صبحِ ده محرم است، چشمها با اشک باز میشود و بچهها برای پوشیدن لباس طفلان مسلم به دستان مادر دخیل میبندند، دل ام علی مانند دیگهایش به جوش افتاده و اشکها قطره قطره شیلهاش را مرواریددوزی میکنند.
۰
به گزارش بلاغ،اینجا اهواز است با فاصلهای حوالی 700کیلومتر از کربلا، نه آنقدر نزدیک که برسیم و نه حتی آنقدر دور که نرسیم و این تناقض، هر ساله جاماندگان از قافله عشق را به اضطرابی شیرین میکشاند؛ صبح 10محرم، آغاز بیقراری مردمان اهواز است؛ امتداد صدای "یا قـــــومِ" میدان تعزیه تا به خانهها میرسد، پسربچهها با شمشیرهای پلاستیکی و لباسهای سبز و قرمز به جان هم افتادهاند، زنان کاسههای گِل را آماده میکنند و ردی از عزا را بر محاسن همسران خود میکشند تا کوچه به کوچه به سمت میدان تعزیه جاری شوند و خود از میان درِ خانهها با بدرقه "یا حسین" به آنها وصله میخورند.
دل ام علی مانند دیگهایش به جوش افتاده و اشکها قطره قطره، شیلهاش(روسری زنان عرب) را مرواریددوزی میکنند؛ همانطور که سربند یا اباالفضل را دور سر علی 5سالهاش میبندد آدامس را به احترام عزا از دهانش بیرون میکشد، علی اخم میکند و مادر با بوسه، گره از اخمش میگیرد. فاتحه شیخ عشیرهای به وسعت انسانیت
ام علی عبایش را دور کمر میپیچد و دیگر زنان را برای فاتحه آماده میکند؛ "فاتحه" نام مجلس ختم عربهای خوزستان است وقتی که عزیز خود را از دست میدهند؛ مرد دشداشهاش را تا میزند و چفیهاش را دور صورتش میپیچد تا همه او را به عنوان صاحب عزا بشناسند، زنان نیز ثوب( پیراهنی مخصوص عزا) و شیله میپوشند و آن را تا روی چانه بالا میآورند و نالههای سوزناک سر میدهند.
امروز شیخ عشیرهای را به شهادت رساندهاند که وسعت قبیلهاش به اندازه آزادگی تمام دلهای حقطلب است، امروز فاتحه مردی است که خون کفنش هنوز پس از هزار و چهارصد و چندصد سال شمسی و قمری نخشکیده، امروز همه داغدارند، من، شما، ام علی، علی و تمام خانههایی که بیرقهای مشکی را به نشان عزا بر بام خانههاشان به اهتزاز درآوردهاند. داغ کدامین عزیز از حسین عزیزتر است؟
صدای " یا نفس من بعد الحسین هونی" حضرت عباس(ع) از میدان تعزیه به گوش میرسد، همه تشنه لباند، اینجا همه به احترام لبهایی که برای خشکیدن چشمه منکر و جوشیدن چشمه معروف از شدت تشنگی ترک خورد و دم برنیاورد از صبح لب به آب نزدهاند، ام علی سرش را بالای دیگ خم کرده و بر زخمهای دلِ بیقرارش مرهمی از جنس اشک میپاشد.
روز به میانه رسیده وقتی که امواج صدا به " والله لو قطعتمو یمینی" دخیل بسته و با آن خانه به خانه مهماننوازی میکند؛ مردان و پسران در میدان تعزیه و زنان در خانهها تدارک غذای عزای عزیز تازه درگذشتشان را میدهند، براستی داغ کدامین عزیز از حسین عزیزتر است؟ بیایید به استقبال دختر رسولالله برویم
غذای فاتحه آماده و نور آفتاب با زعفرانهای درخشانی که به نوبت میهمان استکانها میشود هم آغوش شده است، دختران به نوبت سینیهای زعفران را در اتاقهای پذیرایی بین زنان میچرخانند؛ ملایه (بانوی روضهخوان) در حال مقتلخوانی است و زنان چهرههایشان را با عبا پوشاندهاند، نفسها در سینه حبس شده، مقتل اباعبدالله است، زنان دور ملایه حلقه زدهاند و ضربان قلبها طاق اتاق را رد کرده است، ملایه میخواند:" ثم صاح ابنسعد بالناس: انزلوا الیه و اریحوه؛ فبدر الیه شمر فرفسه برجله و جلس علی صدره و قبض علی شیبته..." صدای زجهها به آسمان میرسد زنان و دختران تکهای از گیسوان خود را برای همدردی با حضرت زینب(س) میبرند و بر سر و سینه میکوبند تو گویی طفل بیقرار دلشان را با ضربات دست بر سینه به آرامش فرا میخوانند.
اشکها امان چشمها را بریده، امعلی وارد مجلس میشود و عصابهاش( پارچهای سیاهرنگ که زنان عزادار یا میانسال عرب مانند عمامه دور سر خود میپیچند) را از سر میاندازد، زنان به احترامش بلند میشوند چرا که او سادات است و در اهواز سادات را صاحبان عزای اباعبداللهالحسین(ع) میدانند، زنان دورهاش میکنند و باهم بر سینه میکوبند و ندا سر میدهند: " امشنه البت رسولالله نعازیهه" بیایید به استقبال دختر پیامبر برویم و با عزایش همراه شویم؛ عزایی که امتداد خط سرخ آن تمام تاریخ گذشتگان و آیندگان را متبرک خواهد کرد؛ عزایی که تا عمر باقی است باید تکه تکه روحمان را برای رهایی از طاغوت نفس اماره به آن دخیل ببندیم. گزارش از حنان سالمی