به گزارش
بلاغ، افزایش و گسترش موج اعتصابات و اعتراضات در اواخر سال بهمن1356، کشور را به شدت با مشکل رو به رو کرده بود و درآمد ارزی کشور به کمترین میزان ممکن رسانده بود تا جایی که شاه برای خروج از بنبستی، که در آن گرفتار شده بود، به رهبران جبهه ملی روی آورد و قبل از همه دکتر غلامحسین صدیقی را برای مقام نخست وزیری در نظر گرفت.
در این میان این مقام پیشنهاد محمدرضا شاه را رد کرد و پس از آن شاپور بختیار برای این امر دعوت شد و وی این امر را با خروج شاه از کشور و به شرط گرفتن اختیار کامل پذیرفت.
با این اوصاف پیش آمده و با توجه به اینکه اعتراضهای مردمی رو به افزایش بود و اعتصابهای متفاوتی در کشور رخ داده بود، شاه راهی جز فرار نداشت.
«به استراحت نیاز دارم»؛ جملهای بود که شاه در آخرین سخنان خود در خاک ایران آن را به زبان آورد و برای همیشه کشور را ترک کرد.
کیهان و اطلاعات با عنوان «شاه رفت» فضای کشور را برای یک رویداد جدید آماده کرده بودند و در این میان، نیروهای انقلابی با اضافه کردن حرف اضافه «در»، "شاه در رفت" را شعار خود قرار دادند و با در دست داشتن و نشان دادن آن به یکدیگر، آماده برای خلق یک حماسه شدند.
اما سوالی که مطرح میشود این است، که چگونه محمدرضا در سال 1332 پس از فرار چند روزه دوباره میتواند زمینه را برای بازگشت خود فراهم کند، اما این توان در سال 1357 دیگر وجود ندارد.
آنچه در نگاه نخست به نظر میرسد در سال 1332 با کودتایی سیاه، آمریکا مهره دستنشانده خود را به کرسی حکومت بازگرداند و این بار در سال 57 دیگر نه جامعه پذیرای سلطنت بود و نه محمدرضا پهلوی و دار و دستهاش توان رویارویی با موج خروشان انقلابیون را داشتند.
به این ترتیب فرار شاه آغاز فصلی جدید در حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران بود.
نکته بعدی که شاید شاه را به بازگشت دیگری امیدوار کرده بود، این نکته است که محمدرضا هرگز تصور نمیکرد ارتش دیگر از وی تبعیت نکند و به گروههای بزرگ مردمی بپیوندد.
در پالس بعدی دخالت امریكا در امور داخلی ایران به اندازهای رسیده بود كه دیگر حتی شاه را نیز در جریان امور قرار نمیدادند.
نکته قابل توجه دیگری که باید قیام مردم در سال 32 را نسبت به سال 57 مورد تمیز قرار داد این است، که مردم در سال 32 با دشمنان خارجی به منظور ملی کردن صنعت نفت مقابله میکردند و در سال 57 این تقابل با خاندان پهلوی و ظلمهای بیشمار آنها و مبارزه با امریکا بهعنوان بزرگترین حامی شاه و سلطنت صورت گرفت.
همچنین نمیتوان از نقش بیبدیل اتحاد مردم و رهبری امام خمینی(ره) در ناامیدی شاه نسبت به بازگشت به کشور غافل ماند.
روحیه دیکتاتوری، وابستگی محض به بیگانگان، عدم اعتماد به نفس، خودشیفتگی مزمن، بیاعتقادی مذهبی، ناتوانی در اداره امور، فساد اخلاقی و همچنن اشرافیت و بیاعتنایی به مردم را میتوان از دیگر مهمترین دلایل سقوط شاه ایران نام برد.
فراری که از سوی خاندان پهلوی "استراحت" خوانده شد، درحالیکه گذر زمان ثابت کرد این استراحت همیشگی و پایان ناپذیر است.