیم و پروانه و سند دادند. بارها پیگیر شدیم که اینجا دیواره حفاطتی بسازند. اگر اینجا دیواره حفاطتی داشت سیل اینقدر آسیب نمی‌رساند." زمین آن سوی رودخانه و قبل از بیمارستان را نشانم می‌دهد و می‌گوید اگر آنها اینقدر داخل رودخانه نمی‌آمدند، رودخانه به این سمت نمی‌آمد و خانه‌های ما هم ویران نمی‌شد.

*زمین‌های که بیشتر به سنگ‌زار می‌ماند تا شالیزار

تنها خانه‌ها نیستند که طعمه سیل شده، زمین‌های کشاورزی و دامداری‌های حاشیه رودخانه نیز بی‌نصیب نمانده است. همچون زمین‌های شالیزار روبروی امامزاده ابوطالب زیراب؛ بیشتر به سنگ‌زار می‌ماند تا شالیزار، جایی که تا همین چند روز پیش زمینی آباد بود و عده‌ی زیادی از قِبَل آن روزی می‌خوردند و امروز، ویرانه‌ای است و در کنار آن دامداری‌هایی که از بسیاری از آنها حتی آجری هم نمانده است. خانم موسوی جایی را نشانم می‌دهد که روزی دامداری پسرش بود و اکنون هیچ. تنها چند بلوک از امید زندگی پسرش مانده و می‌گوید: دلواپس پسرم هستم. تازه نامزد شده است. شغل دولتی نداشت و این زمین را خریده بود و با وام دامداری به راه انداخته بود که زندگی‌اش را بچرخاند و حالا ببینید، هیچ نمانده است.

*سیل بند و تسطیح دوباره زمین تنها خواسته کشاورزان

علی زمانی، کشاورز دیگری است که در حال وارسی زمین سیلا‌ب‌زده‌اش است و می‌گوید: سالهاست که ما اینجا کشت می‌کردیم و هر کسی چند صد متر زمین داشت و کمک خرج زندگی‌اش بود، یک وقت جو و وقت دیگر برنج می‌کاشتیم و بقیه هم دامداری داشتند که زندگیشان با آن می‌چرخید و اما سیل همه جا را خراب کرده است.

درباره حریم 40 متری و اینکه هنوز کاملا مشخص نشده می‌گوید و ادامه می‌دهد: آب منطقه‌ای هم اجازه لایروبی نداده است، من راننده کامیون هستم و یک روز بخاطر برداشت ماسه مرا بازداشت کرده‌اند اما چرا بار رودخانه را نگرفتند و دیواره نزدند که وضعیت اکنون ما این نباشد.

حرف‌هایش را اینگونه ادامه می‌دهد: سیل بند و تسطیح دوباره زمین تنها خواسته ما است، ما خودمان هم کمک می‌کنیم؛ اگر اینجا سد ساخته نشود، هر سال همین برنامه است، ما بسازیم و سیل همه چیز را خراب و ویران کند.

*ترس از خروش دوباره رودخانه تلار یک ترس همیشگی

پس از گذشت روزها همچنان شدت جریان آب بالا است. همه امید دارند با تحقق وعده مسئولان، کمک نیروهای امدادی و تلاش خودشان، دوباره بتوانند به زندگی عادی بازگردند، اما تجربه سیل چهار سال گذشته و تکرار آن در امسال، این بازگشت را سخت‌تر از همیشه کرده است چرا که دیگر ترس از خروش دوباره رودخانه تلار یک ترس همیشگی شده و این امر می‌طلبد تا پس اقدامات امدادرسانی، نگاه آسیب‌شناسانه شروع شود و علل حادثه همچون تجاوز به بستر و حریم رودخانه، مجوزهایی که نباید صادر می‌شد و سد و دیواره‌هایی که باید ساخته می‌شد و ... شناسایی و رفع گردد، تا بار دیگر شاهد ماجرای غم بار ویرانی یک عمر زندگی نباشیم، آن هم در شهرستانی که مردم آن با واژه محرومیت همنشینی دیرینه دارند.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

عملیات وعده صادق، آغازی بر یک پایان
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
قرآن و روش‌های تربیتی
چهارشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
۱۹۵ هزار فعال صنفی مازندران در خطر محرومیت
پنجشنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۰
بهار نارنج، ظرفیتی که فدای نام و نشان شد
سه شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۲
حجاب نماد سلامت و توازن
شنبه ۲۵ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۱۴