شک ندارم خورشید مهر وعطوفت تو که بار دیگر بر مردمان این سرزمین بتابد هیچ ابر ملاحظه و مصلحت و حکمتی را یارای ایستادگی و سایه انداختن بر این مهربانی نیست.
ایران کرونایی، آهویی در انتظار ضمانت رئوف
14 تير 1399 ساعت 16:45
شک ندارم خورشید مهر وعطوفت تو که بار دیگر بر مردمان این سرزمین بتابد هیچ ابر ملاحظه و مصلحت و حکمتی را یارای ایستادگی و سایه انداختن بر این مهربانی نیست.
به گزارش بلاغاین روزها سرزمین انقلابِ مهدی یاوران را که مینگری غمی بر چهره شادمان و بانشاط مردمانش نشسته که در اوج فشارهای معیشتی و اقتصادی میهمانی ناخوانده را بر سر سفره سلامتیشان میبینند و انگار نه انگار که میهمان است و نباید از خوشخلقی میزبان به فکر «کنگر خوردن و لنگر انداختن» باشد، اما چه باید کرد که ما را آموختههایی هست که میهمان را نزاکت باید و میزبان را سخاوت.
شاید در لحظات باشکوه عیدی به این بزرگی یادآوری فقدان حضور بیش از 11 هزار هموطن که با دستان بیرحم این میهمان ناخانوانده به کام خاک رفتند کمال بیخردی باشد و بیمعرفتی، اما چه کنیم که به هنگام دردها و اندوههایمان ما را انیس و مونسی جز امامی نیست که عالم و آدم را سر ذوق و شوق میآورد.
از کودکی که دست در دست پدر بر سنگفرشهای حرم حضرت خورشید پا میگذاشتم و سوار بر شانههای پدر به شوق بوسیدن مشبکهای ضریح بر سرو کله زائران بیگناه میخزیدم تا به امروز که تکلف بر ما سوار است و مغرورانه به زیارت عشق میروم هیچگاه به یاد ندارم شب میلاد امام رئوف این چنین قلبم در فشار باشد و اشکهایم بیترمز، روانه و جاری.
امام رئوف، رضا جان، نمیدانم چه سِرّی است که این بیماری لاابالی ما را از حریمت و حرمت دور کرده و حتی تشنگان نگاه و عنایتت را تا سرچشمه زلالِ صحن کرمت آورده و لبِ چشمهی ضریحت با لبهای تشنه از دیدار همان مشبکهای نقش یافته شجریان به خانه بازگردانده.
خواستم در شب میلادت کمی از خودمان بگویم و از خودت بشنوم و به رسم کودکی در این شبِ بیمانند، به حق جوادت و با وساطت مادر عمویتان عباس، سلطان ادب و معرفت حضرت امالبنین (س) عیدی طلب کنم و تردید ندارم که خورشید رئوف این بار نیز همچون همیشه این مریدِ پُرشیطنت خویش را دست خالی از آستان پرمهرش بر نمیگرداند.
از دلتنگیهایمان هم که بخواهم برایت بگویم تو خود خوب میدانی که غلتیدن این مرواریدهای اشکی بر گونههایم گواه ناشکیبایی دلی است که ماههاست دستش از ضریح بیمثالت دور مانده و مدتهاست خلوتنشین کنج گوهرشادت نشده است. نمیدانم تو هم دلتنگ مردمان مهربان این سرزمین شدهای؟ مردمانی که تمام افتخارشان در این دنیای خاکی میزبانی از امام غریبی است که به مادرش زهرا قول دادهاند فرزندش دیگر در این خاک غریب نباشد.
شاید برای من عاصی که بارها زیر قبّه لطف و کرم و کارگشاییات البته به امید رافت و مهربانیات عهد شکستهام این تقاضا بیادبی باشد و با گوشه چشمت اخمی هم کنی که باز بیشتر دل ببری. اما میدانم من که هیچ، اما برای آن پیرمرد پینهدوز کنار خیابان که شغلش را از دست داده، آن مادر چشم انتظار راهروهای بیمارستان، آن همسر پرستار عاشقی که داغدیده، جانبازی و جانگذازی همسر فداکارش را به نظاره نشسته، برای آن زائری که تا صحن کبریاییات آمده و چشمانش به نور ضریحت منور نشده، آن فرزندی که شمع وجود مادرش را سرفهکنان از پشت شیشههای اتاق مراقبتهای ویژه رو به زوال میبیند، آن کاسبی که شبها شرمنده فرزندان گرسنهاش شده، برای همه و همه اینها که تنها تو را برای وساطت به درگاه لایزال میشناسند، این بار آهوی ایران را ضمانت میکنی تا ایزد منان هر چه زودتر سایه شوم این ویروس نامراد را از این پهنه عاشقی دور کند.
شک ندارم خورشید مهر و عطوفت تو که بار دیگر بر مردمان این سرزمین بتابد هیچ ابر ملاحظه و مصلحت و حکمتی را یارای ایستادگی و سایه انداختن بر این مهربانی نیست و به قدر لیاقت و کفایت از خان دعای خیرت کشکولهای استمدادمان لبریز از عشق خواهد شد و زودتر از همیشه با شکست کرونا در کنارِ حوض طلا پابوسی حریمت را به جشن خواهیم نشست.
================
یادداشت : مهدی باقریان
بلاغ: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای منتشر میشود.
کد مطلب: 430290