تاریخ انتشارپنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳ - ۰۹:۵۸
کد مطلب : ۵۷۲۸۶
حجت الاسلام ذاکری خطیر عنوان کرد: فیلسوف اصلاحات بداند،اربعین در امتداد عاشوراست.
۰
plusresetminus
بلاغ- اخیرایکی از اصلاح طلبان(سعیدحجاریان) در آستانه تاسوعا و عاشورای حسینی، مقاله ای تحت عنوان فرهنگ عاشورا و فرهنگ اربعین که از جعلیات نویسنده بوده و مفهوم خواصی هم ندارد، در روزنامه آرمان منتشر نموده که پس از دریافت مقاله و مطالعه آن، به نقد آن پرداختم.
اما اینکه چرا گروه تاخت و تاز بر دین و شبهه افکنی در آن، برایشان این همه، مهم و حیاتی است خود جای سئوال دارد و آن هم در آستانه سال روز هتاکی گروهی از خدا بی خبر در عاشورای ۸۸.
اما به هرحال بنده اصل مقاله را پاراگراف به پاراگراف خواندم و نقد نمودم امید است مورد وجه حضرت ولی عصر(عج) قرار گیرد و خوانندگان محترم با مطالعه آن به قضاوت بنشینند.
جملات نویسنده با جملات مشکی و ابتدای آن با عبارت کلام نویسنده آغاز و نقد از این جانب می باشد.

فرهنگ عاشورا فرهنگ اربعین

سعید حجاریان

ابتدا باید روشن کرد که فرهنگ عاشورا چیست؟ اساسا آیا یک فرهنگ عاشورا وجود دارد یا فرهنگ‌های عاشورا؟ در صورت وجود فرهنگ‌های عاشورا می‌توان یک‌بار آنها را در نسبت با قشرهای مختلف اجتماعی بررسی کرد و زمان دیگر آنها را به لحاظ تاریخی، دسته‌بندی کرد؛ فرهنگ‌های غالب عاشورا در تاریخ کدام بوده، توالی تاریخی آنها چگونه بوده و چطور این فرهنگ‌ها متحول و دگرگون شده است.

فرهنگ در هر جامعه‌ای دارای عملکرد است، فرهنگی می‌ماند و مسلط می‌شود که کاربردی‌تر باشد و مشکلات بیشتری را برای جامعه حل کند. فرهنگ عاشورا در جامعه ایران کارکرد «تسلی‌بخشی» داشته است. حتی در روایت هم آمده است که اگر مصیبتی بر سرتان آمد، خودتان را با ذکر مصیبتی بزرگ‌تر از آن تسلی بدهید و چه مصیبتی عظیم‌تر از مصیبت امام حسین(ع) در عاشوراست. بنابراین هر کس با مصیبتی مواجه می‌شود، می‌تواند در واقعه کربلا چهره‌هایی را پیدا کند که با ذکر مصیبت او، خود را تسلی دهد البته بعدا نوعی تحول گفتمانی در جامعه ایران پیدا شد و این در فرهنگ هم بازسازی و نوسازی شد. این بازسازی‌های مکرر در فرهنگ عاشورا می‌تواند موضوع یک تحقیق تاریخی قرار بگیرد. عناصر زیادی در فرهنگ عاشورا وجود دارد. کسی که درصدد بازسازی فرهنگ عاشوراست، از میان انبوه داده‌ها، گزینش می‌کند و عاشورای خود را می‌سازد یعنی فرهنگی را که عملی‌تر و کاربردی‌تر باشد و بتواند به مسائل او پاسخ دهد. در عمل حتی روضه‌خوان‌ها هم همین کار را می‌کنند و مثلا درمجلس ختم یک بچه کوچک، روضه علی‌اصغر می‌خوانند. این قبیل معماری‌ها و بازسازی‌ها تا به حال الی ماشاا... صورت گرفته است. مرحوم مطهری کوشش کرد عناصر افزوده شده به فرهنگ عاشورا را نشان دهد، ورود این عناصر به فرهنگ عاشورا گاه به مقتضیاتی، شخص ناچار می‌شده چیزهایی را به ماجرا ضمیمه کند. برای روشنفکران این کلام شهید آیت ا...مطهری که باید عناصری مدخول در فرهنگ عاشورا را زدود، جذاب است اما بعید است که برای توده مردم جذابیت داشته باشد. در انقلاب، فرهنگ عاشورا را بازسازی کردیم و خون حسین به پرچم مبارزه تبدیل شد. البته خود بحث دیگری است که چگونه ما فرهنگ عاشورا را از فرهنگ تسلی‌بخش به فرهنگ مهاجم تبدیل کردیم. در این تغییر و تبدیل چه عملکردی مورد نظر بود و آیا این عملکرد بخشی از عملکرد عام‌تر ما بوده است؟ در آستانه انقلاب یک تحول گفتمانی واقع شد و فرهنگ عاشورا از گفتمان تسلی وارد گفتمان تضحیه شد. تضحیه یعنی چه؟ تضحیه یعنی اینکه یک نفر خود را قربانی کند: «فدیناه بذبح عظیم». در گفتمان تضحیه ذبیح‌ا... شدن، فداشدن و تضحیه کردن عنصر غالب می‌شود.

نقد

بنظر می رسد که نویسنده فرهنگ عاشورا را درست نشناخته و به همین دلیل در تحلیل آن واقعه اعظم، دچار اشتباه فاحشی شده است.

خشت اول گرنهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج

چون خشت نخست تفکر آقای سعیدحجاریان کج و پی آن سست و سطحی است هموراه این طیف وقتی مطالب دینی را بررسی می کنند نتیجه معکوس استنتاج می کنند. وی می گوید: اساسا آیا یک فرهنگ عاشورا وجود دارد یا فرهنگ‌های عاشورا؟ یعنی گاهی فردی از عاشورا در باره حزن و گاهی در باره اخلاق، گاهی در باره ظلم ستیزی آن و گاهی در مراسمی که یک کودک از دنیا رفته از مصیبت علی اصغر می خواند و گاهی در امر به معروف و بار دیگر در جنگ و جهاد و حتی در سر نگونی حکومت دو هزار و پانصد ساله ستم شاهی از آن بهره می گیرند، بنابراین، از نظر آقای حجاریان این مفهومش چند فرهنگی و یا فرهنگ های عاشورا است نه ذو ابعاد بودن فرهنگ عاشورا. از نظر وی هر کسی آن جوری که خود می خواهد از فرهنگ عاشورا بهره می گیرد؟ باید از این آقا پرسید: اگر یک عنصری چند جانبه و یا همه جانبه باشد و هر کسی به تناسب نیازمندی خود از آن استفاده کند، آیا این ضعف آن عنصر چند جانبه و یا همه جانبه است یا نقطه قوت آن؟ اگر مکتب اسلام در تمام حوزه های زندگی حرفی برای گفتن دارد، چه در مباحث خانواده و چه در مباحث اخلاقی و یا در حوزه اعتقادات و سیاست و در حوزه رفتاری، حقوقی، کیفری و مدنی سخن صائبی دارد، آیا این نقطه ضعف مکتب اسلام است یا نقطه قوت آن؟ علت اینکه هرکسی به تناسب نیاز خویش از مکتب عاشورا بهره می گیرد، بی تردید هر عاقلی می گوید: نقطه قوت آن است نه نقطه ضعف آن. عاشورا یک مکتب و یک اندیشه است که در تمام حوزه های زندگی بشری نظری صائب دارد. بنابراین به آن معنا نیست که عاشورا چند فرهنگ دارد، بلکه هرکسی به فراخور نیاز خود، از مکتب عاشورا استفاده می کند. پس این به مفهوم جدید از فرهنگ عاشورا نیست.

ممکن است نویسنده مقاله بگوید: گروهی از عاشورا یک بعد آن را مطرح کردند مثلا تنها از مجروحیت بدن و تشنگی آن سخن گفتند، کما اینکه مرحوم شریعتی بیان داشتند، ولی این با آن مفهوم نیست کسی از مظلومیت سیدشهیدان سخن نگوید، بله امکان کج فهمی وجود دارد کما اینکه نویسنده هم جزو همان کج فهم ها است که توان فهم درست از مکتب عاشورا ندارد. علاج کج فهمی گروهی این است که: باید شاقولی چون امام خمینی، مقام معظم رهبری، علامه مطهری، علامه جوادی آملی و علامه مصباح یزدی را در پیش رو داشته باشند تا دیوار افکارشان در کجی قرار نگیرد. بنابراین اگر به منابع کهن فریقین مراجعه می نمودید هرگز در باره بازسازی نهضت عاشورا سخن به میان نمی آوردید.

کلام حجاریان

دکتر شریعتی در «حسین وارث آدم» و سایر کارهای خود این ویژگی خون حسین(ع) را خوب برجسته کرده است. در بحث ذکر مصیبت‌ها از تسلی‌بخشی به تهاجمی، ذاکرینی بیشتر محبوبیت پیدا می‌کنند که بتوانند این تبدیل را انجام دهند یعنی فقط به جنبه تسلی بخش عاشورا نپردازند بلکه بتوانند ویژگی‌های تهاجمی آن را هم مطرح کنند.

نقد

اولا گریه بر مظلومیت سید و سالارشهیدان برابر اسناد معتبر شیعه و سنی به فرمان رسول اعظم الهی و پیشوایان دین بوده و پیشوایان دین برای سیدشهیدان، مراسم دهه عزا برپا می نمودند، و دهها روایت صحیح سند داریم که می فرماید: زیارت امام حسین(ع) و گریه بر آن سیدمظلومان ثواب و پاداش بسیاری دارد که حتی شاعرانی که در رثا و مظلومیت آن حضرت و اصحاب گرانقدرش بیان می داشتند مورد تفقد و عنایت خاص حضرات معصوم(ع) قرار می گرفتند، آیا از نظر آقای حجاریان عزاداری برای حضرت امام حسین(ع) و اصحاب مظلومش اشکال دارد؟ همان ائمه که از نظر امثال حجاریان، که از عاشورایی به اربعین رو آوردند، همان پیشوایان فرمودند: بر پایی مراسم عزای سیدمظلومان و گریه بر او پاداش بهشت و بخشش گناه را دارد. اگر منظورتان این است که: بعضی ها از عاشورا کج فهمی می کنند، این مقوله تنها مربوط به نهضت عاشورا نیست، ممکن است در هر حوزه اثرگذاری، چنین اتفاق بیافتد و این ربطی به نهضت و فرهنگ عاشورا ندارد، بلکه مربوط به جاهلان و یا مغرضانی است که حال چنین کسانی هم روشن است.

آیا واقعا کتاب های علما و محققان تشیع را برغم محدودیتهای طاقت فرسا که به تبیین همه جانبه ی نهضت عاشورا پرداختند و نهضت خمینی کبیر، بر گرفته از همین قیام عاشورا است را مورد مداقه قرار ندادید؟ همان مرحوم شریعتی، حرکت خویش را برگرفته از قیام عاشورا می داند.

ادامه سخنان نویسنده

برخی گروه‌ها در ایجاد این تحول تاثیر زیادی داشتند. هنوز هم تعبیر عاشورایی عمل کردن را به کار می‌برند. منطق تضحیه این است که اندیشه لزوما احتیاجی به عوامل مادی ندارد، یعنی حتی اگر محمل مادی اندیشه از بین برود، اندیشه می‌تواند باقی بماند؛ اندیشه می‌تواند بدون محمل مادی به حیات خود ادامه دهد. ایده است که باید بماند ولو حاملین آن از بین بروند. محمل مادی اندیشه ممکن است یک شخص، یک گروه یا یک امت باشد، ممکن است امتی بخواهد در زمین اعلای کلمه حق کند اما در آن مرحله تاریخی موفق نشود؛ ولی ایده او در تاریخ باقی خواهد ماند.

نقد

لازم است نخست دو کلمه ساطع و تضحیه را از نظر لغت معنا کنم که این دو کلمه تا چه اندازه با هدف نویسنده منطبق است. ساطع یعنی: واضح، روشن، بي ‌ نياز از دليل، درخشان، نوراني، درخشنده، تابناك، پرفروغ،خوب. وقتی راه و هدفی روشن، تابناک باشد دیگر چند پهلو بودن معنا ندارد و اگر کسی از آن بهره سویی بگیرد خود محکوم به شکست است. و اما معنای تضحیه: یعنی: قرباني, قرباني براي شفاعت, فداکاري, قرباني دادن, فداکاري کردن, جانبازي.

از جناب آقای حجاریان می پرسم که این دو کلمه چه ضرری بر منطق عاشورایی وارد می کند؟

اگر منطق و قیامی برای بقای قانون و اجرای عدالت و نجات بشریت از چنگال گرگان درنده صورت گیرد و قهرمانان آن شجاعانه در راه هدف جان بسپارند، آیا در این صورت با منطق، علم، کادر سازی، عقل و دور اندیشی کاری ندارد؟ مگر امکان دارد در جهان تضارب آرا و افکارها و اعتقادات مخالف یکدیگر، شما منطق عاشورایی نداشته باشید و آیا اگر کسی به دنبال این افکار باشد، منطق اربعینی ندارد؟ از سویی چه کسی به شما آموخته که منطق عاشورایی جدای از منطق اربعین است؟ انسان باید بسیار متحجر، کم هوش، ناآگاه به مبانی دینی باشد که نداند که منطق اربعین همان منطق عاشورایی و منطق عاشورا همان منطق اربعین است، و این دو، ترکیب و اجزای لایتجزا هستند چراکه یکی بستر را برای دیگر فراهم می کند. اگر یک گروه خط شکن به قلب دشمن غدار می زند تا نیروی خودی فرصت تدارکات و عملیات بعدی را داشته باشد، این افکار اربعینی نیست؟ اصلا نهضت امام شهیدان، پایه های حکومت امویان خون آشام را متزلزل نموده و بستر و فرصت را برای دیگر امامان(ع) فراهم نموده است، آیا این دور اندیشی نیست؟

منطق عاشورا: منطق محبت، ایثار، اخلاق، اعتقادات، زندگی، خوب زیستن، مبارزه با کج فهمی و استبداد، نجات بشریت از بربریت و توحش و دور اندیشی است. بشریت محتاج چنین تفکری است تا باقی بماند و الا بشریت در تکامل و رشد الهی و انسانی خویش عقیم و نازا خواهد ماند.

کلام نویسنده

از این رو تکلیف به این است که محمل مادی‌اش هم حفظ شود. این خود ممکن است به اینجا منتهی شود که اندیشه برای اینکه بماند شفافیت خود را از دست بدهد و چون نمی‌تواند با همه جلوه‌ها و شفافیتش باقی بماند به ناگزیر به پاره‌ای مصلحت‌اندیشی‌ها و مصلحت‌بینی‌ها تن دردهد.

نقد

ممکن است هر حرکتی دچار یک سری کجرویها قرار گیرد، اما ما و شما می دانیم اگر اندیشه عاشورا آن جلوه و شفافیت واقعی خویش را از دست داده بود، هرگز پس هزار و چهارصد سال، صدها میلیون نفر را در طول تاریخ (برغم مخالفت های حاکمان جبار اموی و عباسی و مخالفان و حاکمان فاسد پهلوی و منورالفکرهای غرب زده و بعضی از اصلاح طلبان سست ایمان) مجذوب نمی ساخت و هر سال بر جلوه های آن افزون نمی شد.

نهضت عاشورا از آب کوهساران زلال تر است. در طول تاریخ نمی توانید نهضتی به شفافیت نهضت حسینی پیدا کنید. به همین دلیل دشمنان اسلام هرجا بدعتی در نهضت ایجاد نمودند به دلیل شفافیت و ساطع بودن با عکس العمل شدید علمای آگاه و بروز قرار گرفتند که از جمله آن کتاب صالحی نجف آبادی مورد ذکر شما است. قیام حسینی برای سرنگونی حکومت بنی امیه و بستر سازی برای سرنگونی تمام حاکمان جبار در طول تاریخ و تشکیل حکومت عدل علوی بوده و این در ایران اسلامی تحقق پیدا نموده است. قیام امام حسین(ع) از زندگی، یک تعریف قرآنی و نبوی ارائه نموده است.

سخن نویسنده

باید خود اندیشه راه خود مظروف را با تمام تحلیل‌هایش نگه داشت ولو اینکه ظرف از دست برود، اندیشه می‌ماند و به نسل‌های بعد می‌رسد. کاری که امام حسین(ع) کرد این بود که خود را فدا کرد، تا دین پیامبر باقی بماند. اگر بناست که دین جد من با همه جلوه‌هایش باقی بماند به این قیمت که من از میان بروم من خود را مهیای ضربه‌های شمشیر کرده‌ام اگر بناست که عزت(عزت اسلام) بماند و لواینکه من از بین بروم، من پذیرای مرگ می‌شوم تا عزت مسلمین باقی بماند.

نقد

آیا از نظر نویسنده، فدا کردن جان برای بقای یک امر مهمتر، عیب است؟ مثلا اگر دزدی برای دزدیدن به خانه ای هجوم آورد، و زندگی و ناموس کسی را به تاراج برد، از نظر نویسنده این عمل تضحیه است و اندیشه عاشورایی است، نه اربعینی؟ یا در جنگ عراق علیه ایران که مرزها و نوامیس مسلمانان مورد تهاجم و تعرض یک مشت انسان های وحشی قرار گرفته بود، مقابله با آنان از نوع تضحیه است نه اربعینی؟ یعنی قربانی شدن بدون هدف؟ در حالی که قیام حسینی به دلیل دوراندیشی همچنان باقی است. فقط عزت مسلمانان با نهضت حسینی باقی نماند، بلکه این اندیشه و هدف امام حسین و هدف مکتب و هدف تمام انبیاء باقی ماند. فداکاری تنها کشته شدن نیست، بلکه ممکن است هرکس و گروهی در علم، صنعت، تولید تلاش کند و اندیشه او باقی بماند. مرحوم بوعلی سینا شب و روزش در مطالعه و فداکاری بوده است، این فداکاری جزو تضحیه محسوب می گردد یا اربعین؟

پیشنهاد می کنم اهداف عاشورا را بشناسید یکبار سخنان باقی مانده از نهضت عاشورا را با مداقه ملاحظه نمایید تا لوازم مادی آن هم مورد بررسی شما قرار گیرد؟

کلام نویسنده

به عنوان مثال، آیا امر به معروف و نهی از منکر ظرفیت آن را دارد که از آن مبارزه مسلحانه بیرون کشیده شود؟ فقط امام(ره) بود که دو فصل امر به معروف و نهی از منکر به آخر رساله‌اش استفاده کرد.

نقد

از جمله نویسنده بر می آید که وی یا اطلاعی از فقه شیعه ندارد و یا تعمد دارد که سخنان واهی بگوید، چراکه امر به معروف و نهی از منکر جزو فروعات دینی اسلام محسوب می گردد و یکی از فرامین قرآن و سخنان معصوم و یکی از مباحث مهمی که در فقه شیعه فقها از آن بحث نمودند آمر به معروف و نهی از منکر است، اینکه گفته فقط امام خمینی دو فصل امر به معروف و نهی از منکر را در رساله خود اسفاده کرده، اولا دلیل بر بی اطلاعی نامبرده در شناخت فقه شیعه است چراکه تمام فقهای شیعه که از زمان مرحوم کلینی(متوفای ۳۲۹ هجرت در فروع کافی که در آن آحادیث مبسوطی از رسول خدا و ائمه معصومین(ع) در باره این دو فریضه بحث نموده و فقهایی چون شیخ مفید(۴۲۳هجرت) در اوایل المقالات و دیگر فقها تا عصر حاضر از آن بحث و گفتگو نمودند،[۱] پس چطور ممکن است این نویسنده این قدر جاهل به فقه شیعه باشد؟

نکته دیگر این که امر به معروف سه مرتبه دارد که از سخنان امام باقر(ع) است که می فرماید: فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ وَ لَاتَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَاسَبِيلَ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ، هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ.»[۲] تعداد بازدید : ۱۹۳

با قلب خود منکر را انکار کنید و با زبانتان به نهی از منکر بپردازید و به وسیله آن شوکت دشمن را سرکوب کنید و در راه خدا از ملامت کنندگان نهراسید! اگر (گنهگاران) پذیرفتند و به سوی حق باز گشتند، دیگر سزاوار سر زنش نیستند، بی شک اشکال متوجه کسانی است که نسبت به مردم ستم روا داشته و در روی زمین به ناحق سر کشی می کنند که عذاب دردناکی در انتظار آنان است، در این صورت با آنان با بدنتان به جهاد برخیزید و در عمق دل دشمنشان بدارید.

یا این کلام امام علی(ع) که می فرماید: و انّ الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر لايقربان من أجل و لاينقصان من رزق و أفضل في ذلك كلمة عدل عند إمام جائر. همانا امر به معروف و نهي از منكر، موجب نزديك شدن مرگ و كم شدن رزق نمي‏شود و برتر از امر به معروف عادی سخن عدلي است که نزد سلطان ستمگر گفته می شود. وسائل الشيعه، ج۱۶، باب۳ از ابواب الامر و النهي، ص۱۳۴

بنابراین مطلب چیزی نیست هرکسی سر خود از دل روایات مطلبی به پندار خود در آورد و بیان نماید. ملاحظه شد که امام باقر(ع) یکی از مراتب امر به معروف را جهاد حاکمان فاسد و انسانهای شریر می داند.

کلام نویسنده

خود امر به معروف هم مشروط به شرط‌های زیادی است. باید احتمال تاثیر وجود داشته باشد. باید احتمال ضرر نباشد و .... از درون آن فرهنگ فنا بیرون نمی‌آید.

نقد

همان طور که بیان شد امر به معروف مراتبی دارد که مرحوم صاحب جواهر در کتاب شریف خویش به تصریح دارد و تاکید می ورزد بخصوص در مرتبه جهاد با عاملان منکر. پس امر به معروف و نهی از منکر سه مرتبه دارد: قلبی، لسانی و جهاد. امام علی(ع) در نهج البلاغه امر به معروف را شعبه ای از جهاد بر می شمارد[۳]. ولی آنچه نویسنده ذکر نموده مرتبه امر به معروف لسانی تنها است، نه مراتب قلبی و جهادی. بنابراین وقتی کسی و یا کسانی به مرزهای اعتقادات اسلام حمله ور شوند، سکوت حرام است و پاسخ دادن و دفاع به عنوان امر به معروف و نهی از منکر جهت دفع فتنه واجب حتی تا مرز کشته شدن می باشد که سیره تمام عقلای عالم است.

از سوی دیگر نویسنده مقاله باید توجه داشته باشد که: قول، فعل و تقریر معصوم برای مردم حجت و باید مطابق آن باید عمل نمایند و تخلف از آن حرام است.

آیا واقعا آقای حجاریان این پیام امام حسین(ع) را دقت نکردند، که حضرت فرمود: انی لم اخرج اشرآ ... بل انی خرجتُ لطلب اصلاح امة جدی و ارید آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب(ع)؟ آیا قیام در برابر حاکم سفاکی چون یزید، غیر از جهاد و مبارزه و فدا شدن در راه دین است؟ آیا اینکه امام حسین(ع) در ادامه قیام خود می فرماید: انی لااری الموت الاسعادة و الحیاة مع الظالمین الابرما را نخوانده است که بین آن کلام و این سخن جدایی و دوگانگی وجود ندارد؟ آیا از دل این دو کلام فداکاری و ایثار برنمی آید؟

آیا این سخن سیدشهیدان که از جدش رسول خدا(ص) نقل نموده را نشنیده است؟ که فرمود: اَیّها الناسُ اِ نّ رَسُول الله (ص) قال: مَن رای سُلطاناً جائراًً مُستحلاً لِحَرامِ الله ناکثاً عَهدَه ُمُخالِفا لِسُنة رَسُولِ الله یَعمَلُ فی عِبادِاللّه بِالاِثمِ و العُدوانِ فَلَم یُغَیّرَ علیه بِفعِلٍ وَلاقَولٍ کان حقاً علی اللهِ اَن یُدخِلَهُ مُدَخَلَهُ اَلا وَ اِن هُولاءَ قَدلَزِموُا طاعَةَ الشیطان و ترکوُا طاعَةَ الرَّّحمن َوَاَظهَرُوا الفسادَ وَ عَطَّلُوا الحُدُود وَ استاثَروا بالفیءِ و حَلُّوا حرامَ الله و حَرَّموا حَلالَهُ وَ اَنَا اَحَقُّ ممّن غیّر.

کلام نویسنده

عنصر فنا و فدا را امام خمینی(ره) احتمالا از عرفان بیرون کشیده است.

نقد

همان طور که ملاحظه نمودید جهل در نوشتار نویسنده مقاله موج می زند البته بنده با نگاه خوش بینانه می گویم که نویسنده جاهل است نه مغرض.

چراکه از کلام امام باقر(ع) خواندید که فرماید: یکی از مرتب امر به معروف جهاد است و جهاد امکان شهادت را دارد.

مضافا مگر جناب آقای حجاریان مسلمان نیست که به جای شهادت و بقا از فنا استفاده می کند؟ امام حسین(ع) و یارانش برای فنا نجنگیدند، بلکه برای بقا و ماندن جنگیدند و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

کلام نویسنده

در عرفان است که عقل در مقابل عشق قرار می‌گیرد و دیگر محاسبه عقلایی جایی ندارد و باید عاشقانه عمل کرد. عشق با عقلانیت و محاسبه و حسابگری و مصلحت ‌اندیشی سروکار ندارد. به همین خاطر نظرات آقای صالحی‌نجف ‌آبادی که کوشیده است امام حسین(ع) را به عنوان یک شخصیت حسابگر و حرکت او را به یک حرکت صد درصد عقلانی معرفی کند حتی در بین روشنفکرهای ما هم که می‌خواستند عقلانی فکر کنند معقول نیفتاد چه رسد به توده‌ها.

نقد

بنده از این مقاله بسیار شگفت زده شدم که چطور کسی در کشور شیعی زندگی کند و چنین برداشت سطحی از دین داشته باشد!

چه کسی گفته است که بین عقل و عشق تضادی وجود دارد؟ و چه کسی حرکت عاشقانه را جدای از خرد می داند؟ آیا به واقع انبیاء چون ابراهیم که در شعله های خشم شیطانی نمرود قرار گرفته و سازش نکردند جزو عارفان و عاقلان نبوده اند؟ آیا ایوب و یوسف آن همه سختی های طاقت فرسای زندگی را خاضعانه و صبورانه و عاشقانه تحمل نمودند جزو عارفان و عاقلان نبودند؟ آیا رسول اعظم الهی حضرت محمد(ص) که آن همه سختی را به جان خرید و سه سال شعب ابی طالب را عاشقانه سپری نموده و هرگز به سازش نیاندیشیده، جدای از خرد کار کرده است؟ آیا امیرمومنان علی(ع) که ۲۵ سال خانه نشینی را تحمل نمود و صبورانه و عاشقانه به فقرزدایی و تبیین دین مبین پرداخته و هرگز از مواضع خود کوتاه نیامده عاقلانه نبوده است؟ آیا این که آن حضرت بنابه نقل صحیح منتظر شهادت بوده عاقلانه نبوده است؟ و همچنین خوابیدن در جای رسول اعظم الهی، در چنین حالتی بین عشق و عقل تواما نبوده است؟ آیا کار صدیقه طاهره و امام حسن(ع) و شهادت امام حسین(ع) عاشقانه و عاقلانه نبود؟ چه کسی به شما رسانده که عقل و عشق نسبت به هم غریبه اند؟ عشق حقیقی یعنی عقل کمال یافته و عقل پرورش یافته، این همان عقل و عشقی توامانی است که از مکتب امام حسین(ع) و در عصر ما از مکتب خمینی کبیر آموخته ایم. آقای حجاریان! همان علامه مطهری و آن نویسنده چیره دستی که شما از آن نام بردید، در کتاب حماسه حسینی به نقد کتاب صالحی نجف آبادی پرداخته و بی محتوایی و پوچی آن کتاب را که خواست امام حسین(ع) را فردی سازشکار معرفی نماید به نقد عالمانه نشسته که حتما مراجعه نمایید. ای کاش با چشم حق بین و گوش شنوا آن را می خواندی و این گونه مطلب نمی نوشتی.

کلام نویسنده مقاله

تضحیه و جانبازی و فداکاری با عشق سر و کار دارد. این جمله معروف امام (ره) که «ما مکلف به تکلیف هستیم نه مکلف به نتیجه» فشرده و جوهره فرهنگ عاشوراست.

نقد

اولا همان طور که بارها بیان شد، از نگاه اهل خرد، بین عشق و عقل دوگانگی وجود ندارد، چراکه عشق، عقل کمال یافته است و ثانیا هرگز مفهوم کلام امام(ره) راحل که فرمود: «ما مکلف به تکلیف هستیم نه مکلف به نتیجه» این نیست که نباید در کشور، علمی حرکت کرد، چراکه دلایل واضح آن این است که: امام دستور تشکیل حکومت را داده و دستور تدوین قانون اساسی صادر فرمود، و مجلس قانون گذاری و دولت اجرایی را برای بررسی همان اهداف استراتژی و راهبردهای اساسی به وجود آورد. آیا این ها دور از چشم امثال سعیدحجاریان است؟ چرا بعضی ها این همه کج فهم می باشند؟ مفهوم توکل این است که اگر شما حرکتی را آغاز نمودید واجب است، تمام مقدمات آن را فراهم نمایی تا موجب وارد آمدن خسارات به فرد یا نظام نگردد. اگر عملیاتی در پیش داشته باشیم، باید تمام جوانب عملیات مورد دقت قرار گیرد تا هرگز خللی در مسیرش ایجاد نگردد و پس از آن برای انجام عملیات با توکل به خدا حرکت می کنیم و از او مدد می جوییم، اما اگر آن عملیات منجر به شکست هم به شود ما به تکلیف خود عمل کردم، در این صورت به آن پاداش الهی خود نایل آمدیم. پس مفهوم و انجام تکلیف، به معنای عدم آینده نگری و عدم محاسبه دقیق کار نیست، _که نویسنده مقاله پنداشت،_ بلکه همان طوری که امام حسین(ع) در نهضت خویش، تمام جوانب کار را سنجیده و بستر را برای حفظ مکتب اسلام فراهم نموده، در مکتب عاشورا حسابگری و آینده نگری سخن نخست بوده است. چراکه اگر نبود، نهضت امام حسین(ع)، بنی امیه اثر از مکتب اسلام باقی نمی گذاشتند. پس نباید این همه کج فهمی در نهضت عاشورا نمود.

از نظر آقای حجاریان سازش با استکبار یعنی به مفهوم عاشورایی فکر نکردن است!

کلام نویسنده

ما باید تکلیف فعلی خود را بدانیم و خیلی لزومی ندارد که دراز مدت را ببینیم و استراتژیک فکر کنیم که چه خواهد شد. ما باید ببینیم که در حال حاضر تکلیف تاکتیکی‌مان چیست و آن را انجام دهیم. طرف دیگرش را خدا تدارک خواهد کرد. یعنی ما از جایی به بعد را باید به او واگذاریم و او ما را کفایت خواهد کرد. اما درحال حاضر ما در حال انتقال از فرهنگ عاشورا به فرهنگ اربعین هستیم. فرهنگ عاشورا به فرهنگ اربعین تبدیل می‌شود. آیا ما مکلف به حفظ محمل مادی نیستیم؟ تا زمانی که حفظ اندیشه اوجب واجبات بود و این یعنی فرهنگ عاشورایی. از زمانی دیگر به این نتیجه رسیدیم که باید نظام را حفظ کنیم و این ظرف باید باشد تا آن مظروف باقی بماند. آن مظروف بدون ظرف کاری از پیش نمی‌برد. فکر می‌کنم در پایان جنگ ما به این نتیجه رسیدیم؛ پذیرش قطعنامه ۵۹۸. در این زمینه یک نقطه عطف مهم است. در فرهنگ اربعین حفظ نظام اصل است و دیدگاه‌های معتقد به بقا و توسعه نظام رشد می‌کند و گسترش می‌یابد.

نقد

همان طور که برای خردمندان مبرهن و واضح است، مکتب عاشورا کاملا با محاسبه عقلانی و علمی و با آینده نگری کامل پیش رفته، چراکه بنی امیه برای نابودی تمامیت دین، پا پیش گذاشته و مقدمات آن را فراهم نموده و در همین راستا نه تنها شیعیان امام علی(ع) را به قتل رسانده بودند، بلکه حاکمان اموی از یک سو به جعل احادیث و تحریف دین رو آودند و از سوی دیگر به ترویج فساد و فحشا و شراب خواری و حتی بوزینه بازی و از سوی دیگر به کشتار مردم و ظلم و ستم بر مسلمانان و سکوت مرگبار مسلمانان در برابر آن، در چنین وضعیت رقتباری، پیشوای آزادگان حضرت امام حسین(ع) برای حفظ کیان مکتب اسلام و نجات مردم از ظلم و ستم اموی، قیام نمود، اگر چه مردم در آن شرایط خفقان، سکوت نمودند و شاهد شهادت امام زمان خویش شدند، اما بزودی این سکوت را شکسته و دست به قیام زدند[۴] که از آن پس بنی امیه خواب راحتی در چشمان خود ندیدند. پس این قیام به موقع و با محاسبه دقیق و عاشقانه و عاقلانه و هدفمند شکل گرفته که ماندگار شد و از آن روز تا بحال دانشگاهِ میلیون ها انسان شده و به تربیت اخلاقی و اعتقادی آنان در طول تاریخ پرداخته است و در عصر کنونی نیز دهها بلکه صدها میلیون نفر را به تواضع در برابر دین و قانون الهی و اخلاق و جوان مردی و بذل و بخش و وحدت و حرکت به سوی جلو وادار کرده است. پس آقای حجاریان باید بداند که فرهنگ عاشورا و اربعین یکی است نه دوتا.

آقای حجاریان یک شعری گفته که در قافیه آن گیر کرده و به هر چیز چنگ می زند تا خود را نجات دهد و سخنان خود را اثبات نماید! و از این رو می گوید: تا زمانی که حفظ اندیشه اوجب واجبات بود و این یعنی فرهنگ عاشورایی.

آقای محترم! نزد عقلا این سخن روشن است، وقتی پای اهم وسط بیاید از مهم عبور می کنند. مثال: اگر خانمی در حال غرق شدن باشد و محرمی برای نجات او نباشد، در چنین حالتی با اینکه لمس کردن بدن زن توسط نا محرم، حرام است(مهم)، ولی چون حفظ جان واجب است(اهم) در این صورت به فتوای تمام فقها، لمس کردن بدن زن نامحرم برای حفظ جانش واجب است.

اگر فرمودند: حفظ نظام از اوجب واجبات است، مفهومش این است بوسیله حکومت است حدود الهی اجرا و اقامه جمعه و جماعت و موجب جلوگیری از تهاجم دشمنان اسلام می گردد، پس از هر واجبی واجب تر است. مثال: یک رضاخان، توانست جلو عزاداری را بگیرد، عمامه از سر دانشمندان دین بگیرد، و مانع پوشش اسلامی گردد و فرزندش، بهائیت را بر کشور حاکم نماید. حال از نظر این اصلاح طلب سرنگونی حکومت پهلوی و تشکیل حکومت اسلامی واجب تر است یا نماز در خلوت خواندن و در کنار ظالم ماندن؟

کلام نویسنده

بعد از شهادت خود امام حسین(ع) در تشیع هم همین اتفاق افتاد.

یعنی بعد از اربعین ائمه به تربیت شاگرد و تدارکات سیاسی پرداختند و جهت‌گیری حرکت‌ها بر مبنای محاسبات عقلانی صورت گرفت. استراتژی بقا ملزومات خویش را دارد.

نقد

اولا شرایط زمان هر امامی با امام دیگر کاملا متفاوت بود مثلا به امام علی(ع) در آن ۲۵ سال( دوران سه خلیفه) فرصت تشکیل تربیت شاگردان را نمی دادند، امام در همان دوران پرمحنت خود در نهج البلاغه[۵] توانست شاگردانی تربیت نماید. در همان حال خفقان، بنابه نقل ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه جلد یک،: تمام علومی که صحابه دارند از امام علی(ع) است و همه، شاگرد مکتب آن حضرت می باشند.

ثانیا آقای حجاریان می دانند که، وقتی حضرت امیر به حکومت(۴سال و ۹ماه) دست یافت، لااقل سه جنگ بزرگ که تنها جنگ صفین ۱۸ماه طول کشید و جنگ های متعدد خوارج بر حاکم اسلامی تحمیل شد و از سوی دیگر با آشوب داخلی، انسانها هتاک و گستاخ و بی رحم در بیان مواجهه شده بود. مع الوصف، صدها شاگرد از مکتب آن حضرت پرورش پیدا یافتند. عمار یاسر، ابن عباس، عبدالله جعفر، و کثیر از بنی هاشم و یا مانند: مالک اشتر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، کمیل بن زیاد، حجر بن عدی و یارانش، عمروبن حمق، رشید هجری و قنبر، میثم تمار اصبغة بن نباته و صعصعة بن سوهان و برادرش. که این اینان از عالمان زمان خویش بودند.

و زمان امام حسن مجتبی(ع)که حتی اجازه حرکت را به حضرت ندادند و نیز به امام حسین و امام سجاد(علیهماالسلام). و دلیل اینکه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) چنین فرصتی پیش آمده چون بعد از قیام امام حسین(ع) به تأسی از نهضت عاشورا چه در زمان حاکمان اموی و چه عباسی، قیام های زیادی شکل گرفت و حکومت امویها را ضغیف نمود و از این جهت یک فرصت کوچکی پیش آمده که امام باقر(ع) تشکیل دانشگاهی داده و به تربیت شاگردان پرداخت و پس از سرنگونی حاکمان اموی و پیش از استقرار حاکمان عباسی، امام صادق(ع) راه پدر را ادامه داد و سر انجام شهیدش نمودند.

همین امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) حتی یک لحظه حاکمان جبار را نپدیرفتند و بارها امام باقر (ع) و امام صادق(ع) دستگیر شدند و خانه امام صادق(ع) توسط منصور عباسی بارها به آتش کشیده شد و امام می فرمود: اگر به تعداد اندکی یاران ثابت داشتم، با حاکم وارد جنگ می شدم. این مفهومش این است که حرکت عاشورایی با اربعین یکی است. گر چه کلمه عاشورایی و اربعین من در آورده و مفهوم خاص جز نزد آقای حجاریان ندارد.

کلام نویسنده

امام(ره) تا قبل از انقلاب حرکت‌های عاشوراگونه زیاد داشت. امام(ره) عارف پس از انقلاب کم‌کم در یک تحول فرهنگی فقیهی پیشتاز می‌شود و فقاهت او دوباره قدرت می‌گیرد و ولایت مطلقه فقیه مطرح می‌شود. اما فرهنگ اربعین احتیاج به فقیه پروری دارد. گفتمان بقا نیازمند تفقه است.

نقد

اولا بدیع بحث ولایت مطلقه فقیه امام خمینی کبیر نیست، بلکه در طول تاریخ شیعه این بحث مطرح بود ثانیا امام خمینی مبحث ولایت مطلقه فقیه را در نجف بحث نمودند یعنی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ثالثا هر کسی که در انقلاب اسلامی حضور داشته می داند که بیشترین سخنان آن حضرت برای شوراندن مردم عاشورایی بود، رابعا همان طور که بیان شد قیام سید و سالارشهیدان کاملا عقلانی و با محاسبه دقیق علمی بود که توانست ابعاد مختلف حقایق دین را اشکار نماید و یکی از دلایل ماندگاری نهضت امام حسین(ع) همین دقیق بودن و همه جانبه بود نهضت امام حسین است.

خامسا حرکت عاشورایی به دلیل اینکه با منطق و خرد آمیخته است مورد توجه اهل عالم و تحسین آنان در عصر کنونی می باشد.

سادسا حرکت عاشورایی به بشریت اخلاص، دوری از بزهکاری، مدیریت بحران، فرهنگ چگونه زیستن و چگونه مردن و ایثار، بصیرت، دشمن شناسی، وفاداری و حفظ و حراست از سرمایه های ماندگار را هدیه می نماید.

چند تذکر به خوانندگان نقد مقاله

۱- مقاله ای که آقای سعیدحجاریان در آستانه عاشورای حسینی نوشته دقیقا هم صدا با رسانه های بهائیت، وهابیون و سران فتنه چون سروش و روزنامه های زنجیره ای زمان اصلاحات می باشد. اصلاحات بزرگترین خدمتش به دشمنان اسلام، مخالفت با اسلام ناب محمدی(ص) و فرهنگ عاشورا بوده و هست و استمرار خواهد داشت. این در حالی است که این گروه، هرگز مسیحیت تبشیری، به خصوص مسیحیت صیهیونیست پرتستان و بهائیت، فرقه های ضاله و مضله درویش مسلک ها، و عرفان های نوظهور و آسیب های اجتماعی را مورد و نقد قرار نداده و نمی دهند ولی حرکت عظیم حسینی را هم زمان با دشمنان اسلام در آستانه عاشورا مورد تاخت و تاز خود قرار می دهند؟ چرا؟

۲- چرا وهابیون، داعش، اسرائیل و جنایات آنان در غزه مورد نقد این طیف قرار نمی گیرد؟ چرا نقد عاشورا و دین برای این گروه آن همه مهم است؟ چرا دیگر ادیان مورد تاخت و تاز این طیف قرار نمی گیرد؟ چرا همان سخنی می گویند که بهائیت و سلطنت طلبان، اسرائیل و آمریکا و هابیون می گوید؟

اسمع افهم یافلان ابن فلان
منبع : سوادکوه آنلاین
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما