به گزارش
بلاغ، در حالی طی روزهای اخیر خبر ثبت جهانی جنگلهای هیرکانی کشور در سازمان یونسکو به عنوان دومین میراث طبیعی پس از کویر لوت، دست به دست در فضای مجازی و رسانههای خبری میچرخد که عمر میلیونها اصله شمشاد به شنیدن این خبر شیرین هم، قد نداد!
شمشاد یکی از گونههای ارزشمند و منحصر به فرد جنگلهای هیرکانی شمال کشور است که به علت شیوع آفت شب پره در خردادماه 95، این آفت برگ خوار، تیشه به ریشه گونههای شمشاد در این جنگلها زده است و یکی یکی درختان شمشاد را خشکاند.
وسعت جنگلهای هیرکانی که قدیمیترین جنگلهای جهان محسوب و با نام موزه زنده دنیا نیز شناخته میشوند در شمال کشور به 42 هزار هکتار میرسد که سهم مازندران از این ذخایر غنی گیاهی، 16 هزار هکتار است که بخش فراوانی از آن با اهمال و دست روی دست گذاشتن مدیران و مسئولان استانی و کشوری طی 3 سال از آغاز این ماجرا نابود و مابقی نیز در ورطه انقراض قرار دارند.
کوتاهی و بی توجهی مدیران امر در اینباره، گناه نابخشودنی است که منجر به قتل عام میلیونها اصله شمشاد در شمال کشور شد و به عمر 500 ساله آنها پایان داد.
در حالی که در بدو کار با توجه به محدود بودن محیطهای آلوده، به طور حتم با تأمین اعتبار و بسیج امکانات، کاملا قابل کنترل بود، اما با توجهی محض مدیران و جدی نگرفتن این موضوع، این آفت روز به روز حریصتر شد و بر دامنه قلمرو اَش اضافه کرد و اینگونه شد که یک تهدید به یک فاجعه مبدل شد، فاجعهای که دل نه تنها دوستداران طبیعت و محیط زیست را بلکه دل هر انسانی را به درد میآورد.
جولان شبپرهها در جنگلهای شمال در کنار موانع طبیعی، کمبود اعتبارات مالی، نبود امکانات و تجهیزات مکفی بازدارنده و پیشگیرانه، عدم دسترسی آسان به مناطق آلوده، سرسختی آفت، گستردگی وسیع و شاید از همه مهمتر، کوتاهی و دست روی دست گذاشتن و جدی نگرفتن این آلودگی از سوی مدیران، موجب شد تا شاهد مرگ تدریجی بکرترین و قدیمیترین جنگلهای دنیا در ایران باشیم که اکنون به کابوسی مخوف برای شمشادها، مبدل شده است.
به گزاف نگفتهایم که شمشادها بخشی از هویت استانهای شمالی هستند و مردم این دیار، آنان را چون فرزندان خود میدانند و اکنون در سوگ مرگ فرزندان خود، دست به دعا برای نجات فرزندان رو به موتشان، غم مضاعفی را روی سینههاشان تحمل میکنند.
نمیشود باور کرد کوتاهی مدیران را، بیچاره شمشادها، سه سال پنجه در پنجه شبپرهها، چشم انتظار مددی از آنها امیدوار به رهایی از مرگ بودند؛ نمیشود باور کرد بی خیالیشان را، نمیشود باور کرد بیش از هزار و 100 روز دست دست کردن را، وجدانتان درد نمیگیرد؟!
بیچاره نسلهای بعدی ما که دیگر وقت دامادی کسی نیست به آنها بگوید: "بهبه آقا داماد شاخ شمشاد"؛ آری، چه بخواهیم چه نخواهیم، چه مدیران را مقصر بگیریم چه شبپرهها را، باید بپذیریم که شاخ شمشاد، شکست.
یادداشت از مجتبی قربانی
انتهای پیام/