به گزارش
بلاغ، ماجراى سایه خیالى جنگ، از اعلام خبر اعزام ناو هواپیمابر «آبراهام لینكلن» به خلیج فارس آغاز شد. «جان بولتون» مشاور امنیت ملى دولت ترامپ اعلام كرد كه این اعزام هشدارى براى ایران است. پس از اعلام این خبر بود كه عدهای در داخل كشور طبل ارعاب از جنگ را به دست گرفته و بر آن كوفتند و خط ارعاب مردم را پیش گرفتند تا به خیال خود مردم شجاع ایران را با این ابزار نخ نماى دشمن بترسانند. خط القایى این بود كه باید از بولتون دیوانه ترسید! او سیاستمدارى غیرقابل پیش بینى است و ممكن است ترامپ را وارد جنگى دیگر در خاورمیانه كند.
زمینهسازى این خط القایى از پیش صورتگرفته بود. یكى از دیپلماتهاى ارشد كشور چندى پیش گفته بود ترامپ بهدنبال جنگ افروزى نیست اما تیم (B) بولتون، بنیامین نتانیاهو، بن سلمان و بن زاید بهدنبال كشاندن او به جنگ هستند و باید مراقب بود و بهانه به دست آنان نداد. ترامپ كه از این بازى بدش نمىآید در تكمیل آن مىگوید: ترمز بولتون در جنگطلبىاش علیه ایران و ونزوئلا دست من است!
ترامپ بامواضع خود پیام مىدهد كه اگر به خواستههاى من توجه نكنید نمىتواند مانع مشاوران جنگ طلب خود شود. وى حتى در جایى دیگر مىگوید: «كار بولتون خوب است. اما مواضع تندى دارد كه باید كنترل و تعدیلش كنم!»
اینجاست كه پایگاههاى رسانهاى دشمن در داخل كشور فعال شده و به مردم و مسؤولان نسبت به سایه جنگ هشدار مىدهند. نمونه بارز و روشن آن صفحه اول هفته نامه «صدا» بود كه تصویرى القایى از حركت ناوها و هواپیماهاى آمریكایى بهسوى ایران را به نمایش گذاشته و تنها راه را تعامل و مذاكره عنوان مىكند.
این خط القایى و عملیات روانى در حالى است كه سرلشكر قاسم سلیمانى بهتازگى گفته بود: «سازمانهاى امنیتى آمریكا به ترامپ گفتهاند هرگونه جنگ نظامى با ایران خطرناك و نابودكننده است و ما را به جنگبىپایانى مىكشاند و همه منافع ما را به خطر مىاندازد. این اطلاعات است كه مىگویم؛ نه تحلیل.»
ارعاب كنندگان داخلى كه از جریان مدعى اصلاحات هستند، همسو با رسانههاى بیگانه در اظهارات و تحلیلهاى خود، سایه جنگ را همچون پتكى بر سر افكار عمومى مىكوبند و در پوشش خیرخواهى و دلسوزى نسبت به ایجاد تنش با آمریكا هشدار مىدهند. اما علت واقعى این ارعاب از سایه خیالى جنگ از سوى مدعیان اصلاحات چیست؟.
* علت ارعاب مرعوبین از سایه خیالى جنگ۱- اصلاحطلبان از نظر موقعیت سیاسى در شرایط دشوارى قرار دارند. آنان آشكارا مىگویند كه فحش زیادى از مردم مىخورند! روى كار آمدن دولت با حمایت آنان و كسب مصادر اجرایى از این طریق و فرستادن افراد خود به مجلس و شوراهاى شهر با شعار «تكرار مىكنم»، آنان را بر صندلى پاسخگویى نشانده و باید پاسخگوى مطالبات مردم باشند. در چنین شرایطى التهاب آفرینى و ارعاب مردم از سایه خیالى یك جنگ موهوم و ادعایى، مىتواند راهى براى فرار از پاسخگویى باشد. وقتى مردم نگران امنیت خود باشند، جاى چندانى براى پرسش از قیمت فضایى پراید و پیاز نخواهد بود و افكار عمومى حداقل براى مدتى سرگرم سایه خیالى جنگ و پیگیرى اخبار ناو آمریكایى و طول و عرض زیاد آن خواهند بود!
۲- اگرچه مدتهاست كشتى برجام به گل نشسته است و امیدهاى واهى به آن نیز از میان رفته، اما عدهاى خیال ندارند از این كشتى به گل نشسته پیاده شوند و هنوز درصدد دستاوردتراشى براى آن هستند. آنان پیش از این نیز مدعى بودند كه برجام سایه جنگ را از كشور دور كرده است و حال نیز با كوبیدن بر طبل جنگ خیالى، مىخواهند به مردم چنین القا كنند كه از بین رفتن برجام، مساوى با جنگ و درگیرى خواهد بود. این خط را مىتوان تكهاى از پازل بزك برجام دانست. برجامى كه قرار بود رونق و گشایش اقتصادى ایجاد كند و حال باید با دستاوردهاى سلبى، آنرا بزك و همچون گوساله سامرى به مردم قالب كرد.
۳- مسأله بعدى به خط مذاكره و سازش بر مىگردد. عدهاى در كشور تنها راه حلى كه مىشناسند مذاكره و سازش با دشمن است. این جماعت كلید حل همه مشكلات را در مذاكره و امتیاز دادن به حریف مىدانند. چند سال پیش با وعده رفع تحریمها و حل مشكلات، اینراه حل را به مردم فروختند و حال كه نتیجهاى نگرفتهاند و مذاكره گرهاى از مشكلات كشور نگشوده، بجاى عبرت گرفتن، مىخواهند راه حل خود را از طریقى دیگر به مردم تحمیل كنند. اینجاست كه پاى ارعاب به میان مىآید. در منطق آنان اگر دیروز براى به دست آوردن سودى پاى میز مذاكره رفتیم، امروز براى دفع خطر و سایه جنگ باید برویم و امتیاز بدهیم.
۴- نكته پایانى به روحیه خاص جماعت اصلاحطلبان باز مىگردد كه بدون پرده مىتوان آنرا روحیه ترس و وحشت از دشمن نامید. ذهن این دسته تنها عوامل مادى را مىبیند و از این منظر آمریكا قدرتى بزرگ و غیرقابل مهار است و عقل حكم مىكند كه از آن باید ترسید. این روحیه از ابتداى جمهورى اسلامى در عدهاى وجود داشته و براى آن تئورى پردازى نیز شده است. یكى از آنها سالها پیش گفته بود همان خدایى كه به شیر چنگ قوى و تیز داده، به آهو نیز پاى فرار داده است! ترس از آمریكا در ذهن و تحلیلهاى این جماعت نهادینه شده و چنان رسوب كرده است كه مقاومت و ایستادگى در برابر استكبار را غیرمنطقى و ضدمنافع ملى تصور مىكنند.
اما چرا این ارعاب توخالى است و جنگى رخ نخواهد داد. بهتر است پاسخ را از زبان همانهایى كه مردم را از آنان میترسانند، بشنویم؛
۱- جنگ بىپایانجنگ كار نظامیان است اما راه اندازى آن كار سیاستمداران. ترامپانگیزه سیاسى و راهبردى آغاز جنگى جدید را ندارد. وى در دوران انتخابات ریاست جمهورى خود بارها از راه اندازى جنگهاى غرب آسیا پس از ۱۱ سپتامبر انتقاد كرده و گفته بود؛ كشورهاى بزرگ وارد جنگهاىبىپایان نمىشوند. ترامپ هماكنون نیز بهدنبال راهى براى خروج از افغانستان و سوریه است. لذا در چنین وضعیتى، آغاز جنگ با ایران، ورود به باتلاقى مرگبار است.
نشریه «آسیا تایمز» در تحلیلى به قلم «ویجى پراشاد» درباره عواقب آغاز چنین جنگى مىنویسد؛ «اگر آمریكا به ایران حمله كند با جنگىبىپایان روبهرو خواهد شد كه گستره آن از مرزهاى هند تا لبنان خواهد بود. بدون تردید ایران كه از قدرت متعارف كمترى برخوردار است، از مزایاى خود براى حمله به نیروهاى آمریكا در افغانستان، حاشیه خلیج فارس و حتى شمال آفریقا استفاده خواهد كرد.»
۲- عدم توان و آمادگى نظامىموضوع دیگر به مختصات خاص ایران باز مىگردد. ایران لقمهاى بزرگتر از دهان آمریكاست. رادیو فردا وابسته به وزارت خارجه آمریكا در تحلیلى در این باره مىنویسد: «دولت كنونى آمریكا در حال حاضر قادر به آغاز جنگ تمامعیار علیه ایران نیست، زیرا ایران كشور بزرگى است و اشغال نظامى آن نیازمند تجهیز نیرویى در اندازههاى دست كم نیم میلیون نفر است.»
اندیشكده «رند» وابسته به وزارت دفاع آمریكا دو سال پیش تحقیقى درباره جنگ احتمالى با ایران و لوازم و ابعاد آن انجام داد. این گزارش، حاكى است: «درگیرى عظیم با ایران نیازمند استقرار ۲۱ اسكادران جنگنده نیروى هوایى، پنج اسكادران بمبافكن، ۳ اسكادران جنگنده نیروى دریایى، ۱۸ زیردریایى جنگى، چهار ناوبر هواپیما، مجموعهاى از وسایل نقلیه اطلاعاتى، شناسایى و تجسس، شش گردان پیادهنظام، سه تیپ ارتش و خیل عظیمى از نیروهاى عملیات ویژه خواهد بود اگر تازه از خیل پهپادها، ماهوارهها، ناوها، شناورهاى ضدمین، كشتىهاى تأمین، هواپیماهاى سوختگیرى مجدد و سامانههاى زمین به هوا هم بگذریم.»
نشریه معتبر فارین پالیسى تیر ماه سال گذشته كه بار دیگر بحث درگیرى با ایران مطرح شده بود، با استناد به این گزارش نوشت: «به كلام دیگر، جنگ با ایران نیازمند این خواهد بود كه بهعنوان مثال نیروى هوایى آمریكا نزدیك به نیمى از اسكادرانهاى جنگنده خود را در یك درگیرى به كار بگیرد. نیروى هوایى آمریكا مىتواند این كار را انجام دهد، اما انجام آن تقریباً نامحتمل است.»
«فارنپالیسى» نوشته، ادعاها درباره جنگ با ایران، در واقع كوچكانگارى مسأله قلمداد مىشود چراكه «نزدیك به ۳۰ درصد هواپیماهاى نیروى هواپیمایى آمریكا فاقد قابلیت عملیات هستند، این واحد با كمبود ۲۰۰۰ خلبان مجرب رو به رو است و توانمندىهاى كاركنان بخش تعمیرات آن رو به اضمحلال رفتهاند و آنچه براى نیروى هوایى صادق است درباره بقیه بخشهاى ارتش آمریكا هم مصداق دارد.»
۳- قدرت پاسخگویىموضوع بعدى، قدرت پاسخگویى ایران است. این یكى از عوامل اصلى عدم حماقت آمریكاست. چراكه مىداند دوران بزن و در رو تمام شده و تجاوز به ایران، تاوانى سخت دارد. نشریه آمریكایى آتلانتیك چند روز پیش در تحلیلى درباره واكنش ایران به تجاوز احتمالى آمریكا نوشت؛ «تحولات منطقه خاورمیانه و چگونگى استقرار نیروهاى آمریكایى و ایرانى در این منطقه به گونهاى است كه ایرانىها فرصتهاىبىشمارى براى ایجاد دردسر براى آمریكا و متحدانش در اختیار دارند. نیروهاى ایران و شبه نظامیان وابسته به این كشور در عراق و سوریه در مجاورت نیروهاى آمریكایى یا نیروهایى كه آمریكا از آنها پشتیبانى مىكنند، مستقر هستند. ایران همواره تهدید مىكند تنگه هرمز را خواهد بست و نیروهاى متحد این كشور در یمن و غزه مستقیما متحدان آمریكا یعنى عربستان سعودى و اسرائیل را با موشك و راكت آماج حملات خود قرار مىدهند.»
على واعظ از كارشناسان مسایل ایران در اندیشكده گروه بحران به آتلانتیك مىگوید: «واقعیت این است كه آمریكا در منطقه خاورمیانه در معرض شدید خطر قرار دارد. وى گفت ایرانىها از تجربیات فراوانى در زمینه هدف قرار دادن نیروهاى آمریكا بهطور غیر مستقیم و از طریق شبه نظامیان متحد خود در منطقه، برخوردارند. شبه نظامیان هودار ایران در عراق و سوریه مىتوانند نیروهاى آمریكایى مستقر در این كشور را هدف آتش راكتهاى خود قرار دهند.»
۴- عدم نیروى همراهكننده داخلىنگاهى به جنگهاى چند دهه اخیر، آمریكا نشان مىدهد یكى از موارد مشابه تقریباً تمام این جنگها آن بوده كه یك نیروى داخلى در كشور هدف، با آمریكا همسو و همراه بوده و بهعنوان بازو و پیاده نظام آمریكا در آن جنگ عمل كرده است. آمریكایىها چنین بازویى در ایران ندارند. مردم ایران علىرغم همه اختلاف سلیقهها و تفاوتهاى نژادى و امثال آن، بهشدت در برابر تجاوز خارجى حساس بوده و آنها را متحد و منسجم مىكند. آسیا تایمز در تحلیل خودنویسد: «مردم ایران عمیقا وطن پرست هستند و هرگونه حمله آمریكا را علیه مردم ایران و نه فقط علیه حكومت ایران مىبیند. آمریكا متحد چندانى در ایران پیدا نخواهد كرد.»
۵- تجربیات گذشتهو اما نكته آخر به تجربه پیشین آمریكا بازمى گردد. حمله آمریكا به ایران، دومین جنگ این كشور علیه ایران خواهد بود. چراكه در دوران جنگ تحمیلى، صدام به نیابت از آمریكا با ایران درگیر بود و از مقطعى به بعد آمریكا مستقیماً وارد جنگ شد. مقاله «بروس ریدل» كه در سال ۲۰۱۳ در اندیشكده بروكینگز نوشته شده، بسیار خواندنى است. به نظر ریدل اولین درس آن است كه علىرغم تمام تلفاتى كه به ایران وارد شد اما هدف این جنگ كه نابودى انقلاب اسلامى ایران بود، نه تنها محقق نشد، بلكه تبدیل به جنگ «داود و جالوت» شده و در نهایت به استحكام بیشتر پایههاى انقلاب سال ۱۳۵۷ انجامید. دوم آنكه ایران مرعوب قدرت آمریكا نشد و نخواهد شد. در اواخر جنگ تحمیلى علىرغم تمام فشارهایى كه ایران تحمل مىكرد اما از رویارویى مستقیم با آمریكا در خلیج فارس رویگردان نشد و حتى در خارج از مرزهاى خود نیز جنگى نامتقارن را علیه آمریكا به راه انداخت. ریدل سومین درس جنگ ۸ ساله براى آمریكا را این نكته دقیق و ظریف عنوان مىكند؛ پایان دادن به جنگ با ایران چالشى بزرگ است چراكه ایرانىها به راحتى عقب نشینى نمىكنند. آخرین درسى كه ریدل عنوان مىكند تامل در مشاوره متحدان منطقهاى آمریكاست. همانهایى كه در جنگ اول سیل پول و سلاح و نیرو را بهسوى صدام روانه كردند. وى در پایان تأكید مىكند شاید آمریكایىها آن جنگ و درسهایش را فراموش كرده باشند اما هیچكدام از ایرانىها فراموش نكردهاند.