به گزارش
بلاغ، اساس و پایه انقلاب اسلامی مردم ایران یک حرکت فرهنگی بود و مبنا و شروع آن از مراکز فرهنگی همچون مساجد، دانشگاهها، هیاتهای مذهبی و حوزههای علمیه آغاز شد که به همین دلیل انقلاب اسلامی را باید بر خلاف خیلی از انقلابها در دیگر نقاط جهان که بر پایهی معیارهای معیشتی شکل میگیرد، یک انقلابی بر پایه پارامترهای فرهنگی عنوان نمود.
زمانی که در دوره اول پهلوی، هجمه به ساختارهای اسلامی از قبیل موضوعاتی همچون ممنوعیت برگزاری مراسمات مذهبی نظیر تعزیهخوانی و دستهجات عزاداری تا قانون کشف حجاب و زمینه چینی برای ورود فرهنگ فاسد غربی آغاز گردید و تا آنجایی که در دوره حکومت پهلوی دوم این هجمهها به اوج خود رسید که به شکلی کاملا برنامهریزی شده، بسترهای نابودی اسلام ناب محمدی و تفکر شیعی پیاده سازی شد.
مصادیق این نگرش غربی در دوره پهلوی دوم را میتوان بی حرمتی به حوزههای علمیه و علمای بلاد، جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهي، جشن هنر شیراز، بی قیدی در عرصه سینما و موسیقی و تلویزیون، ترویج بی بند و باری در عرصههای مختلف اجتماعی نظیر قمارخانهها و مشروب فروشیها، اختلاط زن و مرد در اجتماعهای عمومی و لگدمال شدن غیرت دینی و عفت عمومی، تغییر تقویم اسلامی به شاهنشاهی، فسادهای اخلاقی شخص شاه پهلوی دوم و همسر و اطرافیان وی و از همه خطرناکتر، رسوخ تفکر بهاییت به ارکان رژیم پهلوی جهت زمینه چینی برای از بین بردن تفکر شیعی در جامعه ایران دانست.
این قبیل از بی توجهی به احکام اسلامی و زیر سوال بردن فرهنگ ملی، در شهرستان رامسر که محل خوش گذرانی هر دو شاه پهلوی بود نیز به عینه قابل مشاهده بود و از مواردی که به وضوح در حافظه تاریخی همگان بویژه ساکنین این شهرستان به ثبت رسیده است، تحرکات آشکار سران رژیم پهلوی و بستگان و وابستگان آنها در مکانهایی همچون "کازینو" و قمارخانههای اینچنینی که وظیفه ترویج رویکردهای مغایر با اصول ایرانی و اسلامی را داشتند بود.
لذا با این عقبهی ضد فرهنگی رژیم پهلوی و به تبع آن، اعتراضات مردم در قبال تحرکات جریان حاکم وقت، بیشک و بدون تردید، انقلاب مردم ایران در سال 57 که منتج به سرنگونی رژیم پهلوی و در هم پیچیده شدن حکومت دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهي شد را باید یک انقلاب بر پایههای استوار فرهنگی دانست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، استکبار جهانی که پایگاه سیاسی خود را در منطقه از دست داده بود و تغییر ساختار ژئوپلتیک در غرب آسیا برای آن به منزلهی شکستی استراتژیک تلقی میشد، درصدد از بین بردن موئلفههای قدرت جمهوری اسلامی از طرق مختلف نظیر ترور شخصیتهای برجسته انقلاب، ایجاد هرج و مرج سیاسی، کودتای نظامی علیه انقلاب، ورود مستقیم نظامی در جریان آزادی جاسوسان آمریکایی، تحمیل جنگی طولانی، تحریم اقتصادی در حین جنگ نظامی و دیگر توطئههای پنهان سیاسی بر آمد ولی چون ماهیت انقلاب اسلامی بر اساس موازین فرهنگی ترسیم و تشکیل شده بود، تمامی این پروژههای برنامه ریزی شده به شکست انجامید.
لذا پس از پایان جنگ تحمیلی، اتاق فرمان جبهه کفر و استکبار جهانی، به این جمع بندی رسید که امکان شکست انقلابی که بر پایههای فرهنگی و مکتب اسلام پی ریزی شده است، از همان مسیر فرهنگی ممکن است و دیگر راهها صرفاً در مقام یک کاتالیزور عمل خواهند نمود.
لازم به توضیح است که نفوذ فرهنگی در دههی اول انقلاب نیز وجود داشت ولی به عنوان دستورالعمل اولیه برای مقابله با انقلاب اسلامی پیاده سازی نمیشد.
این مقابله فرهنگی با انقلاب اسلامی و تفکرات انقلابی با روی کار آمدن دولت اصلاحات شکلی جدید به خود گرفت و دولت دوم خرداد به بهانه آزادیهای مدنی و فضای باز سیاسی به طور رسمی در قامت مقابله با نظام اسلامی و تاخت و تاز علیه تفکرات امام خمینی(ره) برخواست که در یادداشتهای بعدی به بخشهایی از اجرای استحاله فرهنگی در دولت اصلاحات پرداخته خواهد شد.