شهید علی ترکمان در وصیتنامه خود آورده است: ای حسین جان! ای آموزگار شهادت تو که با خون غسل شهادت کردی، اکنون به تو نیازمندم پس به من قدرت قیام ده تا از حرکت نایستم و چون مانده آبی متعفن نشوم.
۰
به گزارش بلاغ،«شهید»؛ شاهد شهود عرفانی شد و نقش هرچه خوبی را در چهارفصل گیتی نمایان کرد و چشم ستارگان آسمان را روشن، ققنوس هشت جنت که هفت آسمان را مجذوب خود کرده است، همان عاشقی که در وادی مقدس عاشقی، پر پرواز گشود و فرشتگان را نوازشگر روح نابش کرد.
میخواهیم هر روز را با نامی و یادی از این ستارهها، شب کنیم و کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز؛ باشد که ادای دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت... «برگ سبزی، تحفه درویش»، «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید». تبرک لحظاتمان با شهید علی ترکمان :
و آنچه میخوانیم بخشی از وصیتنامه شهید است:
بسم الله الرحمن الرحیم
عزیزانم در این جا هر لحظه افکارم چون طوفانی عظیم و سیلی بنیان کن این منیت را درهم میکوبد و در خود فرومیریزد. در این لحظات است که تنهاییام را خداوند هستی خش به دنیایی از حقایق مبدل کرده و در اعماق قلبم خطوطی را تصویر میکند؛ این خطوط آرامبخش نقشی از الله را در من به تصویر میکشد.
هرگز نمیخواهم دقایق بدین کندی بگذرد، این جا قدم بر هر نقطه و مکانی که میگذارم جز حاکمیت خدا چیزی نیست. تمام دردها و آلامی که سالها چون غدهای سرطانی بود در اینجا التیام یافته است.
شبهای تاریکم را شمع وجود شهدای گلگونکفن چون روز روشن میکنند. این دشتهای وسیع و کوههای سر به فلک کشیده آرامگاه شهیدان مرا به میهمانی دعوت میکنند، صدائی آرام آرام سکوت را میشکند و نسیم با رایحهای دلانگیز همکاری میکند و چه بزم دلانگیزی است.
اکنون شوق شرکت در میهمانی بزرگ سراسر وجودم را گرفته و با تمام وجودم در جستجوی میهماندارم و این حس چقدر لذتبخش و دلپذیر است، دگر کاسه صبرم لبریز شده و توان تحمل یک لحظه دیر حرکت کردن به سوی میهمانی را ندارم. ناخوداگاه دستها را به آسمان بلند میکنم ای رب العالمین! لبیک لبیک، دریاب این بنده عاجز و زبونت را، مگذار که نفس اماره بر من غالب شود.
آه ای محمد(ص)! ای پیامآور حق! ای رسول خدا! تو وساطت کن و دستم را بگیر تا از پای نیفتم، و تو ای علی(ع)! ای شیر خدا! اینک این نالههای مرا بشنو و راهنمایم باش و ای حسین جان(ع)! ای آموزگار شهادت تو که با خون غسل شهادت کردی، اکنون به تو نیازمندم پس به من قدرت قیام ده تا از حرکت نایستم وچون مانده آبی متعفن نشوم.
و ای امام عزیز! خمینی کبیر اینک به قافلهسالاری تو میروم تا به کاروان صحرای کربلا بپیوندم، در سکوت شبهایت دعایم کن تا دعای خیرت راهگشایم باشد.
و تو ای مادر، ای عزیزتر از عزیزانم با نالههایت از خدا بخواه که این فرزند ناخلفت به مرادش برسد و تو ای پدرم ببخشای مرا تا که با ذلت و خواری نروم.