به گزارش
بلاغ، اینکه در کوتاه سخن گفته میشود شهید دکتر مصطفی چمران یک نابغه و دانشمند بود به این واسطه است که در سال ۱۳۴۸ بعد از ۱۵ سال اقامت در آمریکا و کسب دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی امریکا دست از بهترین موقعیت علمب و مادی و رفاه کشید و به مدت دو سال آموزش نظامی در مصر به یک چریک صاحب سبک تبدیل شد و برای مبارزه با ظلم و اشغال بیدادگرانه صهیونیستها وارد لبنان شد و در جهت حمایت از محرومان و مظلومان این سرزمین از هیچ کوششی فروگذار نکرد.
اینکه او عارف بود در توجه به دستنوشتهاش در بدو ورود به لبنان میتوان بوضوح عرفان او را یافت که نوشته بود: "دوستانم، من پیشاپیش شما پرچم شهادت را به دوش می کشم و هر کس که به راه حسین معتقد است میتواند مرا دنبال کند. من تصمیم گرفتم در برابر اسرائیل بایستم و حتی با مشت علیه تانک و توپ او بجنگم و با ایثار خون خود راه نجات شیعیان را بر صفحه تاریخ ترسیم کنم. من آمدهام که به اسرائیل بفهمانم برای همیشه در تاریخ روسیاهش خواهیم کرد. من در هر جا امکان بیابم به ضرب گلوله به اسرائیل پاسخ خواهم داد و آنقدر خواهم جنگید تا به افتخار شهادت نائل آیم. من راه خود را یافتهام و این بشارت بزرگ را به ارمغان آوردهام و مطمئنم که پیروزی و نجات شما نیز در پیروی راه حسین است و بس."
برای آگاهی به ایمان و زهد این دانشمند چریک و عارف، مطالعه بخشی از نوشته او در روز ورود به ایران قابل توجه است: "خدایا به شکرانه این پیروزی بزرگ خوش دارم هدیهای تقدیم تو کنم، اما چیزی جز جان ندارم. من از شدت سرور میسوزم و می لرزم و شرم زدهام و نمی دانم خدایا چگونه تو را شکرگزاری کنم. میخواهم همه چیز خود را بدهم و خود را قربانی کنم و با کمال اخلاص آنچه دارم تقدیم میکنم. مال و ملکی ندارم. درویش و بی چیز هستم فقط قلبی سوزان دارم که آن را تقدیم کردم و جانم ناچیزتر از آن است که برای تقدیم آن بخواهم منتی بگذارم. خدایا من آمده ام با همه وجودم و قلب و روحم که خود را قربانی راه تو کنم و همه حیات و هستی خود را به شکرانه این پیروزی تقدیم تو کنم. من چیزی از تو نمیخواهم من سربازی گمنام و درویشی سراپا برهنه ام و هنگامی که چشم از جهان فرو می بندم میخواهم که هیچ چیز نداشته باشم، می خواهم فقط برای خدا باشد از هر شائبه خودخواهی و خودبینی به دور باشم. میخواهم بسوزم تا راه را روشن کنم".
او که تا آخرین لحظات حیات پربار خود همه سجایای یک انسان تربیتشده مکتب اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را به نمایش گذارده بود، در قبال "عاش سعیدا"، خداوند نیز به این مجاهد خستگی ناپذیر "مات سعیدا" را عنایت فرمود و در ظهری خونین، روز ۳۱ خرداد 1360در روستا دهلاویه ۱۰ کیلومتری غرب سوسنگرد و ۷۰ کیلومتری اهواز با ترکش خمپاره ۶۰ دشمن در نبرد رویاروی با دشمن بعثی به شهادت رسید و به ملکوت اعلی پیوست. روحش شاد و راهش پرهرو باد.