طنزی تلخ از وضعیت بیمارستانی در آمل؛

آمپول چینی و بستری اجباری در بخش ICU

تاریخ انتشاردوشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۵
کد مطلب : ۴۲۲۴۷
برای تسکین درد و آمادگی جراحی شکم چند آمپول به من تزریق شد شب بر تخت لالایی خوان بیمارستان خوابیدم که خبر مرگم کاش نمی‌خوابیدم!
۰
plusresetminus
آمپول چینی و بستری اجباری در بخش ICU
 بلاغ،نوشته ذیل سرگذشت یکی از شهروندان آملی است که روزهای پایان سال ۹۲ به دلیل احساس ناراحتی در ناحیه شکم  به یکی از بیمارستان‌های شهرستان آمل مراجعه کرد.
علی کرم زاده  دراین نوشته نام مستعار گزنا را انتخاب کرده  که با دستیار خیالی خود (قشنیگ) صحبت می‌کند.
قشنیگ آمد و گفت: گزنا جان چه خبر؟ چند روزی بیمارستان بستری بودی الحمدلله از درد مقطعی شکم رهایی یافتی؟
گفتم: دستیار جان! چند سالی با این درد که غالباً در فصل سرما مرا درگیر می‌کرد کنار آمدم. تا اینکه بنا به تشخیص نادرست و غیر مستند دکتر … برای برداشتن کیسه صفرای سالم و بی عیب و نقص (اسناد آزمایشگاهی با تاریخ معتبر موجود است) در بخش اورژانس و سپس جراحی بستری شدم.
خلاصه برای تسکین درد و آمادگی جراحی شکم چند آمپول به من تزریق شد شب بر تخت لالایی خوان بیمارستان خوابیدم که خبر مرگم کاش نمی‌خوابیدم!
گفت: گزنا جان چرا خبر مرگت! تو برای تداوم حیات بستری و جراحی را قبول کردی!
گفتم: دو ساعت خوابیدم به علت تنگی نفس و مسدود شدن مجاری تنفس (دهان) بر اثر ورم زبان بی هوش و از بخش جراحی به بخش آی سی یو منتقل شدم.
مراحل مرگ یک بیمار در بیمارستان چهار مرحله است: اورژانس، بخش، آی سی یو و سردخانه! و من سه مرحله از چهار تا را پشت سر گذاشتم و در آستانه ورود به بخش سردخانه باجناق عزیزم  و عوامل پرستاری مانع از حضورم در سردخانه شدند.
گفت: پس الحمدلله کدورت و سختی اقامت در بخش اورژانس و جراحی در بخش آی سی یو مرتفع شد؟
گفتم: نه قشنیگ جان اینجا عوامل پرتلاش در قالب تیم پرستاری فعالیت می‌کنند که علاوه بر دغدغه درمان بیماران دغدغه‌های شخصی داشته و دارند.
همزمان با حضور من بر تخت آی سی یو سه لیست کشیک و ایام کاری فروردین پرستاران هم بر روی سایت بیمارستان و مانیتور پخش بود.
خلاصه از صد در صد دقت و هوشیاری و توجه پرستاران، بخش اعظم آن به اعتراض ایام کاری، چگونگی برنامه ریزی برای سفر، شرکت در عروسی خواهر زاده در اهواز، احوالات مادر و گاه مادر شوهرو خرید لباس نوروزی و… معطوف بود!
در چنین اوضاعی به ناگهان حضرت عزرائیل به صحن و سرای بخش آمد و در حالیکه همه منتظر بودند مرا با خود ببرد برادری کرد و بیمار تخت ۲ را برد! جسد مرحوم را داخل گونی پیچیدند و به سردخانه بردند.
من و سه بیمار دیگر متوجه شدیم که مسیر آی سی یو به سردخانه هموار است!
ترس و وحشت عجیبی حاکم بود در همین حال دو دختر شانزده و بیست و دو ساله که با خوردن قرص اقدام به خود کشی کرده بودند آوردند و دقیقا مجاور تخت من (۲ و ۴) خواباندند.
برای انجام "ساکشن" دستگاه و ابزار نداشتند! قطعه ای را از بخش قلب به امانت گرفتند!
خلاصه اینکه از وحشت مردن نمی‌خوابیدم تا اینکه بعد از چهار روز اقامت اجباری توام با ترس و لرز با رضایت شخصی ترک بخش و بیمارستان کردم.
گفت: از درد شکم چه خبر؟
گفتم: درد تامین هزینه بیمارستان، ترس و وحشت از مردن، نگرانی اقوام وهمکاران و..موجب شد درد شکم را فراموش کنم درد مقطعی بود و باز هم مستندا دارای کیسه صفرایی سالم و کلیه ای بی عیب و نقص بوده و هستم.
گفت: خوب چه کردی؟ اعتراضی داد و فریادی.
گفتم: قشنیگ جان آزادی و توان برای اعتراض نداشتم یک آمپول چینی دیگر می‌زدند و…گواهی فوت، کفن، دفن، ختم، هقت و فاتحه کبلی رقیه بی شوهر و پیمان و پویان بی پدر…!
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

سینمای دفاع مقدس؛ محبوب و مهجور
جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰
چرا مجازات ارتداد سنگین است؟
چهارشنبه ۸ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۰