کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

آبرو و اعتبارم را مدیون ظرفشویی هیأت ارباب هستم/ داستان 5 حبه قند روضه که مداح را شفا داد

21 شهريور 1398 ساعت 10:30

سید سعید ضیاءالحق 22 سال سرهیأتی «جان‌نثاران قمربنی‌هاشم» را به عهده دارد و در این 22 سال داستان‌های جذابی از عزاداری ارباب را شاهد بوده است.



به گزارش بلاغ،نامش سید سعید ضیاءالحق است اما «آقا سید» صدایش می‌کنند، مهربانی و رفتار نیکویش باعث شده تا جوانان بسیاری دور او جمع شوند و همه در کنار هم برای ارباب حسین(ع) تلاش کنند.
می‌گوید متولد سال 1338 هستم، از دوران کودکی پدرم اهل هیأت و عزاداری سیدالشهدا(ع) بود مادرم نیز سید است و من با توجه به سید بودن پدرم، سادات هستم.
از آقا سید با صفای قصه می‌خواهم برایم از زمانی بگوید که مهر ارباب در دلش جا خوش کرد و او را تا به امروز گریه کن اباعبدالله (علیه‌السلام) قرار داد؟
می‌گوید: درست کلاس اول دبستان بودم، در محله ما حسینیه کرمانی‌های مقیم مشهد وجود داشت و از آن زمان پایم به هیأت و حسینیه باز شد، شخصی به نام حاج حسین قارونی مسؤول آن هیأت بود و آن زمان با مردان بزرگتر هیأت، به مراسم عزاداری می‌پرداختیم.
یادم می‌آید همراه با دیگر کودکان با پای برهنه از حسینیه تا حرم را در حالی که پرچم و بیرق عزا در دست داشتیم می‌دویدیم و شعار «باز محرم آمد جوش حسین سر آمد» سر می‌دادیم، مردم و زائرانی که عزاداری ما بچه‌ها را می‌دیدند مقداری پول به‌عنوان هدیه به ما می‌دادند و ما هم آن را به سر هیأت می‌دادیم که برای امور جاری و نذورات هیأت هزینه می‌کرد، حاج حسین آخر روضه و هیأت با خرید خوراکی و تنقلاتی دل ما را شاد می‌کرد، پدر و پدربزرگم هیأتی بودند و عشق امام حسین(ع) را برای من به ارث گذاشتند.
تاکنون به آقا امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) متوسل بودم و همه زندگی‌ام را مدیون ائمه هستم، افتخار می‌کنم که سرباز ارباب هستم.
افتخار می‌کنم کفش جفت‌کن هیأت بودم
اکنون به سرپرستی هیأت برگزیده شدم و 22 سال است در«هیأت جان‌نثاران قمربنی‌هاشم» که در سال 1335 به ثبت رسیده نوکری ارباب را می‌کنم.
من افتخار می‌کنم کفش جفت کن، چای ریز، سینه‌زن، میاندار، علم کش و آشپز هیأت بوده‌ام و به لطف خدا توانستم در میانداری، علم‌کشی و آشپزی هیأت به جایگاهی که می‌خواستم برسم.
من تا کنون در زندگی هرچه دارم از نوکری ارباب و خدمت در هیأت دارم، حتی در زمستان که امکانات کمتر بود در برف و یخ ظرف‌های هیأت را به تنهایی می‌شستم و به هر درجه‌ای رسیدم به لطف ارباب و نوکری ایشان بوده است و آبرو و اعتبارم را مدیون ظرفشویی هیأت هستم.
به او می‌گویم آقا سید از چگونگی سرهیأت شدنتان بگویید، به گذشته برمی‌گردد و می‌گوید:
در محل زندگی‌مان هیأتی داشتیم که «علی شادیان» سرپرست هیأت بود و 23 سال پیش به علت اینکه من در هیأت فعالیت داشتم و به میانداری آن  می‌پرداختم او حکم بازنشستگی خود را امضا کرد و شب جمعه‌ای در هیأت بعد عزاداری اعلام کرد به جای من سرپرستی هیأت به عهده آقا سید است و من را به شورای هیئات مذهبی برد کارت خود را تحویل داد و سرپرست جدید یعنی من را معرفی کرد و در این سال‌ها احساس می‌کنم خدمتگزار هیأت بودم و هیچ گاه احساس بزرگی نکردم.

از نگاه امام حسین(ع) به او و زندگی‌اش می‌پرسم در حالی که صداقت در کلامش جاری است می‌گوید:
از زمانی که مسؤولیت هیأت به عهده من گذاشته شد همه بچه‌های هیأت به من رأی دادند تا به عنوان سرهیأت خدمت کنم و من افتخار می‌کنم کفش جفت‌کن، آشپز و زمین‌شوی هیأت هستم و احساس ریاست ندارم.
لطف ارباب شامل حال من شد و همسر و فرزندان بسیار خوبی نصیبم شده است، من با تاکسی که دارم توانستم با نگاه ارباب هزینه تحصیل چهار فرزندم را در دانشگاه آزاد با هزینه بالایی که دارد، تأمین کنم.
روضه شب جمعه‌های ارباب شرط ازدواجم بود
از آنجایی که همه او را آقا سید صدا می‌زنند من هم می‌گویم آقا سید سرهیأت شدن برای شما کار سختی نبود؟ اصلا آن موقع ازدواج کرده بودید؟ نظر همسرتان برای پذیرفتن این کار چه بود و او دوباره گریزی به گذشته می‌زند، کمی در فکر فرو می‌رود و این‌بار با کمی شک و تردید در خصوص سال ازدواجش می‌گوید:
وقتی سر هیأت شدم اوایل ازدواجم بود، یادم می‌آید روزی که به خواستگاری رفتم وقتی همه بزرگترها نشسته بودند و در حال صحبت بودند شرط اول من این بود که من هیأتی هستم و شب‌های جمعه از روز پنجشنبه تا آخر شب جمعه من خادم ارباب هستم و هیأت را به زندگی ترجیح می‌دهم می‌توانید به این کار کنار بیایید؟ اتفاقا همسرم و خانواده او استقبال کردند.
آقا سید که اکنون راننده تاکسی است و کار روزانه‌اش هم خدمت به زائر و مجاور حضرت سلطان است می‌گوید:
علاوه بر شغلم که راننده تاکسی است، خادمی امام رضا(ع) هم از پدر به من ارث رسیده است و هفته‌ای 24 ساعت خادم رسمی حرم هستم و به نیابت از پدرم در حرم امام هشتم(ع) خدمت می‌کنم.
داستان 5 حبه قند روضه که  مداح هیأت را شفا داد
می‌گویم اکنون دیگر 22 سال است که مسؤول این هیأت شما هستید حتما خاطرات بسیاری از عنایات اهل بیت(ع) دارید، کمی از آن‌ها برایم تعریف کنید که او می‌گوید:
شب عاشورا وقتی هیأت وارد حسینیه می‌شد همه مشهد به هیأت ما می‌آمدند، دو سال پیش بهنام سلیمی مداح هیأت ما بود و هر شب جمعه در هیأت مداحی می‌کرد او دو هفته به هیأت نیامد نگرانش شدم و به خانه آن‌ها سرزدم مادرش گفت او کلیه‌هایش مشکل پیدا کرده و هفته‌ای دو مرتبه دیالیز می‌شود و در بیمارستان قائم بستری است و شروع به گریه کرد.
آن روز چهارشنبه بود و شب پنجشنبه مراسم هیأت در منزل یکی از بچه‌های هیأت برگزار شد، در آن شب بعد از سینه‌زنی و میانداری، بهنام به ذهنم آمد و برای او التماس دعا دادم، از روضه ارباب برای او 5 حبه قند به نیت تبرکی در نظر گرفتیم و به مادرش دادیم که به بهنام برساند.
قرار بود روز شنبه او جراحی شود، همه مدارک پزشکی و تصاویر رنگی که از کلیه‌های او گرفته شده بود کاملا نیاز به جراحی او را تایید می‌کرد اما او بعد از خوردن تبرک روضه شفا گرفته بود و دیگر به جراحی نیازی نداشت چراکه دوباره همه آزمایشات انجام شده و او هیچ مشکلی نداشت اگر باور ندارید پدر و مادر او و اعضای هیأت برای شهادت دادن این مسئله حضور دارند.
آشپز هیأت شفایش را از قمربنی‌هاشم(ع) گرفت
شنیدن این خاطره در عین زیبایی که دارد، تأیید می‌کند که اهل‌بیت(ع) حاضر و ناظر مسلمانان هستند و هر کجا مصیبت و سختی وارد شود به لطف خدا دست شیعه و محب خود را می‌گیرند، آقا سید که می‌بیند چقدر از شنیدن این معجزه سر ذوق آمدم می‌گوید:
خاطره معجزه دیگری هم به یادم آمد، هر سال روز 12 محرم نذری این هیأت شله است، آشپز سابق ما محمد رمضانیان بود و شله را او می‌پخت اما در سانحه تصادف از دنیا رفت.
بعد از فوت محمد رمضانیان، حاج حسین ساربان آشپز هیأت شد و دو سالی بود شله را با کمک او می‌پختیم، سال گذشته به حاج حسین تماس گرفتم و گفتم لیست اقلام شله را به من بده که تهیه کنیم و او مواد لازم را به من گفت و من هم همه را آماده کردم و قرار شد روز قبل از پخت، او برای طبخ شله به حسینیه بیاید اما دیر کرد، تماس گرفتم گفت من وسیله دارم و باید چند نفر را بفرستی تا به من کمک کنند من هم چند جوان همراه با امیر قندهاری که مداح هیأت است را به خانه او فرستادم.
 من از همه چیز هم بی خبر بودم، او چند وقت قبل در سانحه‌ای ضایعه نخاعی پیدا کرده بود، دیگر امکان راه رفتن نداشت و از کمر به پایین بدنش در اختیار او نبود، وقتی به حسینیه آمد او را روی پتو خوابانده بودند و کاملا جنازه بود در همان حال برای پخت شله با گفتن دستور پخت به ما کمک می‌کرد، دستور پخت می‌داد و ما اجرا می‌کردیم.
آخر مجلس من مشغول شستن ظرف‌ها بودم هیچ‌کس آنجا نبود و من و حاج حسین تنها بودیم یک مرتبه دیدم صدایی آمد «که یک جفت دمپایی برای من بیاورید» اول گمان کردم فردی از عزاداران کفشش را گم کرده، گفتم بچه‌ها دمپایی آوردند اما دیدم حاج حسین از روی پتو بلند شد به من گفت:«من که حاجتم را گرفتم حاج سید!»
من میخکوب شده او را نگاه می‌کردم که با پای خودش راه می‌رفت اما چند دقیقه قبل حتی چای را به او می‌خوراندیم و توانایی این کار را هم نداشت.
این مسئله هم شاهدانی دارد همسر و فرزندان حاج حسین می‌توانند به این معجزه شهادت بدهند.
مداح هیأت امیر قندهاری هم به این امر صحه می‌نهد که حاج حسین را از طبقه چهارم با پتو آوردیم و با خوردن دو قاشق شله با پای خودش به خانه برگشت و خانواده او و همه ما کاملا منقلب شدیم و با چشم خودمان معجزه را دیدیم.
عنایت ارباب و اهل بیت(ع) به این هیأت بی‌حکمت نیست و قطعا خلوص و عشق واقعی به حضرت این مسئله را به وجود آورده است.
کار برای ارباب عشق و صفا دارد
از آقا سید می‌پرسم عزاداری و خدمت به عزاداران ارباب چه حالی دارد و او می‌گوید:
کار برای ارباب برکت، صفا و عشق دارد، هر چایی که به عزاداران ارباب بدهی نمی‌دانید که چه آرامشی به انسان دست می‌دهد، وقتی علم‌کشان هیأت خسته به حسینیه برمی‌گردند یک فنجان چای روضه ارباب، خستگی آن‌ها را بیرون می‌برد و این مسئله توجه ارباب را جلب می‌کند، هرچه از عنایت ارباب بگویم کم گفتم، همین شب گذشته غذا تمام شده بود اما چند مهمان برای ما که نه، چند مهمان برای ارباب آمد ما 40، 50 تا غذا را از قابلمه خالی کشیدیم.
من به کربلا نرفته بودم اما همیشه آرزو داشتم به زیارت ارباب بروم، شبی ارباب را در خواب دیدم که با 40 سید به‌دنبال من آمدند و به کربلا رفتیم، هرچه از بازار می‌خواستم خرید کنم می‌گفتند آقا حساب کردند و در واقعیت هم همین مسئله رخ داد، تاکنون هفت مرتبه به کربلا مشرف شدم اما هیچ پولی هزینه نکردم و همیشه به کربلا دعوت شدم.
گره‌گشایی خلق الله درس ارباب بی‌کفن
می‌گویم با توجه به قدمت هیأت و حسینیه شما حتما افراد بسیاری با آن آشنا هستند و این مسئله باعث می‌شود شما از مشکلات مردم آگاه شوید، آیا برای حل مشکلات هم فعالیتی انجام می‌دهید، که او با اشاره به سخنی از سیدالشهدا(ع) می‌گوید:
ارباب بی‌کفن درس گره‌گشایی و کمک به ما دادند، این نیست که فقط چای و شام بدهیم و آقایان بروند نه، اصل هیأت خدمت رسانی و کمک به شیعه است، با شرایط اقتصادی امروز جامعه، همسایه‌های این حسینیه انتظار دارند و مراسم پخت نذری هر شب جمعه در حسینیه ما وجود دارد ( با لهجه مشهدی می‌گوید: دیگ سیاه هیأت هر شب جمعه بار است) و برکت آن دست خدا و عنایت حضرت عباس(ع) است.
حتی ما گلریزان می‌کنیم و برای حل مشکلات مردم محله، پول جمع می‌کنیم، گاهی برای تأمین جهیزیه مردم به متمولان و خیران هیأت رو انداختم و کار خلق الله را راه انداختم البته این حرف‌ها گفتن ندارد چون کاری که انجام دهی اگر بر زبان بیاوری اجرش را از دست می‌دهد.
چراغ هیأت ما روشن است
از اهالی هیأت می‌پرسم و آقا سید با حوصله می‌گوید:
در این هیأت 50 هیأتی ثابت و قدیمی هستند آن‌ها کم سن و سال بودند که به هیأت می‌آمدند و اکنون هر کدام زن و زندگی دارند اما پای ثابت عزاداری ارباب هستند، به‌خاطر ارباب و با کمک این افراد چراغ هیأت ما روشن است.
در هیأت ما افراد از 3 ساله تا 80 ساله وجود دارند، حسین لشگری با 50 سال سن تمام کارهای هیأت را انجام می‌دهد، به حسینیه می‌آید و ظرف می‌شوید و کارهای بسیاری را به عشق ارباب انجام می‌دهد 40 سال پیش او نمی‌توانست صحبت کند اما شفای خود را از ارباب گرفت و اینگونه عاشق و دلداده ارباب شد و حالا «حسین» تنها سخنی است که زبانش نمی‌افتد و می‌گوید تا بمیرم باید ظرف هیأت ارباب را بشویم.
از فعالیت‌های اول انقلاب هیأتی‌های این حسینیه می‌پرسم و آقا سید می‌گوید:
این جزو وظایف هرکس بوده که هر کاری از دستش بر می‌آید برای انقلاب انجام بدهد و دین خود را به اسلام ادا کند، در اوایل انقلاب من چهارم نظری بودم و در مدرسه نواب صفوی در خیابان جهانبانی درس می‌خواندم، حاج محمد مهرجردی از هیأتی‌هایی بود که در زمان انقلاب فعالیت داشت که در آن زمان دو تیر به ایشان اصابت کرد و اکنون آسیب دیده هستند.
بسیاری از هیأتی‌های ما که اکنون حضور دارند در اوایل انقلاب یا دفاع مقدس، جانباز یا شهید شدند حتی حسن ساربان 8 سال اسیر دست دشمن بود، من افتخار می‌کنم که در چنین هیأتی نوکری ارباب را انجام می‌دهم.
==================
گفت‌وگو از: حمیده رمضانی
 


کد مطلب: 403056

آدرس مطلب :
https://www.bloghnews.com/news/403056/آبرو-اعتبارم-مدیون-ظرفشویی-هیأت-ارباب-هستم-داستان-5-حبه-قند-روضه-مداح-شفا

بلاغ نیوز
  https://www.bloghnews.com