داشتم زندهزنده در آتش میسوختم. تا آمدم فرار کنم پایم سُر خورد و پهن شدم جلوی باجههایی که هرلحظه شعلهورتر میشد. همکارم جلوی در ایستاده بود و مرتب فریاد میزد «میلاد از بانک بیا بیرون».
BLOCK}']['func'] = 'Get_Polls_Content'; $conf['{POLL_GENERAL_BLOCK}']['prms']['section_id'] = 0; ?>BLOCK}']['func'] = 'Get_Polls_Content'; $conf['{POLL_GENERAL_BLOCK}']['prms']['section_id'] = 0; ?>