مردم شهرهای دور و نزدیک در «مریانج» مهد مومنان و عاشقان حسین(ع) گرد هم میآیند تا در عزای سید و سالار شهیدان بگریند و به تماشای تعزیه بنشینند، اینجاست که ناله عشق بلند میشود و دلها را آتش میزند.
ناله عشق است و آتش میزند...
19 شهريور 1398 ساعت 11:00
مردم شهرهای دور و نزدیک در «مریانج» مهد مومنان و عاشقان حسین(ع) گرد هم میآیند تا در عزای سید و سالار شهیدان بگریند و به تماشای تعزیه بنشینند، اینجاست که ناله عشق بلند میشود و دلها را آتش میزند.
به گزارش بلاغ،محرم که از راه میرسد، تکایا در گوشه و کنار شهرها علم میشوند، هیأتها جان دوباره میگیرند و همگان یکدست سیاهپوش برای حسین(ع) و یارانش عزاداری میکنند. چرا برای حسین(ع) همه عالم میگریند و این چنین دو ماه به سوگواری میپردازند؟ به راستی این حسین(ع) کیست که عالم دیوانه اوست؟
شبهای محرم که میشود، صدای زنجیر و نوحه از شهر مریانج به گوش میرسد، بسیاری از مردم همدان نیز راهی این دیار که مهد مؤمنان و عاشقان حسین(ع) است، میشوند تا در شور کربلایی مریانج شرکت کنند. مردم شهر در میدان مرکزی اجتماع کردند، موکبها علم شدند، چای به سبک قدیمی با استکانهایی کوچک توزیع میشود و نوشیدن آن سیرابی ندارد. خیمههای خیریه نیز به راه است تا در این شبها مسکینان از محبت حسین(ع) بهرهای بیشتر ببرند.
مهم نیست، رقمی که بر صفحه نمایش کارتخوان نقش میبندد، چقدر باشد، همگان با لبخند استقبال و بدرقه میشوند. صدای طبلها کمکم به گوش میرسد، زنجیرهایی که بر شانهها به نشانه درد و مظلومیت حسین(ع) و یارانش فرود میآید، به عرش میرسد و فرشتگان با صدای زنجیرهای عزاداران زمینی برای حسین و طفلانش اشک میریزند. گاهی از آسمان قطرههای باران میآید، شاید همین اشکها باشند.
مردم کم کم از میانه خیابان کنار میروند و میایستند، هیأتهای شهر مریانج از راه میرسند، جوانترها بین دو صف عزاداران طبلها را به صدا درمیآورند، دستههای عزاداران به سمت آسمان میروند، از خداوند مدد میخواهند و به نشانه عزای حسین(ع) بر سینه میکوبند، به یاد لحظهای که آن لعین بن لعین بر سینه حضرت نشست تا سر از بدن امام جدا کند.
دشنه آن کوردل سیاهقلب، گلو را نمیبرد، میگویند هیچ دشنهای از پس جای بوسه پیامبر(ص) برنمیآید. پس دشنه را از پس گردن به کار میگیرد تا تهوهای برای فرزند هند که جگر حمزه سیدالشهدا را جوید، به ارمغان آورد. زنجیرها با تمام توان بر شانهها کوبیده میشود، شاید این غم را بتوان اندکی التیام داد. صدای مویه زینب(س) در گوش همه میپیچد و صدای طبلها بیشتر و بیشتر میشود، تحمل صدای زینب(س) برای گوش انسان زمینی ساده نیست، شاید برای همین است که بر طبلها میکوبند تا بتوان مویههای دختر علی(ع) را تحمل کرد.
دسته عزاداری به پایان خود میرسد، حالا همه منتظر میشوند تا تعزیه به راه شود، داستان علیاکبر(ع) تازه داماد کربلا را به تصویر میکشند، لحظه جدایی پدر از پسر گونهها را خیس کرده است، صدای ناله امام(ع) عرش را به تکان در میآورد، همه آسمان به تماشای کربلا نشستند تا قربانی حسین(ع) در راه خدا و دینش را ببینند.
علیاکبر(ع) شهید میشود. حالا قاسم(ع) اجازه ورود به عرصه نبرد را میخواهد، امام نمیتواند یادگار برادرش را راهی نبردی کند که پایانش را به روشنی میداند، اما قاسم اصرار میکند. حسین(ع) که در سوگ فرزندش میسوزد، قبول نمیکند. قاسم سرافکنده به سمت خیمهها میرود تا مادرش را میبیند، نامه امام حسن(ع) به دست مادر است؛ برای برادر کوچکش نوشته تا اجازه نبرد به قاسم را بدهد؛«قاسم به جای من در کربلا شمشیر میزند». تحملی برای امام نمیماند، این هم قربانی فرزند بزرگ علی(ع) در کربلا تا همه سهم خود را در خلق این حماسه بزرگ ایفا کنند.
تعزیه به پایان خودش نزدیک میشود، همه مات و مبهوت صحنه را مینگرند، گریه امان همه را بریده، کوچکترها مبهوت اشک پدر و مادر هستند، هق هق جوانترها به آسمان برخواسته، گوشهای نیست که خالی باشد؛ گریه امان همه را بریده است. سوز مظلومیت حسین(ع) در دل دوستدارانش همچنان شعله میکشد و این آتش قصد خاموشی ندارد.
انتهای پیام/89040/
کد مطلب: 402828