تاریخ انتشاردوشنبه ۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۰
کد مطلب : ۱۲۸۰۲۷
زخمه‌هایش بر کمان حلاجی چون نوای موسیقی بر تار و پود پشم فرو می آید تا هنر دستی رو به منسوخ شدن نمدمالی مازندران را آب حیات بخشد.
۰
plusresetminus
آب حیات بر هنر دستی مازندران/سوته‌دلی به‌رسم نمدمالان
به گزارش بلاغ، خروس‌خوان سحر است که نغمه موسیقایی حلاجان به گوش می‌رسد و صدای بنگ و بنگ سازشان، فضای محله را پر می‌کند. تار کمان حلاجی‌شان بیشتر شبیه تار است، یک چوب کمانی شکل که دو سر آن با سیمی فنر مانند بسته‌ شده و با هر ضربه دوک هم نغمه‌سرایی می‌کند و هم پشم‌ها را از هم می گشاید.

چند کیسه پشم تازه چیده شده گوسفندانی که در ییلاقات بسر می‌برند، چند کمان، آب‌پاش، قیچی برای پرداخت دادن، قالب، ترازوی محلی برای ورن کردن پشم و پنجره برای پهن کردن پشم به‌اضافه کیسه‌هایی بزرگ و چند رشته طناب، ابزار کارشان است.

معمولاً سیار کار می‌کنند و کارگاه نمدمالی‌شان، منزل روستاییانی است که تقاضای درست کردن نمد را دارند و بیشتر این روستاییان را دامدارانی تشکیل می‌دهند که هنوز تمایل دارند فرش خانه‌هایشان گلیم‌های پرنقش‌ونگار نمد باشد تا قالی‌های ماشینی.

هنرمان دیگر خریدار ندارد

استاد ابراهیم علیجانی، حلاج معروف غرب مازندران است که به همراه دو هم‌سن‌وسالش، بساط حلاجی را در یک‌خانه روستایی در کجور مازندران پهن کرده‌اند. دست‌های پینه‌بسته‌اش، حکایت رنج رفته بر او و هنرش را دارد و می‌گوید: هنرمان دیگر خریدار ندارد و سوته دل هستیم.

او که بیشتر سال به بنایی و کارگری می‌پردازد، از اینکه بعد از سالها دوباره بساط نمدمالی و حلاجی‌اش را پهن کرده خرسند است، برق شادی را در چشمانش می‌توان دید. خروس محله که بانگ سحر می‌دهد، با خنده می‌گوید «خروس ها بی‌محل شده اند، آفتاب به نیمه رسیده اما تازه می‌خواند».

سگ‌های گله هم پارس می‌کنند، آنان نیز از حضور مهمانان غریبه به وجد آمده‌اند و عمو امیر چوپان و دامدار محله برای خدا قوت گفتن، درب چوبی خانه‌ کاه‌گلی و نمور را می‌گشاید و می‌گوید: بفرمایید شیر سر (نوعی غذای محلی است).

شاگرد کهنسال استاد ابراهیم، پشم‌ها را روی کیسه بزرگ که نقش هایی بر آن زده شده، پهن می‌کند، از وی می‌پرسم چرا از جوان‌ترها برای
این شغل استفاده نمی‌کنید، انگار داغش را تازه کرده باشیم، می نشیند، پکی به چپقش می زند و می گوید: فرزندانمان اشتیاقی به این کار ندارند و از شغل مان خجالت می‌کشند، چه رسد به جوان‌های مردم.

کار پهن کردن پشم‌ها با چارچوب پنجره‌ای مانند به‌پایان می‌رسد، با آب‌پاش، آب جوش را روی پشم‌ها می‌پاشند تا ورم پشم‌ها بخوابد. هر سه حلاج، کیسه را همانند قالی لوله‌کرده و دور آن را با طناب‌های بزرگ، محکم می‌بندند و گاهی با پا و گاهی با دست آن را می‌مالند و از این سر به آن سر اتاق می‌ تابانند.

زیرلب نغمه‌ای را زمزمه می‌کنند، شبیه ذکر است، خوب که دقت می‌کنم، نوای «علی مدد یا علی مدد» به گوش می‌رسد، حالا راز وضو گرفتنشان قبل از شروع کار را درک می‌کنم. با دست‌هایشان ضربه‌های یکدست و هماهنگ را روی پشم زده‌شده فرود می‌آورند و پیکرهای خمیده‌شان را روی نمد لوله شده می‌تابانند و این ترانه را می‌خوانند «بهتر ز هزار فرش اطلس نَمَدم…» تا قوت به دستان‌شان بجهد و ضربه‌ها را محکم‌تر بکوبند.

می خوانند و ضربه می‌زنند و در هر ضربه عصاره جان خود را هم به‌پای اثری می‌ریزند که می‌آفرینند و مهیایش می‌کنند برای آن‌که برود در خانه‌ای و پهن شود زیر پای یک پیرزن روستایی یا شاید هم جلوی در ورودی یک‌خانه شیک یا... .

عقربه‌های ساعت زنگی و قدیمی روز طاقچه، حدود ۱۰ صبح را نشان می‌دهد و قل‌قل کتری روی پیک‌نیک گوشه اتاق، زمان میان وعده صبحگاهی را گوشزد می‌کند و سفره کوچکی که در آن عطر نان محلی، کره، مربا و شیر سرمست‌تان می‌کند.

فرش خانه ها ماشینی شده

استاد ابراهیم درحالی‌که لقمه نان برمی‌دارد، به همکارانش می‌گوید شاید امسال این آخرین کارمان باشد و دیگر نتوانیم سفارش جدید بگیریم و باز باید به فکر کارگری یا بنایی باشیم. وقتی دلیل کم‌کاری‌شان را جویا می‌شوم می‌گوید: دیگر فرش خانه‌ها، ماشینی شده و کمتر کسی پیدا می‌شود که بخواهد از نمد برای فرش خانه‌اش استفاده کند.

از اینکه چگونه حلاج و نمدمال شد، سخن می گوید: اولین باری که کار حلاجی را شروع کردم نوجوان ۱۵ ساله‌ای بودم که به همراه پدر و عموهایم این روستا و آن روستا می‌رفتیم و در هر روستا چند ماه در
منزل دامداران اُطراق می‌کردیم و شبانه‌روز به کار حلاجی و نمدمالی می‌پرداختیم.

یار علی شاگرد اوستای حلاج پس از خوردن میان وعده صبحگاهی، زیر آواز می زند و صدایش در اتاق می پیچید، از عشق مینا و پلنگ، افراسیاب پهلوان و گوهر و امیر می‌خواند و با صدای دورگه و مخملی‌اش، قطعاتی از داستان طالبا و امیری را سر می‌دهد «امیر گته کدوم... »، معلوم است، همینطوری یک چیزهایی را سرهم می کند، همکارانش به شوخی می گویند: آواز نخونی بهتره.

صدای یار علی در فضای خانه کاهگلی می‌پیچید و دخترکان و پسرکان و نوه‌های عمو امیر از پشت شیشه‌های پنجره، حلاجان را می‌نگرند و خنده‌های کودکانه‌شان در محیط آرام و باصفای روستایی ییلاقی چناربن می‌پیچد.

تلاش دوباره نمدمالان برای نقش زدن بر روی نمد آغاز می‌شود، طناب‌ها را از دوره کیسه‌ای که ساعت‌ها می‌مالیدند باز می‌شود و آن پشم‌های چیده شده، شکل و رنگ می‌گیرد. نمدمالان قیچی‌هایی را که در گوشه اتاق است در دست می‌گیرند و حاشیه‌های نمد را به‌نوعی هرس می‌کنند و سپس نقش‌مایه‌ها را بر روی نمد، ترسیم می‌کنند. این نقش‌ها مایه‌ها تلفیقی از پشم‌ها به رنگ‌های مختلف است که در دورادور و مرکز نمد می‌آرایند و تصویری از گل را نقش می‌زنند.

استاد فتح‌الله دیگر همکار استاد ابراهیم حلاج، می‌گوید: این نقشه‌ها به سلیقه مشتری طراحی می‌شود و از انواع گل گرفته تا عکس شاخ گوزن و... ، می‌گوید: نمدمالی را دوست دارم، شغل آبا و اجدادیم است اما افسوس که دیگر خریداری ندارد و همکاران قدیمی‌مان یا در قید حیات نیست و یا دیگر دستشان به کار نمی‌رود.

هوا گرگ‌ومیش شده و باید از نمدمالان خداحافظی کنم و هنوز نوای کمانشان‌که همانند زخمه تار می‌ماند در گوشم می‌پیچد و نغمه یا علی مددشان، روح را تسکین می‌دهد.

افسوس که هنر نمدمالی دیگر برایمان خاطره شده است و به استاد یحیی شاه نظری، نمدمال رامسری می‌اندیشم که سالهای سال با هزاران خون‌دل خوردن در آرزوی ایجاد شهرک نمدمالی در جواهر ده است و زخمه‌های دستان پینه‌بسته‌اش برکمان حلاجی، همانند آب حیاتی است برای هنر نمدمالی.
منبع : گزارش از علیرضا نوری کجوریان - مهر
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما