خاطره آخرین آوار معدن هنوز به شکل داستانی آمیخته با خیال و خاطره و افسانه در یاد مردم روستای چهرهآباد باقی مانده است. در آخرین آوار، یکی از معدنکاران فلوتی با خود داشته است، مردم روستا با دستانی خالی، در اطراف معدن میچرخیدند و اشک میریختند، اما از پشت خاک و نمک، تا چند روز صدای فلوت به گوش میرسیده است تا مادر آوای تنهایی و گرسنگی پسر را بشنود و از پشت خاک جسم و جان او را نجات بدهد. مادر اما با دستهای خالی تا چند روز پشت دیوارهای معدن شیون میکند و با ناخنهایش خاک و سنگها را کنار میزند، خاک و سنگها راه به سوی پسر باز نمیکنند و پس از چند روز دیگر صدای فلوت به گوش نمیرسد.