به گزارش
بلاغ، رئیسدانشگاه آزاد اسلامی در برنامه تلویزیونی دستخط به پرسشهای مختلفی درباره این دانشگاه و موضوعات دیگر پاسخ داد.
دکتر محمد مهدی طهرانچی در پاسخ به اینکه شما به نوعی از دانشمندان هستهای ما هستید و تیم حفاظت هم برای شما گذاشتهاند،آیا تیم حفاظت داشتن سخت است؟ گفت: خیلی سخت است، به خصوص برای خانواده و برای خودم، چون پای خودم را از خانه بخواهم بیرون بگذارم این بچهها همراه من هستند و با من شب و روز زندگی میکنند.
طهرانچی درباره میزان بهروز بودن خود در موضوعات فیزیک و هستهای، اظهارداشت: من یک جریان خوب آزمایشگاهی در دانشگاه شهید بهشتی دارم البته هستهای نیست، بین نور، مغناطیس و اندازهگیری است. آزمایشگاه من یکی از آزمایشگاههای خیلی بهروز است و مقالهای اخیراً با بچهها چاپ کردیم، کارهای تجربی خوبی در اندازهگیری انجام میدهیم. پا به پای دانشجویان دکترایم باید بروم. اساساً در اصطلاح هستهای، من اندازهگیر خوبی هستم. باید به روز کنید و اگر مطالعه نکنید دانشجویان از شما باسوادتر میشوند.
وی افزود: یکباره از بیت گفتند حضرت آقا میخواهند برای بازدید بیایند. یک ربع در آزمایشگاه من ایستادند. آن زمان برکتی به کار ما داده که امروز بعد از ۱۵ سال در لبه بهروزترین آزمایشگاههای دنیا هستیم.
راه مقابله با پیشرفت ایران، تحریم یا اغتشاش
رئیسدانشگاه آزاد ادامه داد: درباره توسعه علمی کشور یک جملهای در سال ۲۰۰۵ یک خانم انگلیسی وقتی به ایران میآید بیان میکند، دبیر اروپایی نیچر است. در مقدمه مینویسد و میگوید مرجعیت علمی در ایران در حال بازسازی دوباره است مگر اینکه تحریمهای اضافی یا اغتشاش جلوی این را بگیرد. در سال ۲۰۰۵ این را گفت. قبل از اتفاقات سال ۸۸ بود که میگوید دو فاکتور هست. در متن مقاله مینویسد این توسعه علمی ایران –در مجله نیچر اعتراف میکند- نتیجه خواست رهبری کشور است که توسعه و پیشرفت کشور را در قبال توسعه علم قرار داده است و جامعه آکادمیک کوچک ایران با همه وجود لبیک به این درخواست ایشان گفته و توسعه همهجانبه علم را انجام میدهد. بعد میگوید ایرانیها به لحاظ اینکه گذشته تاریخی در دستاوردهای علمی گذشته دارند و رهبر علمی دنیا بودند، خطرناک هستند.
جاسوسی از محافل علمی
طهرانچی گفت: پنج پروفسور روسی آمدند و با دستپروردههای ما و بچههایی که در ایران دکترا گرفته بودند و پای دستگاهها ایستادند و کار کردند، صحبت کردند. تعجب کردند و نتیجه این شد که نشست روسای دانشگاههای ایران و روسیه را شکل دادند. وقتی آمریکاییها این را دیدند که ایرانیها نشست روسای دانشگاهی برتر خود را با روسیه تشکیل دادند، یک جاسوسی به نام «ریچارد استون» که اسماً در مجله ساینس است ولی در عمل یک انجمن آمریکایی برای پیشرفت علوم است که کار این دیپلماسی عمومی آمریکایی است، این را بعد از برجام میفرستند و در سازمان انرژی اتمی میرود، به دانشگاه آزاد میرود، به وزارت علوم میرود به اسم اینکه از مجله ساینس آمدم و تحولات و پیشرفتهای علمی را بررسی میکند و به روسیه میرود که روسها چرا با ایرانیها این نشست را گذاشتند! بعد در خود ساینس میگوید من دیدم رئیسآکادمی علوم روسیه میگوید، ایران ستاره در حال ظهور است. این را مینویسد و بعد به ایران برمیگردد و توسط یکسری آدمهایی که با او ارتباط داشتهاند جلوی دانشگاه تهران آن مقاله معروفش را در نیچر میزند که این ستاره در حال ظهور، در حال تقلب است!
امان از پسابرجام!
رئیسدانشگاه آزاد در پاسخ به اینکه چطور به او اجازه دادند در مراکز حساس ما وارد شود؟ اظهار داشت: امان از پسابرجام! آن روزها به دانشگاه شهید بهشتی میرفتم. میدانستیم در این قضیه دستبردار نیستند ولی میرفتیم میدیدیم مسئولان وقت وزارت علوم انگار یک چیزی اتفاق میافتد، میگفتند بیاییم پسابرجام این کار را کنیم و انگار گودمن را به ایران آوردند. آن مقاله معروف بازسازی دوباره علمی ایران و آمریکا را نوشت. ریچارد استون را به ایران آوردند.
ریچارد استون را اولین بار که آوردند، آموزش خبرنگاری علمی به خبرنگاران علمی ایران را بدهد. جالب است آدمهایی که او را آوردند معلوم هستند. سه موضوع یوزپلنگ، دریاچه ارومیه و انفجار هستهای چرنوبیل را کار کرد. این سه مورد را آموزش داد و در نتیجه دیدید یوزپلنگ چه شد، بحث دریاچه ارومیه و آب و اتفاقاتی که بود و بحث چرنوبیل را چگونه یک خبرنگار باید بیان کند. در حقیقت آموزش خبرنگاری نبود، آموزش شبکهسازی اطلاعات علمی و ربایش اطلاعات علمی بود. از این بخش نفوذ و غفلت برخی آقایان که فکر میکنند وقتی آمریکاییها و اروپاییها در را باز میکنند، این در باز کردنشان خیلی خوشایند است و اینها به هیچ چیزی وصل نیستند، نه، آنها جریان علمی خود را دارند.
خاطرهای از حاج قاسم
طهرانچی در بیان خاطرهای از سردار شهید قاسم سلیمانی گفت: زمانی که من مدیریت دانشگاه شهید بهشتی بودم، دختر ایشان در دانشکده علوم سیاسی درس میخواند که اتفاق عجیبی برای وی افتاده بود. یکباره بر حسب اتفاق فهمیدم استاد حقالتدریس دانشگاه متوجه شده ایشان دختر یک سپاهی است.
من آن مقطع تندترش را شنیده بودم که دختر ایشان است و نمره درس عمومی یعنی زبان انگلیسی وی را بدون دلیل خیلی کم داده و ایشان را تقریباً رد کرده و اثر آن را در معدل گذاشته، ایشان ادله را بیان کرده و استاد هم سخت برخورد کرده است. یک سال از قضیه گذشته و دختر ایشان مستأصل میشود ولی سردار بدون درخواست از ما برای حل مشکل به دخترش گفته بود «دخترم مبادا خودت را معرفی کنی. این جهاد توست و ده بار هم رد کرد بایست و دوباره بخوان و هیچوقت اجازه نداری بگویی من فرزند فلانی هستم»، آنهم در فضایی که ما برعکس این را چقدر میبینیم، البته در این مشکل حق با فرزند ایشان بود که پیگیری کردیم و حل شد.