تاریخ انتشاردوشنبه ۵ تير ۱۳۹۶ - ۱۱:۰۰
کد مطلب : ۲۹۳۴۸۴
مومن باید هر روزش بهتر از روز قبلش باشد، آقا مصطفی نیز روزگارش مانند این حدیث بود و هر روزی که از زندگی‌اش می‌گذشت سیر صعودی و تکاملی داشت.
۰
plusresetminus
روایتی از کودکی تا شهادت/ عشق مدافعان حرم به خانواده‌شان وصف ناشدنی است
به گزارش بلاغ، خبر شهادتش را روز 26 بهمن‌ماه 95 در یک روز سرد زمستانی شنیدیم و نوای "از شام بلا، شهید آوردند، با شور و نوا، شهید آوردند، سوی شهر ما، شهیدی آوردند" بر لب‌های مردم دیار علویان و شهر دارالمومنین آمل طنین‌انداز شد.

شهید حال و هوای تازه‌ای برای مردم شهرستان آمل آورد و مردم نیز با جان و دل به استقبال پنجمین شهید مدافع حرم‌الله آمل رفتند.

می‌گفتند سال‌های سال در سوریه حضور داشت، اما خود نخواسته بود کسی از حضورش بداند و در گمنامی مشغول فعالیت بود تا زمانی که خبر شهادتش به گوش مردم آمل رسید، و فهمیدند که نقش موثری در قرارگاه مخابراتی سوریه ایفا می‌کرد.

فاطمه زهرا 9 ساله و محمدطاهای سه ساله‌، که ثمره زندگی شهید و همسرش است، را به یادگار گذاشت تا به فریاد کودکان سوریه پاسخ دهد و مظلومیت آنها را با مبارزه‌ علیه داعش و تکفیری‌ها به گوش جهانیان برساند.

آرمان مقدم بر خواسته‌های مادی است

به سراغ خانواده معظم شهید می‌رویم تا بدانیم راز این دلدادگی را، اینکه چگونه شهید مصطفی با داشتن تحصیلات در رشته مهندسی الکترونیک و استعداد بی‌نظیرش در عرصه مخابراتی، عزیمت به سوریه را در ماندن‌کنار خانواده‌اش ترجیح داد.

حضور فرزندان شهید در آن فضای ساده و صمیمی بسیار انرژی بخش است، اما پس از هر سخن و گفت‌وگو با همسر شهید، محمدطاهای سه ساله در آغوش مادر جا می‌گیرد تا نوازش‌های پدرانه را از سوی مادر بچشد.

زهرا خانم با چادر مشکی‌، که به سر دارد، راه پدر را ادامه می‌دهد و می‌خواهد به هم‌سن و سالان خود الگوی حجاب فاطمه زهرا(س) را بیاموزد.

همسر شهیدی که رسالت زینبی را بر دوش می‌کشد، مادری که چشم بر عکس پسر رشیدش دارد، پدری که همچنان خود را رزمنده ولایت فقیه و امام راحل(ع) می‌داند، همه از شهید خود برای ما می‌گویند.

مادر شهید: شهید از کودکی آرزوی نبرد با دشمنان اسلام را داشت

صدیقه نیاکانی مادر شهید زال‌نژاد از زمان تولد فرزندش به خبرنگار ما گفت و افزود: آقا مصطفی روز 22 آبان‌ماه سال 61 به دنیا آمد که هم‌زمان با روز تولدش 13 شهید به شهرستان آمل آوردند. وی پیش‌دبستانی را در مهدکودک سعدی، دوران ابتدایی را در مدرسه آیت‌الله فرسیو، راهنمایی در نبوت و دبیرستان را درهنرستان شهید زال‌نژاد سپری کرد.

وی با بیان اینکه آقا مصطفی فرزند اولم بود و بعد از وی خدا 2 فرزند پسر و دختر به ما بخشید، تصریح کرد: با وجود آنکه در گذشته سختی‌های بسیاری برای گذران زندگی وجود داشت، اما دعای پدر و مادر همسرم موجب تربیت فرزندی صالح همچون آقا مصطفی شد، چرا که پدرشوهرم فردی بسیار مذهبی بود و از ایشان برای زندگی‌ به ویژه تربیت فرزندانم درس می‌گرفتم.

صدیقه نیاکانی با تاکید بر اینکه آقا مصطفی مورد توجه پدر همسرم بود، ادامه داد: زمانی که آقا مصطفی چهار سالش بود برادر همسرم به شهادت رسید؛ یک روز مادر همسرم تفنگ اسباب‌بازی برایش خرید آقا مصطفی با این تفنگ بازی و با بالشت‌های خانه سنگر درست می‌کرد تا با دشمن بجنگد، همان شب اطلاع دادند که عمو حسینش به شهادت رسید، پدرشوهرم گفت، این بازی‌های مصطفی با تفنگش بی‌جهت نبود چون انگار به وی الهام شد و به نحوی با بازی‌هایش می‌خواست به گونه‌ای آمادگی خبر شهادت پسرم را برساند.

مادر شهید زال‌نژاد با بیان اینکه شهید دوران دانشجویی را در دانشکده فنی ساری، رشته مهندسی الکترونیک گذراند، ادامه داد: پس از فارغ‌التحصیلی در دانشکده، سال 83 برای خدمت سربازی جذب سپاه پاسداران و از همان دوران به دلیل علاقمندی به سپاه و خدمت به نظام در سپاه قدس تهران ماندگار شد.

وی در ادامه عنوان کرد: سال 85 پس از ازدواج، در سپاه قدس تهران ماند تا اینکه سال 89 به ورامین منتقل شد و بعد از آن به آمل آمد.

پدر شهید: از دوران کودکی تا لحظه شهادت، همه ویژگی‌های شهادت در او بود

محمد زال‌نژاد پدر شهید مصطفی با اشاره به دوران کودکی شهید، گفت: هر چه از مصطفی بگویم کم گفتم، از همان دوران کودکی حرف گوش کن بود اگر چه همه بچه‌ها در دوران کودکی شلوغ هستند، آقا مصطفی در کنار آن بسیار حرف گوش کن و در هیات نیز کمک حالم بود.

وی با بیان اینکه شهید از سال 77 عضو هیات و نوحه‌خوان هیات مذهبی آل طاها شد، ادامه داد: از کودکی بسیار پرتلاش و فعال و با تنبلی سرخوش نبود؛ میان فامیل به‌عنوان فردی باهوش و فعال معروف بود به گونه‌ای که در ییلاق اندوار علاوه بر کمک دست بودن مادربزرگش، همه روی کمک وی حساب می‌کردند.

محمد زال‌نژاد از چگونگی حضور فرزندش در هیات گفت و تصریح کرد: زمانی که در هنرستان به تحصیل می‌پرداخت دامادمان که در هیات آل طاها مداحی می‌کرد به آقا مصطفی گفت مداحی کن، مصطفی نیز قبول کرد، از صدایش خوشش آمد و پیشنهاد حضور شهید در آل طاها مطرح و آقا مصطفی برای همیشه هیاتی شد. ابتدا در مداحی زیاد وارد نبود اما با تمرین و علاقمندی بسیار، توانست مداح خوب و دائمی هیات آل طاها شود.

همسر شهید: هر روزش بهتر از روز قبل بود

در ادامه خدیجه صفرپور همسر شهید زال‌نژاد از حال و هوای همسرش گفت و افزود: به فرموده امام محمدباقر "مومن باید هر روزش بهتر از روز قبلش باشد" آقا مصطفی نیز روزگارش مانند این حدیث بود و هر روزی که از زندگی‌اش می‌گذشت سیر و صعودی تکاملی داشت.

آشنایی و ازدواج

وی به نحوه آشنایی خود با شهید اشاره کرد و گفت: از همان کودکی فعالیت گسترده‌ای در زمینه مذهبی داشتم در بسیج دانش‌آموزی و اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزی در مهدیه آمل فعال بودم و از طریق اتحادیه با هیات مذهبی آل طاها آشنا و جذب شدم، آن زمان آقا مصطفی هنوز در این هیات حضور نداشت.

خدیجه صفرپور ادامه داد: سال 84 هم‌زمان با ایام فاطمیه نذر کردم همسری هم کفو، خدا قسمتم کند در همان زمان آقا مصطفی چهله گرفت و نیت کرد تا چهل روز وارد آمل نشود، بعد از آن جلسه‌ای از سوی مسئول هیات آل طاها در منزل یکی از دوستان برگزار شد و در آن جلسه آقا مصطفی حضور داشت، همسرم طی مسیر من را دیدند بعد از آن در محفل سخنرانی هنگامی که سخنان بنده را شنید، از نوع رفتار، صحبت‌ها و حجاب من خوشش آمد و همان‌جا به من علاقمند شد.

همسر شهید با اشاره به اینکه آقا مصطفی بلافاصله مساله خواستگاری را با خانواده مطرح کرد، افزود: ابتدا حانواده همسرم نمی‌دانستند آقا مصطفی برای خودش بنده را مدنظر دارد، خانواده‌ همسرم با توجه به سن آقا مصطفی که آن زمان 23 ساله‌ بود و پس‌اندازی نداشت گفتند برای ازدواج زود است اما آقا مصطفی گفت، ‌خدا بزرگ است و مراسم خواستگاری برگزار شد.

وی با اشاره به اینکه ابتدا برای انتخاب دو دل بودم، ادامه داد: از خانواده‌ام خواستم که به سفر زیارتی مشهد بروم تا در آنجا به جواب قطعی برسم، در حرم امام رضا(ع) استخاره کردم و صفحه 313 سوره طه" قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی" آمد و به نوعی شرح حال صدر برایم آمد و باتوجه به این آیه به خواستگاری همسرم جواب مثبت دادم.

صفرپور با بیان اینکه آقا مصطفی نسبت به فعالیتم به‌عنوان طلبه و مبلغ در بیرون از منزل مشکلی نداشت، تصریح کرد: سال 84 در سال پیامبراعظم(ص) عقد کردیم و در روز مبعث پیامبر(ص) مراسم عقد و ازدواج‌مان برگزار شد.

مهربان، صبور و پرگذشت بود

همسر شهید زال‌نژاد با عنوان اینکه پس از ازدواج مدت سه سال در تهران زندگی کردیم و در این سال‌ها اگر چه اختلاف‌نظرهایی میان زن و شوهر وجود دارد، اما این اختلاف‌نظرها بر زندگی زناشویی ما تاثیری منفی نداشت، اظهار کرد: آقامصطفی همسری مهربان، صبور و دلگرم بود، زمانی که دلخوری بین‌ ما پیش می‌آمد هیچ‌گاه قهر نمی‌کردیم و با یکدیگر حرف می‌زدیم.

وی به نبود طولانی همسرش در دوران زندگی مشترک‌شان اشاره کرد و افزود: در دوران هفت ماهه بارداری پسرم محمدطاها، آقامصطفی به سوریه رفت و زمانی که پسرم یک ساله شد به آمل بازگشت.

صفرپور نخستین زمان حضور شهید زال‌نژاد در سوریه را بهمن سال 88 عنوان کرد و گفت: در این سفرهای ماموریتی یک بار من و فاطمه زهرا نیز همسفرش شدیم، آن سال‌ها هنوز جنگ سوریه آغاز نشده بود و آقامصطفی برای ماموریت‌های امنیتی، زیاد به سوریه رفت و آمد می‌کرد و حتی زمانی که به آمل منتقل شدیم نیز به سوریه می‌رفت.

همسر شهید زال‌نژاد با اشاره به اینکه چهار سال پی در پی ماه مبارک رمضان را بدون آقامصطفی گذراندم، تصریح کرد: از رمضان سال 92 تا 95 آقا مصطفی در سوریه به سر بردند و آرزوی تهیه یک افطار و سحری برای همسرم به دلم ماند، تا اینکه سال 95 با گلایه‌ من چند روز مانده به عیدفطر به منزل آمد و سه روز آخر ماه رمضان را با ما گذراند.

وی با بیان اینکه همسرم بیشتر مواقع به خاطر ماموریت‌ها کنار ما نبود، یادآور شد: اگر چه طی سال‌های زندگی مشترک‌مان کنار هم نبودیم اما به خاطر علاقه بسیار میان ما، روح و قلب‌مان همیشه با هم بود و حضور یکدیگر را در کنار خود حس می‌کردیم.

اعزام به سوریه، اصرار فراتر از اجبار و اختیار

در ادامه با توجه به یکی از شبهات رایج میان مردم که هر کدام از شهدای مدافع حرم به اجبار ماموریت شغلی‌ خود، برای جنگ به سوریه اعزام می‌شوند و این رفتن‌ها به میل خود‌شان نیست، مساله را با همسر شهید زال‌نژاد مطرح کردیم، وی متفکرانه به این سوال مطرح شده پاسخ داد.

صفرپور با تاکید بر اینکه همچین مساله‌ای صحت ندارد و اجباری در کار نیست، تصریح کرد: شاید ماموریت باشد اما اینکه به اجبار یا الزام باید در جنگ سوریه حضور پیدا کنند کذب است، زیرا بنده شاهد بودم که آقامصطفی به دلیل علاقمندی به ماموریت‌ها، در آنها شرکت می‌کرد و حتی یک بار گفت اگر نظامی نبودم باز هم به سوریه می‌رفتم.

همسر شهید زال‌نژاد ادامه داد: زمانی که صحبت از سوریه می‌شد، چشمانش برق می‌زد و با علاقه بسیاری از آنجا سخن می‌گفت و با شور و هیجان به تعریف از وقایع سوریه می‌پرداخت.

وی با بیان اینکه بیشترین دغدغه شهید در مساله سوریه، جنگ ناعادلانه در این کشور و مظلومیت حضرت زینب(س) بود، اظهار کرد: طی ماموریت‌هایش به سوریه در سال 91 زمانی که جنگ بود، ما را به سوریه بردند و قرار شدکه برای زندگی یک ساله به سوریه برویم.

صفرپور ادامه داد: به یاد دارم آذر ماه 90 دوره سه ماهه که برای ما بسیارطولانی بود را گذارند، بچه‌ها از نبود آقا مصطفی اذیت شدند. همان موقع با خانه تماس گرفت و با شور و خوشحالی گفت که به من پیشنهاد ماموریت یک ساله را در سوریه دادند و خواستند که من نیز رضایت دهم تا این دوره را بگذارنند، گفتم آقا مصفطی یک سال دوری از شما برای من و بچه‌ها سخت است اما می‌دانم که باعث خوشحالی و پیشرفت کاری‌ شما می‌شود، اشکالی ندارد و موافقت کردم.

شهادت، موجب شکوفایی و پاداش ایثار مدافعان حرم است

همسر شهید زال‌نژاد با عنوان اینکه آقا مصطفی هر زمان که به سوریه می‌رفت شکوفاتر و پیشرفت در کارش بیشتر می‌شد، بیان کرد: همیشه از موفقیت‌هایش برایم می‌گفت؛ در آنجا فرماندهی یک قرارگاه مخابراتی را برعهده داشت و بسیار فعال و پرتلاش بود به گونه‌ای که برای اجرای عملیات، آقا مصطفی باید قبل از آغاز عملیات می‌رفت و آن منطفه رت مکان‌سنجی می‌کرد تا عملیات به اجرا درآید، که این کارشان بسیار سخت، حساس و مهم بود.

وی در ادامه خاطرنشان کرد: آقا مصطفی سر نترسی داشت، در عکس‌هایی که نشان می‌داد تعریف می‌کرد کنار این دکل‌ها به فاصله 100 متری داعش حضور دارد و هنگام تیراندازی صدای آنها را می‌شنوم.

آخرین ماموریت

صفرپور به آخرین ماموریت شهید اشاره کرد و گفت: هنگامی که پدرم بر اثر سانحه رانندگی فوت کرد به دلیل بی‌تابی‌های من و دل نگرانی‌ برایم، از ماموریت بازگشت و 2 هفته برای مرخصی آمد، در این مدت پشت‌سرهم تماس می‌گرفتند بیا که کارها روی زمین مانده، البته افرادی جایگزین وی بودند اما آنقدری که آقا مصطفی به کار وارد بود ظاهرا آنها نبودند، گاهی می‌دیدم که جسمش اینجاست اما فکر و ذهنش آنجا، گفتم آقا مصطفی شما بروی بهتر است ظاهراً خیلی به شما نیاز دارند.

همسر شهید زال‌نژاد با اشاره به اینکه شهید مصطفی 50 روز در سوریه بود تا زمانی که حلب آزاد شد و به مرخصی سه هفته‌ای آمد، بیان کرد: برای رفتن برنامه‌ریزی کرد تا این بار به دلیل بی‌قراری‌های مادرم، ما را نیز همراه خود ببرد، همه چیز از مکان و پاسپورت‌ها و ...آماده و مشخص شد تا اینکه برای آقا مصطفی کار فوری پیش آمد و گفت که در این فصل هوای آنجا خیلی سرد است کمی گرم‌تر که شد شما را با خودم می‌برم.

وی در ادامه اظهار کرد: آقا مصطفی سفر مشهد را برنامه‌ریزی کرد و به همراه مادر و برادرم یک هفته مهمان امام رضا(ع) بودیم، بعد از پایان سه هفته به سوریه بازگشت، سوم بهمن آخرین ماموریت وی بود.

شهادت

صفرپور با عنوان اینکه مقر اصلی شهید، قرارگاه حضرت زینب(س) در دمشق و در یک دانشگاه مستقر بودند، ادامه داد: صبح حادثه یکی از دوستان آقا مصطفی با وی تماس گرفت که در منطقه درعا چند نقطه‌ای را از رزمندگان گرفتند و ما باید به آنجا برویم، شهید هم به دلیل مسئولیت کاری‌ و احساس وظیفه‌ به همراه 2 نفر از افراد غیرایرانی راهی شد که میان مرز درعا و اردن به شهادت رسید. در واقع در آن منطقه کمین کرده بودند تا آنها را زنده بگیرند اما قسمت‌شان شهادت بود.

وی با اشاره به اینکه بعد از شهادت آقا مصطفی، همرزمان و فرماندهانش در سوریه می‌گفتند که وی در آنجا بسیار مثمرثمر و مفید بود، تصریح کرد: آقا مصطفی دوست نداشت بگوید که مدافع حرم است و زمانی که از وی می‌پرسیدند چکار می‌کنی می‌گفت، مهندس الکترونیک هستم.

پدر شهید و شهادت آقا مصطفی

پدر شهید زال‌نژاد از حس خود نسبت به شهادت فرزندش گفت و افزود: از شنیدن خبر شهادت آقا مصطفی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که فرزندم در راه اهل بیت به شهادت رسید.

وی با بیان اینکه هنگام شنیدن خبر شهادت مصطفی در منزل بودم، ادامه داد: دوستان آقا مصطفی، یاسر رجبی و حاج آقا محمدیان برای سرسلامتی به منزل‌مان آمدند در همین زمان آقایی از تهران تماس گرفت و خبر شهادت را داد، من تلفن را بلافاصله قطع کردم تا اهل خانه متوجه نشوند.

زال‌نژاد خاطرنشان کرد: گویا همسرم نگران شد و حدود 10دقیقه بعد با دامادم تماس گرفت و جویای احوال مصطفی که گفتند وی زخمی شد.

مادر شهید

مادر شهید زال‌نژاد بااشاره به اینکه پس از تماسی که با حاج آقا گرفتند به من الهام شد که خبری است، بیان کرد: دوستان آقا مصطفی به منزل ما آمدند از همه پرسیدم که جریان چیست؟ گفتند مصطفی پایش تیر خورده زخمی شده، برای اطمینان با برادرم تماس گرفتم و گفتم ظاهرا آقامصطفی زخمی شده شما در اینترنت ببینید جریان چگونه است، وقتی گفت ما در مسیر منزل شما هستیم گفتم مصطفی به شهادت رسید.

وی با اشاره به اینکه خانم دوست آقا مصطفی من را در آغوش کشید و گفت مصطفی شهید شد، تصریح کرد: تا صبح برای شهادتش گریه کردم، وقتی پیکرش را آوردند و پسرم را دیدم آرام گرفتم، رفتم بالای سرش پس از تبریک شهادت به پسرم گفتم به چیزی که آرزوت بود رسیدی.

نیاکانی از استقبال بی‌نظیر مردم آمل در میزبانی از پیکر شهید مصطفی اشاره کرد و افزود: باوجود اینکه آمل چندین بار میزبان شهدای مدافع حرم بود، مردم این شهرستان استقبال بی‌نظیری از پیکر شهید کردند، حتی امام جمعه آمل نیز هنگامی که به منزل ما آمد این موضوع را مطرح کرد.

مادر شهید ادامه داد: انتظارمان از مردم این است که راه آقا مصطفی را ادامه و در مسیر اسلام باشند؛ رهبر را تنها نگذارند و راه شهدا را ادامه دهند.

همسر شهید

همسر شهید در پاسخ به این سوال خبرنگار سکوت می‌کند، گویی همین هنگام خبر شهادت همسرش را به وی دادند، سرش را پایین گرفت و بغض خفته‌ای باز شد، اشک در دو چشمانش حلقه بست و بی‌اجازه بر روی گونه‌هایش غلطید اما از نگاهش می‌خوانی باور دارد همسرش به آرزویش، به شهادت رسید...

صفرپور با اشاره به مداحی همسرش سه روز قبل از شهادتش برای شهید نعمایی از شهدای مدافع حرم چالوس، گفت: فیلم و عکس خود را فرستاد تا ما ببینیم، زمانی که دیدم کنار پیکر شهید مداحی می‌کند از دیدن حال و هوایش بسیار نگران شدم.

وی با بیان اینکه حالت چهره‌ آقا مصطفی این‌بار فرق می‌کرد و عجیب بود، ادامه داد: کنار حرم حضرت زینب(س) بود، پیام دادم ماجرای این شهید چیست؟ گفت از بچه‌های چالوس است که به تازگی شهید شد؛ نگران نباش حالاحالاها شهید نمی‌شوم. من مداح شهدای مدافع حرم هستم و آمدم اینجا تا برای همه شهدا مداحی کنم، لیاقت شهادت ندارم.

همسر شهید زال‌نژاد با عنوان اینکه آقا مصطفی در ماموریت آخر بسیار بی‌تاب و برخلاف سری‌های قبل روزی 2 یا سه مرتبه با خانه تماس می‌گرفت، خاطرنشان کرد: شب قبل از شهادت‌ تماس گرفت گویا می‌دانست چه در پیش دارد، حدود 40 دقیقه صحبت و درد و دل کردیم و پیشنهاد داد زمانی که مدرسه من و زهرا تمام شد به سوریه برویم چرا که دوری از ما برایش سخت شده بود.

وی با تاکید بر اینکه مدافعان حرم به خانواده‌هایشان بسیار دل بسته بودند، ادامه داد: آنها از زن و فرزندان‌شان گریزان نبودند؛ عشق مدافعان حرم به خانواده‌شان وصف ناشدنی است.

صفرپور با اشاره به سفرش به مناطق عملیاتی جنوب کشور، عنوان کرد: بر سر مزار شهید علم‌الهدی در هویزه از آن شهید بزرگوار خواستم که لیاقت آقامصطفی شهادت باشد. دعا کردم آنقدر ایشان به اسلام خدمت کنند و به مقام بالایی برسند.

همسر شهید به مهمترین وظیفه خود پس از شهادت و نبود همسرش اشاره کرد و گفت: مهمترین وظیفه‌ام اجرای رسالت زینبی است و در این برحه از زمان وظیفه من سخت‌تر شده که باید با صبر و استقامت رسالت و پیام شهدا را به سرانجام برسانم.

وی در ادامه اظهار کرد: زمانی که آقامصطفی عازم سوریه بود به وی گفتم، بین دو چیز ماندم یکی احساس که اجازه رفتن به شما را نمی‌دهد و دیگری عقل که می‌گوید باید بروید چون به شما نیاز دارند، زیرا اگر خودم هم مرد بودم مطمئنا نمی‌ماندم و می‌رفتم.

صفرپور با اشاره به مهم‌ترین دغدغه شهید، تصریح کرد: مهمترین دغدغه‌اش بصیرت و مساله ولایت فقیه بود و تاکیو می‌کرد همه باید در مسیر ولایت باشند تا خدایی ناکرده بین مسئولان امر، اختلافی پیش نیاید و برای رفاه مردم گام بردارند. دقیقا همان دغدغه‌هایی که مقام معظم رهبری به ویژه شهدای هشت سال دفاع مقدس داشتند.

همسر شهید زال‌نژاد به دغدغه همسرش در برگزاری مراسم‌های یادواره شهدا اشاره کرد و گفت: زمان مرخصی همیشه در برگزاری یادواره‌‌های شهدا کمک می‌کرد و در اجرای یادواره شهدای متولدین هرماه در امام‌زاده ابراهیم(ع) دغدغه این را داشت تا دعوت‌نامه مراسم را به درب خانه تک تک خانواده‌های شهدا ببرد و تحویل دهد. سر زدن به خانواده شهدا را دوست داشت.

وی در پاسخ به صحت این سوال که شاید زمزمه‌هایی از جاهای مختلف سطح شهر شنیده باشید، برای ماموریت مدافعان حرم مبلغ هنگفتی پرداخت می‌کنند تا پس از حضورشان در سوریه به دست خانواده‌ها‌یشان برسد، اظهار کرد: واقعا نمی‌دانم چه پاسخی به این سوال بدهم، شاید اگر حق ماموریت شهید را به شما بگویم موجب خنده‌تان شود، هر کدام از این حق ماموریت‌ها بسیار ناچیز بود.

صفرپور با عنوان اینکه در میان شهدای مدافع حرم، یک مهندس نفت بود که برای رفتن به سوریه مرخصی بدون حقوق ‌گرفت و در زمان نبودش برای امرار معاش زندگی ماشین خود را فروخت و در آخر قسمتش شهادت شد، ادامه داد: شهیدزال‌نژاد حاضر بود از جیب خود بدهد تا در جنگ سوریه شرکت کند، شهیدی که هر سال خمسش را واریز می‌کرد تا اعمال اسلام را به جا آورد به گونه‌ای که یک سال بدون پرداخت خمس سر بر بالش نگذاشته بود.

همسر شهید در پایان خاطرنشان کرد: آرزویم شهادت در راه خداست.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

سینمای دفاع مقدس؛ محبوب و مهجور
جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
چرا مجازات ارتداد سنگین است؟
چهارشنبه ۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰