بلاغ نیوز | پایگاه جامع اطلاع رسانی 16 آذر 1396 ساعت 7:43 https://www.bloghnews.com/news/331210/۱۵-روایت-خصوصیات-اخلاقی-رفتاری-پیامبر-اکرم -------------------------------------------------- عنوان : ۱۵ روایت از خصوصیات اخلاقی و رفتاری پیامبر اکرم -------------------------------------------------- حضرت ضمن این‌که بسیار هیبت داشت، براى این‌که حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏‌کرد و لطیفه‌‏اى در حد میزان شرعى مى‏‌گفت که هیبتش حاضران را به ‏وحشت نیندازد و جرأت سخن گفتن را از آنان سلب نکند. متن : به گزارش بلاغ، روزهاى بس شیرین و به‏ یادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمى‏توان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص ‏توصیف و تعریف کرد. در ادامه این مطلب را به نقل از ماهنامه پاسدار اسلام می‌خوانیم. او هرگز در واژه‌‏ها نمى‌‏گنجد. تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک‏» انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که ‏جبرئیل، واسطه‌ی وحى الهى به آن‌جا هرگز نرسید و به او عرض کرد: «اگر یک مو بالاتر روم، به نور تجلى‏ بسوزد پرم». روز‌های بس شیرین و به ‏یاد ماندنى و تاریخ‌ساز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمى‏‌توان با الفاظ و سخنان ناقص انسان‌هاى ناقص ‏توصیف و تعریف کرد. او هرگز در این واژه‌‏ها نمى‌‏گنجد و فراتر از آن است. انسان‏ کاملى که تمام افلاک و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاک لما خلقت الافلاک‏» و الّا انسانى که تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید که ‏جبرئیل، آن ملک مقرب و واسطه‌ی وحى الهى به آن‌جا هرگز نرسد و با صراحت‏ به او عرض کرد: «اگر یک مو بالاتر روم، به نور تجلى‏ بسوزد پرم». ولى رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم رفت و به جایى رفت که نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم و خیال! اوست کسى که‏ خدایش درباره‌‏اش فرمود:: «و انک لعلى خلق عظیم‏». پس ما به جاى ‏این‌که حرفى بزنیم که نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى‏ مى‏‌رساند، چرا که جز آفریده‌‏اش و برادرش کسى او را نخواهد شناخت؛ ‏ «یا على! ما عرف الله الّا أنا و أنت و ما عرفنى الا الله و أنت و ما عرفک الا الله و أنا». پس روا است که لب فرو بندیم و سخن کمتر گوئیم. بیائیم در این سخن ربّانى که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظیم معرفى مى‏‌کند بیاندیشیم و از زبان روایت، نمى از این ‏اقیانوس پرفیض برگیریم. شاید برخى عزیزان به کار بندند و از رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم الگوى زندگى بگیرند که قرآن فرمود:: «و لکم فى رسول‏الله اسوة حسنه‏». جمله‌‏هایى کوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مى‏‌شود که هم ‏برکت است و پر مایه برکتى است و هم برنامه به زیستى و خداپسندانه: (۱) آن‌قدر حضرت متواضع و فروتن بود که متن روایت او را «خاضع الطرف‏» مى‌‏نامد. یعنى به زمین نگاه مى‏‌کرد و سر را کمتر بالا مى‏‌برد. این چنین باوقار و متین... باادب و فروتن. چنان ‏در برابر خالقش خاضع و خاشع بود که بیشتر سر فرود مى‌‏آورد و کمتر سر را بلند مى‌‏کرد. چرا که پیوسته خدا را حاضر و ناظر مى‏‌دید و لحظه‌‏اى‏، بلکه کمتر از لحظه‌‏اى هم از یاد و ذکر خدا غافل نبود. (۲) یکى دیگر از نشانه‌‏هاى بارز تواضع و خوى نیکویش این بود که ‏به هرکه مى‌‏رسید، پیش‌قدم در سلام کردن بر او بود. سلام که خود تحیّت اسلامى است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مى‏‌کرد و قبل از آن‌که دیگرى بر او سلام کند، او خود سلام مى‌‏کرد. هرگز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملاحظه نمى‌‏کرد که آن‏ فرد بزرگ است ‏یا کوچک، دانشمند است‏ یا بى‌‏سواد، ثروتمند است‏ یا فقیر. آرى، حضرت آن‌قدر عظمت داشت که بر همه افراد بدون ملاحظه‌‏هاى ‏ایسمى، شغلى، خطّى، مسئولیتى، مالى و... سلام مى‌‏کرد و او با این‌که بزرگ‌ترین از هر نظر بود، بر کوچک‌ترین انسان‌ها از هر نظر سلام مى‌‏کرد و بیشتر براى این‌که ما را به این سنّت ‏حسنه ‏تشویق کند، مى‌‏فرمود:: «سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یک حسنه.» (۳) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بدون جهت ‏سخن نمى‌‏گفت و اگر سخنى مى‌‏گفت ‏بیشتر جنبه‌ی موعظه و پند داشت. یا مطلبى را مى‏‌آموخت و یا به معروف و خیرى امر مى‌‏کرد و یا از شرّ و منکرى مردم را باز مى‌‏داشت. تمام ‏سخنانش سودمند و یک کلمه، نه بلکه یک حرف، پوچ و بى‌‏ارزش نبود، زیرا خوب مى‏‌دانست که: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید». وانگهى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسوه است و الگو و اوست انسان کامل. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کسى ‏است که نخستین آفریده‌ی پروردگار، نور مبارکش است: «اول ما خلق‏ الله نورى‏». (سیره حلبیه، ج. ۱، ص. ۱۵۹) پس، از این نور کامل چیزى تراوش نمى‏‌کند جز نور و هر چه مى‏‌گوید گفته‌ی خدا است؛ «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى‏یوحى‏». (نجم، آیه ۳ و ۴) (۴) پیامبر هرگز از ذکر خدا غافل نمى‌‏شد. در روایت است: «و لایجلس و لایقوم الا على ذکر»؛ او نمى‌‏نشست و برنمى‌‏خاست جز با ذکر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و هم‌نشین ذکر خدا بود، چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذکر خدا را کفاره مجلس ‏مى‌‏دانست و اعلام مى‌‏داشت که اگر در مجلسى یاد خدا نباشد، یا ذکرى‏ از اهل‌بیت علیهم‌السلام که آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. اگر حضرت مى‌‏خندید از تبسّم تجاوز نمى‌‏کرد؛ «جل ضحکه التبسم‏»، زیرا قهقهه و خنده‌ی با صدا، با شئون ‏انسان مؤدّب منافات دارد، چه رسد به انسان کامل و چه رسد به اشرف ‏مخلوقات. (۵) یکى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود که هر وقت‏ وارد مجلس مى‏‌شد، هر جا که جاى خالى بود مى‏‌نشست. مانند ما خودخواهان یا نادانان نبود که دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال ‏مى‌‏کنیم که باید بالا و بالاتر نشست. اصلاً آن‌جا که انسان والا مى‌‏نشیند، والا است، نه آن‌که انسان والا باید در جاى والا نشیند. عزیزانم! قطعاً این از تواضع است که انسان در جایى که خالى ‏است ‏بنشیند و هرگز منتظر نباشد که دیگران در برابرش قد علم ‏کنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت‏، بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تکبّر که باید زدوده شود و گاهى، بلکه بیشتر به خاطر عقده‏‌هاى درونى و محرومیت‌‏هاى دیرینه ‏است که شخص مى‏‌خواهد از این راه خودى نشان دهد؟! (۶) پیامبر آرام و آهسته سخن مى‌‏گفت و هیچ‌گاه فریاد نمى‌‏زد و صدا را بلند نمى‌‏کرد. مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى ‏برخوردار بود که عین ادب و تواضع است و کسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمى‌‏گفت؛ «و اغضض من صوتک‏» (لقمان، آیه ۱۹) و دستور هم همین بود که ‏کسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نکند «لاترفعوا اصواتکم‏فوق صوت النبى‏» (حجرات، آیه ۲) و، چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مى‏‌گفت، لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود که حتى صداى به هم زدن بال ‏پرنده به گوش مى‏‌رسید. (۷) «لایقطع على احد کلامه‏»؛ هرگز سخن کسى را قطع نمى‏‌کرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مى‏‌داد و پس از تمام ‏شدن سخنش، آرام پاسخش را مى‌‏گفت. چنان اصحابش را تربیت کرده ‏بود که هرگاه لب مبارکش به سخن وا مى‌‏شد، تمام حاضران ساکت ‏مى‌‏شده و سراپا گوش مى‌‏شدند؛ «کان على رووسهم الطیر» و هرگاه ‏سخن حضرت تمام مى‏‌شد، بدون آن‌که سخنانشان با هم تزاحم کند، با هر یک به نوبت ‏حرف مى‏‌زد. (۸) نکته دیگرى که بسیار جالب و ارزنده است و باید مد نظر قرار گیرد این است که حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یکسان نگاه‏ مى‌‏کرد؛ «و کان یساوى فى النظر والاستماع للناس‏» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت کنند که یکسان و مساوى درحال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه کنند، زیرا این نکته‏ ظریف اخلاقى است که در نگریستن به افراد (هنگام صحبت کردن) انسان ‏فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یک دید بنگرد که ‏امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یکسان‏‌نگرى حفظ شود. راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر که‏ بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیک گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیک‌تر کند. (۹) «و کان یجالس الفقراء و یواکل المساکین‏»؛ او نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مى‏‌کرد، بلکه با فقرا و مستمندان نیز هم‌نشین بود، بلکه قطعاً حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مى‌‏برد و اگر با ثروتمندان مى‌‏نشست‏ به خاطر هدایت کردن آنان بود نه چیز دیگر. (۱۰) هرگاه پیامبر مى‌‏خواست ‏به مجلس وارد شود و با مردم ‏برخورد کند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مى‏‌داد، یعنى در آینه مى‏‌نگریست و موهاى خود را شانه مى‌‏زد و چنین در روایت آمده‏است: «و کان ینظر فى المرآه و یتمشط‏» و نه تنها حضرت لباس ‏تمیز و مرتب مى‌‏پوشید و محاسن مبارک را شانه مى‌‏زد، بلکه پیوسته ‏بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مى‏‌شد. بگذریم ‏که خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مى‌‏کرد، که همواره از عطر نیز استفاده مى‌‏نمود. راوى مى‏‌گوید: قبل از آن‌که حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مى‏‌شدیم، زیرا بوى عطرش‏ از مسافتى به مشاممان مى‏‌خورد و متوجه ورود حضرت مى‏‌شدیم. خود حضرت نیز مى‏‌فرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه‏ ان یتهیا لهم و یتجمل‏»؛ خداوند دوست دارد که بنده‌‏اش هرگاه‏ مى‏‌خواهد با برادرانش ملاقات کند، خود را آماده کند و براى آن‌ها آرایش نماید. اسلام دستور آراستن داده است، نه مانند برخى ساده‌لوحان که با موهاى ژولیده و لباس نامرتب مى‌‏آیند و خیال مى‌‏کنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى کاملاً به دور است. زهد این است که به ‏دنیا و ملذاتش دل نبندیم، نه این‌که صوفى منشانه زندگى کنیم و ژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم! (۱۱) پیامبر اگر سواره بود هرگز نمى‌‏پذیرفت که شخصى همراه و همگام او پیاده راه رود. از او مى‌‏خواست که بر مرکبش در کنارش ‏سوار شود و اگر قبول نمى‌‏کرد یا امکان نداشت، به او مى‏‌فرمود:: «از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم.» این چه عظمت ‏و بزرگوارى است. انسان‌‏ها را سرگردان مى‌‏کند و به حیرت وامى‌‏دارد. (۱۲) اگر سه روز مى‌‏گذشت و دوستش یا برادر دینى‌‏اش را نمى‌‏دید از او سؤال مى‏‌کرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مى‏‌کرد و اگر در شهر بود، حتماً از احوالش تفقّد مى‌‏نمود و به زیارتش مى‏‌رفت ‏و اگر بیمار بود به عیادتش مى‏‌شتافت. (۱۳) پیامبر آن‌قدر مهمان‌نواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مى‏‌کرد که هرگاه کسى بر او وارد مى‏‌شد، حضرت متکا و مسند خود را به او مى‌‏داد و اگر نمى‌‏پذیرفت آن‌قدر اصرار مى‏‌کرد تا قبول کند. (۱۴) حضرت ضمن این‌که بسیار هیبت داشت، براى این‌که حاضرین از دیدارش هراس نکنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مى‏‌کرد و لطیفه‌‏اى در حد میزان شرعى مى‏‌گفت که هیبتش حاضران را به ‏وحشت نیندازد و جرأت سخن گفتن را از آنان سلب نکند. بویژه ‏اگر مى‏‌یافت که یکى از یارانش ناراحت و غمگین است ‏با او شوخى ‏مى‌‏کرد تا غمش را بزداید و اصلاً پیامبر آن‌گونه با افراد سخن‏ مى‏‌گفت که مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت‏ آمده است: «و کان یخاطب جلساءه بما یناسب‏»؛ و به اندازه عقل و درکشان با آنان سخن مى‌‏گفت و مى‌‏فرمود:: «ما پیامبران مأموریت‏ داریم که با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم‏.» ۱۵) مى‌‏فرمود: «اکرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا»؛ برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى که به هم مى‏‌رسند و مصافحه و دست‏ دادن به یکدیگر است هنگامى که با هم ملاقات مى‌‏کنند و لذا هر وقت ‏پیامبر مسلمانى را مى‌‏دید فوراً با او مصافحه مى‌‏کرد و به او دست‏ مى‏‌داد و بر این امر بسیار تأکید مى‏‌نمود. در روایت است که‏ هرگاه دو مؤمن به هم برسند و مصافحه کنند، گناهانشان مى‏‌ریزد، مانند برگ درختان. این بود چند جمله کوتاه ولى پرفایده از سیره و منش ‏پیامبر که براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این ایام ‏به کار گیریم و با هم پیوند صلح و صفا بندیم و دل‌ها را از رشک و حسد و زیغ و رین پاک کنیم و گذشته‌‏ها را به خاطر خدا نادیده ‏بگیریم و از لغزش‌‏هاى برادرانمان بگذریم (که خود نیز بسیار لغزش‏ داریم) و وحدت را نه در سخن و گفتار که در عمل و کردار اجرا کنیم و قلب‌ها را از کینه و عداوت دور سازیم و با هم چنان‌که خدا و رسولش خواهد، برادروار زندگى کنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم، تلاش کنیم که انتقادمان سازنده و برادرانه باشد، نه کینه‏‌توزانه و انتقام‌‏گرانه. باشد که روح رسول الله و روح فرزندش‏ روح‌‏الله از ما خشنود گردد و کشورمان رنگ صفا و محبت‏ به خود گیرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمنى را کنار گذارند و ولى حمیم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجدید کنیم والسلام.