کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

اصلا حسین جنس غمش فرق می‌کند

20 شهريور 1398 ساعت 9:50

از بچگی یادم است ظهر عاشورا خورشید برّنده‌تر از روزهای دیگر بوده. چه اوج تابستان باشد چه لرز زمستان، عاشورای شهر، همیشه گرم بوده و سوزان...



به گزارش بلاغ،محشر؛ویژه نامه محرم، استان هرمزگان، ساناز پیش‌دار: از بچگی یادم است ظهر عاشورا خورشید برّنده‌تر از روزهای دیگر بوده. چه اوج تابستان باشد چه لرز زمستان، عاشورای شهر، همیشه گرم بوده و سوزان.
امسال هم مستثنی نبود از این قاعده سخت و طاقت‌فرسا اما شیرین.
یک سختِ شیرین، که عاشورای ۶۱ هجری را بیش‌تر و بهتر برایمان تداعی می‌کند.
حدود ساعت ۱۰ صبح به خیابان آمدیم. هنوز هم دسته‌های عزاداری در خیابان‌های منتهی به مصلی حضور داشتند.
به نظرم یکی از جذابیت‌های شهر بندرعباس، هزار اقلیم بودن ساکنانش است که با محرم و به‌ویژه عاشورا رنگ زیباتری به خود می‌گیرد.
 از همه‌جای کشور مقیم خاکش هستند و مردم‌گفتنی، الحق هم خاک دامن‌گیری دارد. ظهر عاشورا؛ شهر، میزبان تمام قومیت‌ها و تماشاگر فرهنگ‌های عزاداری متنوع و دیدنیِ نقاط مختلف کشور است. از عرب‌های خوزستان گرفته تا آذری‌های تبریز، از سنج و دمام آبادانی‌ها تا واحد گرفتن بومی‌های شهر و این یعنی؛ حسین(ع)، جنس غمش هم فرق می‌کند.

 
 باید پیاده تا مصلی می‌رفتیم. خیلی‌ها پابرهنه بودند، خیلی‌ها به سر و بدن خود گل و خاک مالیده بودند حتی ماشین‌ها را هم گلی کرده بودند.
یک طرف خیابان دسته‌های عزاداری  هنرنمایی می‌کردند و طرف دیگر مردم سینه‌زنان به تماشا ایستاده بودند.
چند قدم بیش‌تر نرفته بودیم که آقایی با سینی‌ شربت به سمتمان آمد. شربت زعفران و گلاب بود. خنک و خوش‌طعم. 
وارد خیل جمعیت شدیم. الحق مردم سنگ تمام گذاشته بودند برای امام حسین(ع) آن هم در گرمای شهریور ماهِ شهر.
حماسه‌ای بود در نوع خودش. این‌که همه قشری با هر تفکری و جریانی و حزبی دور هم جمع شوند بی‌نظیر است و بی‌مانند. 
یک جایی خواندم مکتب حسین(ع)، منحصر به قوم و قشر خاصی نیست. همه می‌توانند مهمان سفره‌اش باشند. از حرِ پشیمان تا وهبِ تازه مسلمان شده، چرا‌که رمز حسینی بودن دلدادگی‌ست که به قول شاعر دل که دادی می‌رود جان نیز هم...
طبق معمول گوشی‌ام را در آوردم تا ثبت کنم حماسه‌ها را و شاید هم بهتر ببینمشان.
اولین صحنه‌ای که توجه‌ام را جلب کرد دختری بود که نشسته روی ویلچر و اشک‌ریزان دسته‌ها نگاه می‌کرد. دوست داشتم بایستم و چشم در چشمش بگویم بی‌تابی نکن؛ حسین(ع) "تنهاعلاج" است.
ابتدای خیابان حلقه‌ای تشکیل شده بود از جمعیت و تعزیه‌خوان‌ها معرکه‌ای گرفته بودند. شمر رجز می‌خواند و مردم می‌گریستند.

 
با دیدن شبیه شمر از ذهنم گذشت نکند در روزگاری که "دعوا سر اولویت‌ است"  در تشخیص مهم‌ترین بمانیم و عاقبتمان ختم به حسین(ع) نشود؟
در دلم "و لعن‌ الله‌ شمرا" را محتاطانه زمزمه کردم و به سمت دیگر خیابان رفتم.
دسته‌ای سنج و دمام‌زنان دو گهواره را حمل می‌کردند. اکثرشان دشداشه به تن داشتند.
چند دقیقه ازشان فیلم گرفتم و باز جلوتر رفتم.
مردی چهل‌چراغ را روی گردنش گذاشته بود و بین جمعیت می‌چرخاند، با لبخند و حال خاصی انگار. عکسی از او ثبت کردم که یادم بماند "تا خدمت‌ حسین" را نکنی نمی‌فهمی چه حالی دارد کار برای او و چه آدابی دارد خادمی‌اش.
از پسربچه‌های علم‌ به دست هم چند عکس گرفتم و همین‌طور از پیرمردی که راه می‌رفت و قرآن می‌خواند. با دیدنش به یاد حبیب‌بن‌مظاهر، یار هشتاد ساله امام، افتادم. حبیبی که امام او را فاضل خواند به خاطر قرآن خواندنش و برای او آرزوی خیر و برکت کرد.
پیرمرد، "الی‌الحبیب" رفتن را خوب می‌آموخت.

 
داشتم عکس‌هایی که گرفته بودم را نگاه می‌کردم که صدایی بین همه صداها توجهم را جلب کرد. نمی‌دانم نی بود یا فلوت یا چه؟ هر چه بود غم داشت.
دسته عزاداری ناشنوایان بود. خانمی پشت وانت ایستاده و با زبان اشاره گروه را هدایت می‌کرد. 
فکر می‌کنم واقعا مصداق بارز عاشقی هستند آن‌هایی که نقص ظاهری‌شان را بهانه‌ای برای یاری نکردن امامشان نمی‌دانند و در بازار داغ "توجیه‌ المسائل‌ کربلا" برای خود جایی نمی‌بینند.
بین جمعیت چند خارجی هم دیدم به قیافه‌شان می‌خورد چینی باشند یا ژاپنی شاید هم فیلیپینی بودند. البته چه فرقی می‌کند وقتی حسین(ع) همه را در برمی‌گیرد؟  هر کس با هر رنگ و شکلی اگر ظلم‌ستیز باشد و آزاده، در دستگاه حسین(ع) جایش محفوظ است. این را جون، غلام سیاه امام، هم گواهی می‌دهد.
تا مصلی رفتیم. خیلی شلوغ بود چهارراه. باز با سینی شربت به سمتمان آمدند. این‌بار پرتقال بود. پسر بچه‌ای سینی را می‌گرداند و پسر دیگری لیوان‌های یک‌بار مصرف را از زمین جمع می‌کرد. در طول مسیر دیده بودم هر عزاداری؛ بزرگ و کوچک، زن و مرد پاک‌بانی‌ست برای شهر و همین چیزهاست که آدم می‌بیند و می‌گوید اصلا حسین(ع) جنس غمش فرق می‌کند.
مسیر آمده را برگشتیم.
همه‌چیز تکرار می‌شد اما هیچ‌چیز تکراری نبود.
در همه تن‌ها شور و "حماسه حسینی" و در همه چهره‌ها "وفا به رنگ کربلا" قابل مشاهده بود.
طبل‌زن‌ها، زنجیرزن‌ها، پسر کوچکی که پرچم یا حسین را می‌چرخاند، جوانی پابرهنه که با آب‌پاش آب می‌ریخت روی سر جمعیت، دسته‌هایی که سینه می‌زدند، خانم میان‌سالی که کیسه زباله به دست مردم می‌داد، دخترِ پرچم هیهات من‌الذله به دست، خبرنگار با دوربینش، مادرِ بچه به بغل و هزاران سوژه‌ای که پاسخی بودند برای  پرسشِ  "خادم ارباب کیست؟" و بیان‌کننده این‌که: حسین(ع) جنس غمش فرق می‌کند.
پی نوشت : هر کدام از عبارت های داخل گیومه اسم کتابی با موضوع فرهنگ عاشورایی هستند.
 


کد مطلب: 402926

آدرس مطلب :
https://www.bloghnews.com/news/402926/اصلا-حسین-جنس-غمش-فرق-می-کند

بلاغ نیوز
  https://www.bloghnews.com