دانش آموز روشندل نخبه ساکن شهر بابل، دیدن مادر و پدرش را در کنار مدرسهای برای نابینایان آز آرزوهایش می داند.
دانش آموز نخبه و روشندل بابلی:
تنها آرزویم دیدن مادر و پدرم است/مسئولان و خیرین مازندرانی به فکر حداقل یک مدرسه برای نابینایان باشند
8 ارديبهشت 1395 ساعت 17:43
دانش آموز روشندل نخبه ساکن شهر بابل، دیدن مادر و پدرش را در کنار مدرسهای برای نابینایان آز آرزوهایش می داند.
این دانش آموز نخبه روشندل حافظ قرآن، نویسنده داستان، نوازنده اورگ( نوعی آلات موسیقی)، علاقهمند و آشنا به زبان انگلیسی و جزو شاگردان ممتاز و با اخلاق مدرسه علامه طباطبایی مقطع متوسطه اول است که آینده درخشانی را میتوان برایش متصور شد و بعدها حتما چیزهای بیشتری در مورد او خواهیم شنید.
این مصاحبه و گزارش در سه مرحله ابتدا در فضای مدرسه، سپس با مدیر، معلم پرورشی و کلاس درس و در نهایت در منزل کنار خانواده وی برای مخاطبان تهیه شده تا بهتر با گوشههایی از زندگی یک دانش آموز روشندل آشنا شویم.
نمیدونم، چون تا حالا تجربه مدرسه نابیناها رو نداشتیم، اصلا فکر نکنم تو بابل و شمال مدرسه مخصوص نابیناها باشه (مدیر مدرسه و مادرش این گفته امیر علی را با تکان دادن سر تایید میکنند)
دلم نمیخواد راجع به کسی بد بگم و واقعا هم کسی منو اذیت نکرده همه با من خوبن( در این لحظه مادر امیرعلی با لبخندی مادرانه سری تکان میدهد و میگوید: امیرعلی اهل دروغ نیست)
اول بگم من با همکلاسیهام و معلمهام اصلا مشکلی ندارم، همشونو دوست دارم ولی چند تا مشکل کوچیک هست که بعضی وقتها منو اذیت میکنه مثل: کتاب مخصوص ما، امکانات آموزشی برای ما نابیناها، زمان کم در امتحانات برای ما چون هم باید به فرد دیگری بگیم و تا اون فرد بنویسه زمان نسبت به دیگران کم میآوریم البته آقا مدیر به من اجازه میده و من بقیه امتحانمو تو دفتر مدیر مینویسم
یه رابطی داریم برای امور نابینایان سالی سه چهار بار به مدرسه ما میاد، بعضی وقتها اون کتاب و روزنامه و مجله مخصوص من میاره ولی بیشتر مادرم واسم تهیه میکنه
امیر علی در ابتدا زیر بار جواب دادن به این سوال نمیرود،میگوید همه معلمها خوبن ولی با اصرار و کمک مادرش متوجه میشوم به معلم درس اجتماعی آقای شجاعی علاقه بیشتری دارد
از همون بچگی از صدای قرآن خوشم میاومد، تو مدرسه هم علاقهام بیشتر شد و حالا هم که پدربزرگم حاج علی اکبر کاظمایی به من عیدی هزینه کتاب قرآن به خط بریل رو داد و مادرم برام از اصفهان کتاب قرآن مخصوص نابیناها رو خرید میخونم (پدر امیرعلی با خنده پدرانهاش وارد مصاحبه میشود و میگوید: به قرآن خیلی علاقه داره، موقع سفارش کتاب از اصفهان، خریدن و دریافتش من به علت مشغله نرسیدم بخرم، خیلی بیتابی میکردکه پدر بزرگش و مادرش براش خریدند)
زیاد، یادم میاد یکی از کتابهایی که خوندم و خیلی لذت بخش بود که هم در مورد شعر و هم در مورد زندگی یه نویسنده شاعر اسمش علیاسفندیاری بود. پدر شعر نو فارسی فکر کنم نیما بهش میگن
آره به موسیقی خیلی علاقه دارم و معمولا در شبانه روز یکی دو ساعتی رو با اورگ تمرین می کنم ( پدر امیرعلی میگوید: دوست دارم پسرم تو موسیقی هم پیشرفت کنه وقتی اورگ میزنه من لذت میبرم)
با بغضی کودکانه میگوید: دوست دارم مادرمو اول ببینم (مادر امیر علی با احساسات مادرانهاش طاقت نمیآورد و برای لحظاتی از پیش ما میرود).
مادربزرگ مادریمو بیشتر از همه دوست دارم، البته همه فامیل بامن خوبند، منم دوست دارم همیشه فامیلامون بیان خونه ما و بیشتر با هم باشیم
به من گفتن رنگ آبی مثل دریاست و آسمون و قرمز مثل خون آدم و فرش چیز دیگهای به ذهنم نمیاد، البته اونها رو هم نمیتونم ببینم فقط لمس میکنم
در پایان این مصاحبه به رسم ادب از خانواده مهدیپور علیالخصوص پدر و مادر امیرعلی به پاس سالها صبر و فداکاری از گذشته تا آینده این فرزند تقدیر و تشکر کرده و نمیتوان در این مجال از همت، استواری و صبرشان در پرورش امیرعلی بگوییم که هر آنچه گفته شود، باز قطرهای از دریا گفتهایم.
گفتنی است زحمات و همکاریهای مرد اخلاق و مدیر دبیرستان علامه طباطبایی آقای علی کارگرشفیعی که پذیرای مصاحبه خبری ما در مدرسه شدند و در ایجاد شرایط لازم برای تحصیل این نخبه بابلی تلاش میکنند، قابل تقدیر میباشد و از حجت الاسلام عباسعلی پورکریم مسئول طرح امین این مدرسه که پیگیر امورات فرهنگی دانش آموزان هستند به پاس معرفی این عزیز روشندل و همراهی در تمام مراحل این مصاحبه سپاسگذاریم.
کد مطلب: 188721