به گزارش
بلاغ، در اين روزهای گرم تابستانی انتشار فيشهای چند صد ميليونی برخي از کارکنان دولت موجی از شگفتی را برای مردمی بوجود آورد که روز را با استرس و نگرانی از حذف يارانهی خود به شب میسپارند و بيشترشان با شرمندگی بر سر سفره افطار حاظر میشوند. يارانهای که گويا امروز تبديل به زبان تهديد عليه مردم شده است.
در اين يادداشت هيچ نيتی جهت سوء استفاده از فرصت انتقادی فوق وجود ندارد، وليکن نمیتوان چشمها را بر روی واقعياتی بست که در سه سال اخير اين کشور را رنج میدهد. روزهايی که حتي آب خوردن مردم به رفع تحريمها با مدل پيادهروی در خيابانهای ژنو گرهزده شد و تا آنجا پيش رفت که هر روز شاهد گشايش! جديدی در اقتصاد، فرهنگ و سياست کشور باشيم بیآنکه حتی آن را حس کنيم.
گاهی اوقات انسان وقتی تکاپوها و تلاشهای بیوقفه دولتمردان عزيز را در جهت حمايت از عملکردهای خود در قالب برجام ملاحظه میکند، با خود میگويد: آنها چه تغييری را مشاهده کردند که تمام اعتبار سياسی خود را براي آن صرف میکنند؟! چه چيزی مشاهده کردند که عموم مردم از ديدن آن عاجزند؟! حال انتظارها به پايان رسيد و نخستين ثمرهی توقف غنیسازی 20 درصدی در قالب فيشهای حقوقی برای برخی از مديران محترم رونمايی شد!
فارغ از همه اين مشکلات که البته طبق روال سالهای اخير، رئيس دولت نهم و دهم مقصر آن است! بازخوانی يک پيام تاريخي، بسيار جالب و قابل تعمق است. گويا مقام معظم رهبری مانند تمامی اتفاقات جاری کشور که از پيش متذکر میشوند، اين موضوع تلخ را نيز هشدار داده بودند. اينک به نظر میرسد بازخوانی اين پيام از هر ياداشتی ارزندهتر و اثر گذارتر خواهد بود.
“شما [مسئولان و کارگزاران] چگونه ميخواهيد محبت و اطمينان مردم را جلب کنيد؟ مردم بايد به من و شما اعتماد داشته باشند. اگر ما دنبال مسايل خودمان رفتيم، به فکر زندگی شخصی خودمان افتاديم، دنبال تجملات و تشريفاتمان رفتيم، در خرج کردن بيتالمال هيچ حدی برای خودمان قايل نشديم ـ مگر حدی که دردسر قضايی درست بکند! ـ و هرچه توانستيم خرج کرديم، مگر اعتماد مردم باقي ميماند؟ مگر مردم کورند؟ ايرانيان هميشه جزو هوشيارترين ملتها بودهاند؛ امروز هم به برکت انقلاب از هوشيارترينهايند؛ از هوشيارها هم هوشيارترند.
آقایان! مگر مردم نمیبینند که ما چگونه زندگی میکنیم؟
آن وقتی که جوان حزباللهی ما به جهاد یا به سپاه یا به فلان وزارتخانه میرفت و به او میگفتند که چهقدر حقوق میخواهی، میگفت این حرفها چیست، مگر من برای حقوق آمدهام؟ اصرار میکردند که بالاخره زندگی خودت و زن و بچهات باید بگردد؛ یک چیزی بگیر. به نظر شما اینها افسانه است؟ به نظرم اگر شما بروید در دنیا این را نقل کنید، چنانچه کسی وضع چند سال قبل ما را ندیده باشد، خواهد گفت که افسانه است؛ ولی این واقعیت است. این رویداد، در همین ایران و در همین تهران و در همین وزارتخانههای ما اتفاق افتاد؛ یکی، دو مورد هم نبود. نمایندهی مجلس وقتی اول بار به او حقوق دادند، خجالت کشید حقوق را بگیرد! بعضی از دوستان ما در دورهی اول نمایندگی مجلس، شرمشان آمد و ننگشان کرد که حقوق بگیرند! گفتند ما حقوق بگیریم؟!
برادران! من و شما داریم از آن ذخیره میخوریم؛ فراموش نکنید، آن را مردم دیدند. نمیشود ما در زندگی مادّی مثل حیوان بچریم و بغلتیم و بخواهیم مردم به ما به شکل یک اسوه نگاه کنند؛ مردمی که خیلیشان از اولیات زندگی محرومند.
در این راه، از خیلی چیزها باید گذشت. نه فقط از شهوات حرام، از شهوات حلال نیز باید گذشت. نمیگویم مثل پیامبر باشیم، نمیگویم مثل امیرالمؤمنین ـ که شاگرد پیامبر بود ـ باشیم؛ که انسان آن مطالب را که میخواند، تنش میلرزد. امیرالمؤمنینی که زهدش در زندگی و دنیا مَثَل سایر است و مسلمان و غیرمسلمان آن را میدانند، دربارهی پیامبر میگوید: «قد حقّر الدّنیا و صغّرها و اهون بها و هوّنها»؛ دنیا را تحقیر کرد ـ یعنی همین لذایذ و بهرهمندیها و برخورداریهای دنیا را کوچک کرد ـ به آنها توهین کرد و سبکشان نمود.
در قُبا برای پیامبر آب آوردند و چیزی هم مثل عسل قاطی آن کردند. پیامبر فرمود: من این را حرام نمیکنم، اما نمیخورم. این دو، دو چیز است؛ یا آب یا عسل. آن را از ما نخواستهاند. اگر از من و شما بخواهند، پدرمان درآمده است! مگر ما میتوانیم آنطور زندگی بکنیم؟ پیداست که آن نفس قدسی ملکوتی، یک چیز دیگر است.
امیرالمؤمنین در همین جمله میفرماید که خدای متعال به پیامبر فهماند که اگر من دنیا را به اختیار از تو میگیرم، برای این است که چیز شیرینتری به تو بدهم. آن چیز شیرینتر را اولیای خدا میدیدند. من و شما آن را حس نمیکنیم؛ اما در آن راه باید برویم، در آن راه باید قدم برداریم، کمتر خرج کنیم، کمتر بذل و بخشش بیجا کنیم، کمتر به زندگی شخصی خودمان بپردازیم.
من و شما همان طلبه یا معلم پیش از انقلابیم. یکی از شماها معلم بود، یکی دانشجو بود، یکی طلبه بود، یکی منبری بود، همهمان اینطور بودیم؛ اما حالا مثل عروسی اشراف عروسی بگیریم، مثل خانهی اشراف خانه درست کنیم، مثل حرکت اشراف در خیابانها حرکت کنیم! اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ریششان تراشیده بود، ولی ما ریشمان را گذاشتهایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین میشویم. واللَّه در جامعهی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیهی شریفهی «واذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فیها» بترسیم. تُرف، فسق هم دنبال خودش میآورد.
اندازه نگهدارید؛ دولت مخارجش زیاد و سنگین است. مخارج سنگین دولت منجر به این میشود که مثلاً در فلان بخش سوبسید را بردارند. این، سیاست درست و متین و منطقی هم است؛ شکی در آن نیست، باید هم انجام بگیرد، چارهای هم نیست، روی مردم هم فشار میآید؛ اما این مخارج را منصفانه قرار بدهیم و خودمان به دست خودمان بر مخارج چیزی اضافه نکنیم.
اگر مبلغی از مخارج دولت، عبارت از تغییر دکوراسیون اتاق مدیر کل و معاون وزیر و وزیر و فلان مسئول قضایی و فلان مسئول در بخشهای گوناگون دیگر باشد، این جرم و خطاست. اگر یکی از مخارج دولت این باشد که فلان تعداد ماشین جدید بیاوریم و بین دستگاهها تقسیم بکنیم، ما حق نداریم این را جزو مخارج دولت حساب کنیم و به حساب آن از سوبسید مردم بزنیم. نه، این خلاف است. برای این کارها حد بگذارید. دستگاهها باید بخشنامه کنند و در مورد این تغییر دکوراسیونها و تغییر خانهها و خرجهای اضافی حدی معین بکنند. من نمیگویم مثل بعضی از تندروها باشیم که میگویند در مسجد بنشینیم و وزارت کنیم؛ نه، در مسجد نمیشود. وزارت کردن، یک ساختمان و چهار تا اتاق و تعدادی مسئول و یکمقدار هم بالاخره امکانات برای زندگی آن آقایی که میخواهد خدمت بکند، میخواهد؛ اما باید در حدی باشد.
گاهی از جاهایی گزارشهای نومیدکنندهای میرسد و در برخی موارد انسان واقعاً عرق شرم بر پیشانیش مینشیند؛ رعایت کنید. سؤال میکنیم که چرا ماشین لوکس و نو و مدل بالا؟ میگویند که اشکال امنیتی داریم! چه اشکال امنیتی؟! آقایان مسئول در شورای امنیت کشور یا جاهای دیگر، بنشینند معین کنند و مسأله را در جایی ببُرند؛ من هم اگر باید دخالت کنم، بگویید در جایی دخالت کنم. این چه وضعی است که همینطور بیحساب و کتاب جلوی هر وزارتخانه و ادارهای، دهها ماشین به رنگهای گوناگون متعلق به مسئولانِ آنجا به چشم میخورد؟! چه کسی چنین چیزی را گفته است؟
گزارش آمده که روحانی عقیدتی، سیاسی در یکی از دستگاهها، خودش ماشین دارد، ولی ماشین دولتی سوار میشود! من نوشتم که حق ندارد این کار را بکند. برای من جواب آمد که این کار رویه است و همه میکنند! این آقا خودش یک ماشین دارد، که برای خودش لازم است؛ یکی هم خانمش دارد و نمیشود که خانمش از این ماشین استفاده کند! عجب! این چه حرفی است؟
من الان اعلام میکنم و قبلاً هم نوشتم و این را گفتم که آن وقتی که آقایان امکانات شخصی دارند، حق ندارند از امکانات دولتی استفاده بکنند. اگر ماشین دارید، آن را سوار شوید و به وزارتخانه و محل کارتان بیایید؛ ماشین دولتی یعنی چه؟ واللَّه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمیگرفتم که مرتب ملاحظهی جهات امنیتی را توصیه میکنند، بنده با ماشین پیکان بیرون میآمدم. ۲۳/۵/۱۳۷۰"