به گزارش
بلاغ، جشنواره فیلم فجر همواره با حواشی مختلفی همراه بود، اما امسال حاشیههای آن بیش از سالهای گذشته خودنمایی کرد؛ حاشیههایی که دستاویزی شد تا اهالی سینما بر سر سفره انقلاب بنشینند و اما نمکدان این سفره را گستاخانه بشکنند، همانهایی که نام و نانشان از این سفره است و بهقول سعید راد در هیچکجای دنیا نه سیمرغی به آنها داده میشود نه برایشان دستی میزنند.
اعلام قهر برخی از سینماییها از جشنواره- که البته عدهای قهرشان را از یاد بردند و زودتر از بقیه خودشان را به جشنواره رساندند- تا مشکی پوشیدن تعدادی دیگر و سخنان ضد ملی جایزهبگیران و...همه از حواشی این جشنواره بود.
اما جالبترین حاشیه این جشنواره سخنان مهدویان، کارگردان درخت گردو بود که ضمن طعنه زدن به جنس سیمرغ اهدایی، آن را به پدران درگذشتگان سیل، آبان و هواپیمای اوکراینی و تشییع حاجقاسم اهدا کرد که از حق خود گذشتند، سکوت کردند و صد البته تشویق هم شد.
در مظلومیت این افراد شکی نیست و واضح است که این قربانیان و البته غالب درگذشتگان آبانماه مظلومانه قربانی شدند؛ اما این تمام ماجرا نیست.
مهدویان را از ماجرای نیمروز میشناسیم؛ از لاتاری و رد خون. این 3 فیلمی که بر دل مردم نشست و همراهشان کرد، اما ظاهرا این کارگردان جوان راهی را میرود که اسلافش رفتهاند؛ مخالفخوانی، آن هم برای نظام، شاید برای رسیدن به سیمرغ و البته برای باز شدن آغوش سینما و تحویلگرفتهشدن. برای آنانی که دلشان اینجا نیست و ادای مردمیبودن درمیآورند و سر بزنگاه نان و آبشان بر همه چیز ترجیح دارد، جناب مهدویان برای به دستآوردن دل این طیف پا بر دل مردمی گذاشت که مشتاقانه رسوایی منافقان را در فیلمهایش(هرچند ناقص) به تماشا نشستند و برایش دست زدند و تشویق کردند.
اما مهدویان و مشکیپوشان جشنواره که سیاه آبانماه برتن داشتند نگفتند که عامل این بلبشو و آشوب همان کسانی بودند که وقیحانه به ریش مردم خندیدند و همانهایی بودند که با حمایت این طیف نمکنشناس به قدرت تکیه زدند.
این طیف در عزای قربانیان هواپیمای اوکراینی سه روز بعد از سقوط تجمع کردند و هیچوقت نگفتند که آن سه روز سرشان کجا گرم بود و چه میکردند؟!!! نگفتند که چرا تجمعشان مزین به قدوم سفیر روباه پیر شد این هماهنگی و همدلی با روباه پیر استعمار از کجا آب میخورد؟
این جماعت وقیح هیچگاه پاسخ نمیدهند چرا نخود هر آشی هستند و چرا همیشه این آش نذر دشمنان نظام است؟ چرا این جماعت که مردم را رعیت میخوانند هیچگاه در برابر سوء تدبیر دولتی که با حمایت خودشان روی کار آمد سیاه نپوشیدند و عذر نخواستند.
و این طیف همیشه طلبکار، خودهای خودخواندهای هستند که دلشان نه برای مردم و میهن، که برای دیدهشدن و خودنمایی میتپد.
مهدویان جوان، آن روز حاضر نشد حتی حاجقاسم را شهید بخواند تا شاید دل کسانی را خنک کند که تاب دیدن آن عظمت را نداشتند و نمیخواهند مردم بدانند که حاجقاسم و یارانش زندگیشان صرف امنیت مردم شد، در حالی که همین افراد حاضر نیستند لحظهای برای امنیت مردم قدمی بردارند و حتی قدردان این زحمات باشند.
وادادگی مهدویان تا آنجا پیش رفت که حتی به سیمرغ هم رحم نکرد و با تحقیر جنس ایرانی، اوج جداییش از مردم را فریاد کرد.
باید گفت آقای مهدویان!! سیمرغتان نه تنها ترک برداشته که البته در دل مردم شکستهاست. راهتان همان راه کارگردان توبه نصوح است که اکنون کاسهلیس دشمنانیاست که تکهنانی میگیرد تا برای دشمنی این مردم پارس کند و صد البته این پارسهای گاه و بیگاه حتی شنیده هم نمیشود.
آقای مهدویان!!! راهی که میروید به ناکجا آبادی است که جز سقوط نتیجهای ندارد، به سرنوشت این افراد نگاهی بیندازید و البته بینید که مردم حاجقاسم را سردار دلها میدانند و دل به مهرش سپردند و عدهای جان سپردند.
آقای مهدویان!!! خودتان را دریابید تا سیمرغ اعتقادتان بیش از این ترک برندارد.
سیفالله محسنی