قرنهاست روایت سرهای بریده گذشت، سالهاست روایت شیون کودکان از تاریخ عبور کردهاست؛ سالهاست از ندای هل من ناصر ینصرنی ارباب میگذرد اما شور حسینی هر روز بیشتر در رگهای عاشقان میجوشد و داغش تا به همیشه برایمان زندهاست.
خیابانهایی که از عشق حسین(ع) به خود رنگ میگیرند
18 شهريور 1398 ساعت 13:20
قرنهاست روایت سرهای بریده گذشت، سالهاست روایت شیون کودکان از تاریخ عبور کردهاست؛ سالهاست از ندای هل من ناصر ینصرنی ارباب میگذرد اما شور حسینی هر روز بیشتر در رگهای عاشقان میجوشد و داغش تا به همیشه برایمان زندهاست.
به گزارش بلاغ،آفتاب سوزان بیوقفه و شرمسار میتابید، انگار آتش به جانش افتادهبود و بیدرنگ از حرارت خویش میسوخت.
خاک فروتنیاش را هر آن، بیشتر به رخ جهان میکشید و آسمان بالای سرش، بغضی غریب داشت، بغضی سرخ که تمام زمین نینوا را در کام خود میبلعید.
کاروان حسین(ع) آنجا خیمه زدهبود و در برابر دشمن، بیرق عدالت برافراشتهبود، از درون خیمهها نجوای کودکان به گوش میرسید و بیتابیهای بانوان نمایان بود.
هر کس در گوشه و کنارِ تنهاییهایش ذکری عاشقانه با پروردگار زمزمه میکرد و نماز فراقش را مشتاقانهتر میخواند، ارباب میدانست غوغایی به پا میشود که اینچنین بیقرار به دنبال خار بیابان بود.
درد حسین(ع) را خواهر میدانست و بیتاب به دنبال برادر میدوید و جانم به قربانهایش را با سوز فراقی نزدیک بر زبان جاری میکرد.
میدانست که خیلی دور نیست تا بزرگ کاروان شود، تا تمام زخمهای جنگ نابرابر را تنهایی به دوش کشد، میدانست خیلی دور نیست آن دم که نالههای رقیه را به آغوش کشد و مرهم دردهای بیکسی شود.
بغض فروخورده بر وجود بانوی کربلا آنچنان با بیرحمی چنگ میانداخت و غریبی برادر را هر لحظه به رخ میکشید، درد و غم میبارید از آسمان، انگار زمین و زمان چاک چاک شدهبود از آنهمه مظلومیتی که در پس عدالتخواهی حسین(ع) نهان بود.
تاسوعا رسید، عاشورا رسید و قیامتی به پا شد اما از آن همه نامههای تمنای ملتمسانه هیچ نماند و تنها ٧٢ یار ماندند، 72 پیکر بیسر که روز عاشورا بر نیزهها همچنان تابان بودند و با شیطانصفتان با سم اسبان، پیکرهای آسمانیشان را چون گرگان گرسنه حرص و آزِ دنیا دریدند.
عاشورا رسید و خیمهها آتش گرفت و صدای شیون کودکان، آفتاب آن بیابان سوزان را به زمهریر زمستانی بدل کرد.
عاشورا رسید و داغ فراق از نو، شکفتن گرفت و شام غریبان کربلا چقدر سخت گذشت که دیگر بابایی نبود، عمویی نبود، برادری نبود تا قلب سپاه یزیدیان را به لرزه افکند.
ظهر عاشورا خون به پا شد و زمین و زمان از هم گسست، آسمان غرق خون شد و خورشید، خون برای غربت ارباب گریست.
روایتش گذشت، روایت داغداریها گذشت، روایت سر بریدنها گذشت، روایت سم اسبان گذشت، گذشت آن همه شیون و گریه کودکان، گذشت داغ حنجره آن شش ماهه، گذشت همان فریاد هل من ناصر ینصرنی.
سالهاست گذشت و قرنها روایت داغدار کربلا از تاریخ عبور کرد، اما چه شد که بعد قرنها هنوز داغ حسین(ع) داغ است، هنوز خونِ جاریشده همانقدر سرخ و همانقدر جانسوز رخ نمایی میکند.
نام حسین(ع) که میآید اشک جانکاهی از وجود بر میخیزد و آه سیهپوشیدهای زمین را فرا میگیرد.
نام کربلا که میآید، درد زینب(س) را بار دیگر تکرار میکند و واژگان را از پس غصههایش اینچنین داغدار کنار هم میچیند، انگار تا ابد مظلومیت کربلائیان بیشتر و پررنگتر خواهد درخشید.
هنوز صدای ذکرهای پنهانی بزرگ مردی آسمانی از گوشه خیمه به گوش میرسد، آهسته نجوا میکند و اشک میریزد، شوق دیدار پروردگار دارد اما بیکس و غریب وسط برهوت میان گرگانی که وعدههای نفسانیشان آنان را به بازی شیطانی واداشته، تنها ماندهاست.
به راستی کسی نیست هل من ناصر ینصرنی ارباب را بشنود، به راستی کسی نیست قلبش از بیکسی ارباب بلرزد، مگر میشود پسر فاطمه(س) تنها بماند.
هنوز فریاد کیست که مرا یاری کند، فلک را میلرزاند، هنوز اشک فرشتگان از آسمان برای غربت ارباب جاریست، چه عشقیست عشق حسین(ع) که بعد هزار و اندی سال اینچنین به تب و تاب وا میدارد اهل دل را.
آری تنها ٧٢ تن ماندند کنارت ارباب اما اکنون بعد گذشت قرنها بیشمارند آنان که لبیکگوی یاریت هستند.
ببین چگونه بینالحرمینت از خیل عظیم یارانت میجوشد، ببین چگونه کوچه پس کوچههای بینام و نشانمان با نام رنگین حسین فاطمه رنگ میگیرد، ببین چگونه خیابانهایمان از عشق ارباب در شور حسینی میغلتد.
محرم که میرسد جوانان به عشق ارباب جامه سیاه به تن میکنند و خادم زائرانت میشوند، محرم که میرسد خیابانها از عطر عاشقی ارباب پر میشود وسربندهای لبیک یا حسینت پیشانی جوانان را به رنگ زیبای نامت مزین میکند.
دستههای عزایت به عشق ارباب، سینهزنان گامهای استوارشان را برای رسیدن به کاروانت در هم میکوبند و اشکریزان نام آسمانیت را زمزمه میکنند.
پیر و جوان، زن و مرد به عشق حسین(ع) مساجد را پر میکنند و فریاد یا حسین(ع) سر میدهند تا عشق ارباب را به رخ جهان بکشانند ، تا تمام عالم بدانند هر روز و هر سال که بگذرد و هر چه قدمت عاشورای ارباب بیشتر شود، همانقدر عشق اباعبدالله(ع) بیشتر در گوشت و پوست و رگهای مردمان این دیار، ریشه میدواند و هر روز عطر تازگی به خود میگیرد.
عشق ارباب زمان نمیشناسد، داغش تا ابد برایمان تازه است و عشقش تا به همیشه برایمان زنده خواهد ماند.
کد مطلب: 402763